۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

خارج از دستور - لینک بحث آزاد

ماه گذشته به پیشنهاد شما دوستان عزیز لینکی به بحث آزاد اختصاص دادم که مورد استقبال بسیاری از شما قرار گرفت. با توجه به ساختار بلاگر هر ماه لینکی تازه برای "خارج از دستور" خواهم گذاشت. اینهم لینک این ماه...

برای خارج از دستور ماه قبل اینجا کلیک کنید.

۵۵ نظر:

كادوس گفت...

با درود
حزب دموكرات آمريكا با انتخاب اوباما ونيز اظهارات اخير بايدن مبني بر زندگي اسرائيل در كنار آخوندهاي اتمي (نه ايران اتمي)آخوندها ايراني نيستند. آخوندها زنازاده هاي عرب وحشي وخائن اصلي ايران هستند.بايدن بايد درست صحبت كند وكلمه ايران را به زبان نياورد.اينها نشان مي دهد دموكرات ها از لحاظ سياسي ور شكست شده اند.براي راي آوردن به طرف نژاد وشعار رفته اند و مجهز شدن آخوندها به صلاح اتمي يعني آغاز جنگ جهاني وباعث آن نيز دموكرات هاي آمركا خواهد بود.

saman گفت...

با درود
نيمي از سال 2008 به سرعت گذشت و به گردهمايي مجمع عمومس سازمان ملل متحد نزديك ميشويم.ظاهرا امثال نيز آقاي احمدي نژاد با همراهانشان در مجمع مهم جهاني به سخنراني خواهند پرداخت.سخن را با يادي از امام زمان آغاز خواهند كرد.آيا امثال نيز حادثه اي مانند هاله ي نور يا كلمبيا يا كودك سخن گو تكرار خواهد شد؟
اميدوارم امثال به طنز رسانه اي تبديل نشويم البته اميدوارم.

ناشناس گفت...

باید بگویم که صدای آمریکا در لغو لایحه حمایت از خانواده در مجلس بسیار موثر بود. اگر رسانه ای مانند صدای امریکا وجود نداشت هرگز جامعه از این لایحه با خبر نمی شد و اعتراض نمی کرد. چرا که در صداوسیمای خودمان اصلا یک کلمه هم در مورد این لایحه و مفاد آن صحبتی به میان نیامد و مردم همیشه بی اطلاع هستند. از شما به خاطر اطلاع رسانی، تشکر می کنم.

ناشناس گفت...

خوب اینجا دیگه بحث آزاده و ما هم میخواهیم یک ذره سو استفاده کنیم. این خانم آرین هم خسته نباشند،ایشون وقتی در سفر سیاحتی زیارتی خبرنگاری کمپین اوباما بودند همچین موقع گزارش دادن گل از گلشون شکفته بود و با چنان احساساتی صحنه ها رو توصیف میکردند که انگار به کنسرت مایکل جکسن رفتند ولی الآن که تو کمپین جمهوریخواها هستند نمیدونم چرا دیگه اون ذوق و شوق رو ندارند و جز انتقاد از کارهای جمهوری خواها چیز دیگری ته حرفاشون نیست. در هر صورت این واقعیت هست که ملت ایران، دست کم اون قشر مبارز با رژیمش پشت مک کین هستند. و بهتر هست دقت بشه که بینندگان صدای آمریکا بیشتر از چه قشری هستند.

در ضمن یک سوال داشتم اونم اینکه اگه اوباما برنده بشه، ما میتونیم شاهد تبلیغات املاک دبی و انصار مال و دی تو دی و دیگر بنجل فروشی های دبی در صدای آمریکا باشیم یا خیر؟ اگه اینجوریه که ما از الان خودمون رو آماده کنیم. از بقیه عقب نمونیم هر چی باشه تو VOA حق آب و گل داریم.

در آخر اینم بگم که تا حالا فرصت نشده در این وبلاگ از آقای چالنگی هم تشکر کنم. دوست دارم در اینجا از زحمات آقایان چالنگی، مستقیم، و فرهودی تشکر مخصوص از طرف خودم داشته باشم. با آرزوی توفیق همه زحمت کشان صدای آمریکا که این روزها بیشتر صدای ملت ایرانه تا صدای آمریکا.

مصطفی گفت...

سلام و دست درد نکنه دوباره بابت این جور پست ها.
وفا جان مطلب مهمی که میخواستم باهات در میون بگذارم در مورد کانال رنگارنگ و شخصی به اسمه داور.
برای من عینه روز روشنه که این آقا با این رژیم دست در یک کاسه دارند.
فقط آمار درست حسابی اگر از ایشون دارید به من و بقیه دوستدارانتون بدید که مشخص بشه این آقا چه آدمیه و مردم هم گول این آقا رو نخورند. این آخوندا دارند برنامه های تکمیلیشون رو از تلوزیون های دمبیلی دمبو به تلوزیون های سیاسی میکشونند که مردم هرچه کمتر به برنامه های شما توجه کنند. چطور برای 18 تیر یک سری از کانال های سیاسی رو توی هاتبرد زدن ولی از زدن کانال رنگارنگ خبری نبود.!!! در هر صورت این آقا با این تلویزیون اسلامیش داره خیلی یا رو از راه بیراه میکنه.
من خواهش دارم این کامنت رو هم پاک نکنید. :X

ناشناس گفت...

سلام
ضمن تبریک آغاز ماه رمضان می خواستم بگویم انتخابات آمریکا زیاد هم برای ما مردم داخل ایران مهم نیست که در هر ساعت از آنجا خانم آرین گزارش می فرستد. البته مهم است ولی نه تا این حد که مسائل را مو به مو بدانیم و در هر ساعت.

وفا گفت...

مهدی جان و دیگر دوستان اجازه بدید "خارج از دستور" به موضوعاتی که در بلاگ مطرح نشده و از دید شما قابل بحث است اختصاص پیدا کنه و نه نظر شما راجع به برنامه های صدای آمریکا.

مصطفی گفت...

خب این موضوع من هم که در بلاگ مطرح نشده و از دید خودم هو قابل بحث بود ، همچنین فکر میکنم خیلی ها علاقه مند شده باشند که در این مورد یه صحبت کوچیکی هم بشه

مصطفی گفت...

راستی یه چیز خنده دار !در مورد این فرم های اقتصادی که پر میکنن . توی تلوزیون فرم احمدی نژاد رو نشون داد که توش نوشته حقوق ماهیانه 100 هزار تومان!!!! به به چقدر دروغ!!!؟

ناشناس گفت...

آمریکا با فراری دادن سازمان مجاهدین از بیخ گوش رژیم چه هدفی رو دنبال میکه؟
بدون توجه به موافقت یا مخالفت خودمون با سیاستهای سازمان مجاهدین، این نکته واقعیت داره که این سازمان در طی سی سال همیشه سایه شومی بالا سر رژیم بوده و جمهوری اسلامی هیچوقت از تلاش برای خلاصی از شر این سازمان کوتاهی نکرده. از طرف دیگه در طول این سالها همیشه صحبت از حمله آمریکا به جمهوری اسلامی بوده. و خوب تاریخ نشون داده وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد این مجاهدین افغان بودند که از راه زمینی با نیروهای آمریکا همکاری کردند و وقتی که به عراق حمله کردند این نیروهای کرد عراق بودند که با آمریکا همکاری کردند. و این در ذهن همه بود که اگر آمریکا برنامه ای برای حمله به جمهوری اسلامی داشته باشه حتما از نیروهای پیاده نظام مجاهدین که در موقع لزوم با جمع آوری نیروهاش از اروپا میتونه نیروی قابل توجهی باشه استفاده خواهد کرد. حالا با توجه به این تفاسیر آیا فراری دادن مجاهدین از کنار مرز ایران یکجوری اون تئوری حمله آمریکا رو ضعیف تر نمیکنه؟ این در واقع یک چراغ سبز به رژیم و کمرنگ شدن حمله نظامی نیست؟ یا دلایل دیگری دارد؟
کم کردن شر مجاهدین از سر رژیم چیزی نیست که بشه تصور کرد بدون دریافت امتیاز متقابل انجام گرفته باشه. پس این امتیاز برای آمریکا چه چیزی بوده؟ چه چیزی ته این معامله بوده؟ جدای اهمیت سرنوشت مجاهدین که شاید برای خیلی ها مهم نباشه حد اقل این مسئله میتونه برای همه مهم باشه که آمریکا چه امتیازی در قبال این کار گرفته؟ که ظاهرا امتیاز کمی هم نباید باشه.

ناشناس گفت...

چند همسری نه، دو همسری آری!
دوشنبه 11 شهريور (1 سپتامبر)، صدای آمريكا، تفسير خبر، دقيقه های پايانی،
خانم پور فاضل: "... مي ايستيم و حق مون رو مطالبه مي كنيم، ما از پاي نخواهيم
نشست، به هيچ عنوان حاضر نيستيم كه چند همسري در جامعه اي مثل ايران رواج
پيدا بكنه، مگر در يك شرايط بسيار بسيار محدودي كه مردي بتواند فقط همسر دوم
بگيرد. اونهم شرايط بسيار محدود، كه ما در قوانين سال 1353 داشتيم...
چون بعضي از مواقع هست كه ما ناگزيريم اون شرايط را بپذيريم. بخصوص در ميان
ايلات و عشاير..."
افشاري سُسي به آن مي ريزد و مي گويد: اون ديگه استثناء خواهد بود
خانم ميرزادگي به درستي اعتراض مي كند و مي گويد كه اگر چنين است، چرا اين استثنا
براي زنان نيست؟
افشاري دليل بي پايه اي مي آورد و مي گويد: "جمعيت زنان كشور بيش از مردان است."
معلوم است كه آقاي افشاري هنگام كوچ كردن به امريكا، رسوبات مذهبي خود را نيزبه همراه آورد.
شايد زمان بيشتري نياز دارد تا دستاورد هاي جهان غرب را درك كند، شايد بايد چند سال ديگر
در جامعه هاي آزاد "خيس" بخورد تا بداند كه اين حرف ها جايش در تلويزيون نيست، شايد
بتوان هنگام خوردن آبجو در يك بار چنين گفت اما نه در صداي امريكا. تصور كنيد همين حرف
را در يك برنامه انگليسي زبان كشور هاي آزاد مي گفت، زنان اين كشور ها دمار از روزگار
گوينده در مي آوردند. براي خانم پور فاضل متاسفم كه به عنوان وكيل حق خود را نمي شناسد.
آهني را موريانه بخورد، نتوان داد صيقلش از زنگ...

سپهر

ناشناس گفت...

آيا هر كسي كه مخالف حاكمان ايران است، درست مي گويد؟
اين ياد داشت من پاسخي ست به نوشته رستم شاهنامه.
پيش از هر چيز بايد بگويم كه مجاهدين همانند همه آدميان روی زمين،
بايد برخوردار از حقوق بشر باشند. به گمانم هيچ آزاده اي در اين باره
ترديد ندارد. اما از اين فرض درست، نتيجه گيري كردن كه امريكا
به ايران بتازد و مجاهدين پياده نظام آن باشند و خواب و خيال
مجاهدين بوده و در ذهن همه نبود.
بر پايه منطق نمي توان به تنهايي، دشمني با رژيم ملايان را، مهيار
بر حق بودن دشمن ملايان دانست.
از انسان آزاده انتظار دشمني با رژيم ملايان مي رود و يا
دست كم به گفته شاملو انتظار انكار* آنان مي رود، اما اين
هرگز بدان معنا نيست كه الزاما مخالفان رژيم، آزاده اند. براي
نمونه هيتلر و استالين دشمن هم بودند.

* شاملو: ابلها مردا، عدوي تو نيستم من، انكار توام

ناشناس گفت...

با درود به سپهر عزیز، در اینجا لازم میدونم یک مقدار منظور خودم رو روشن تر بیان کنم تا دقیقا متوجه نکته صحبتهای بنده بشوید. سپهر جان درست هست که من از سازمان مجاهدین صحبت کردم ولی چرا ماها روی بعضی از اسمها بقدری حساسیم که تا میشنویمش میخواهیم فوری تحلیل های خودمون رو روش ارائه بدیم؟ بنده کی عرض کردم که مجاهدین بر حق هستند؟اتفاقا بنده دقیقا صحبتهای خودم رو با این جمله آغاز کردم:"بدون توجه به موافقت یا مخالفت خودمون با سیاستهای سازمان مجاهدین،..."
نکته ای که توی حرفهای بنده بود این بود که معامله سر چیه؟
در ضمن اینکه یک روزی آمریکا در زمان حمله از نیروهای مجاهدین هم استفاده بکنه صرفا خواب و خیال مجاهدین نبوده بلکه اتفاقا خواب و خیال رو از خیلیهای دیگه گرفته بود که نکنه آمریکا با مجاهدین زد و بند بکنه و سر ما این وسط بی کلاه بمونه.
در ثانی اگر بودن مجاهدین در اون منطقه برای آمریکا سودی نداشته و اهمیتی هم برای رژیم نداشته پس آمریکا عاشق چشم ابروی اینها بوده که تاحالا ازشون مثل تخم چشاش نگهداری میکرده؟ اونهم در زمامداری حکومتی مثل مالکی که اجیر کرده رژیم هستند. مگر آمریکا آزار داشت که اینهمه سال بعد از رفتن صدام خودش شخصا مسئولیت اینها رو در خاک عراق به عهده بگیره؟ خوب از همون روز اول ردشون میکرد میرفتن دیگه.
ولی مطلب اصلی اینجاست که آمریکا بعد از این همه سال چه چیزی گیر آورده؟ چه امتیازی گرفته که در مقابلش مجاهدین رو داره فراری میده؟ این نکته خیلی باید مهم باشه برای ملت ایران . باید بدونند در معامله بین ایران و آمریکا چه چیزی رد و بدل میشه. این همون نکته ای هست که من روش تاکید دارم. ما برای اینکه تکلیف خودمون رو در مقابل رژیم ایران و همچنین حمایتهای بین المللی از خودمون بدونیم باید کاملا از تمام معاملات و زد و بند های پشت پرده آگاه باشیم که ما هم بتونیم تو این بازی ها سهم داشته باشیم. اگر ما ندونیم آمریکا در چه سطح ارتباط با ایران هست طبیعتا ما هم نمیتونیم موضع گیری درستی داشته باشیم.
متاسفانه در این زمینه تا جایی که صدای آمریکا رو دنبال میکردم زیاد اشاره خاصی به این مسئله نشد الی چند تا گزارش از آقای جوانمردی که ایشون صرفاً یک گزارشگر خوب هستند و تحلیل گر مسائل سیاسی نیستند. شاید حساسیت روی بعضی اسمها گاهی صدای آمریکا رو هم مثل دوست عزیزمون آقای سپهر تحت الشعاع قرار میده.

ناشناس گفت...

با درود به رستم شاهنامه گرامی،
امريكا و كشورهای اروپایی به سود خود فكر می كند و اگر جز اين باشد
باعث شگفتي ست. برخی از اين سود ها كوتاه مدت و برخی ديگر دراز
مدت است، اگر رسانه ها و افكار همگانی به هوش نباشند، گاهی برخی
از اين كشورها بخاطر سودهای ناشی از داد و ستد ها با ايران، قيد حقوق
بشر و آزادی را می زنند. گاهی هم بخاطر اولويت های ديگر، در برابر
هزاران ستم و رفتار ددمنشانه زمامداران كشورهای عربی خموش می مانند.
بايد ديد امريكا و ديگر كشورهای بزرگ در خاورميانه بدنبال چه هستند، تنها
از اين زاويه هست كه می توانيم بررسی های خود را استوار كنیم.
به نظر من امريكا و بسياری از كشورهای غربی می خواهند:
- امنيت لازم برای تامين انرژی جهان غرب در اين منطقه
- امنيت برای فروش كالاهای خود
- امنيت برای سرمايه گذاری
- امنيت كشور اسرائيل
اكنون روشن است، هنگامی كه دولتمداران امريكا از خاورميانه آزاد
سخن می گويند، نه از آنروی است كه آنان "عابد و زاهد" شده اند، بلكه از آنروست كه
منافع آنان چنين چيزی را ايجاب مي كند.
گاهی منافع آنها با منافع مردمان اين يا آن كشور گره می خورد و
سياست پيشه گان اين كشورها اگر خردورزی كنند هم خود سود برده
و هم به كشورهای غربی سود می رسانند. برای نمونه اگر در ايران
چشم ِ خرد كور نشده بود با انتقال انرژی از راه ايران به
خليج فارس سود دو سويه در كار بود.
گرفتاری جهان غرب با ايران را بايد در "كنتكست" بالا بررسی كرد.
اگر ايران با اسرائيل دشمنی نكند، اگر ايران دست از پشتيبانی تروريستها
برمی داشت، اگر ايران در بی ثباتی عراق كوشش نمی كرد، غرب
با اتمی شدن ايران هم مخالفتی نداشت. اما من بر خلاف برخی از سياستمداران
جهان توان اين دگرگونی را امروز و در آينده نزديك در سياست مداران ايران
نمی بينم.
در به زير كشيدن طالبان و صدام نقش نيروی مجاهدين افغان و كردها
را نبايد بزرگ كرد. اساسا دشواری امريكا به زير كشيدن اين قدرت ها
نبود و نيست، امريكا در سه هفته رژيم صدام را به زير كشيد و در سه
هفته هم مي توانست رژيم ايران را سرنگون كند، اما گرفتاری پس از
آن است كه هنوز هم در گير آن است. و سالها نيز گرفتار آن خواهد بود.
وگرنه اگر اين پياده نظام ها وزنه ای بودند، مجاهدين خلق هم می توانستند
به كمك صدام ايران را سرنگون كنند، پس می بينيم كه نقش مجاهدين افغان و
كردها در سرنگونی طالبان و صدام بسيار كوچك بود. البته نقش اين چنين گروهايی
پس از سرنگونی خوب بوده و هست.
آنگونه كه عليرضا جعفرزاده از سخنگويان پيشين مجاهدين در 5شنبه شب
در برنامه ميزگردی با شما "حفاظت تك تك نفراتی كه در قرارگاه اشرف
هستند را بر پايه كنوانسيون چهار ژنو دانست" و نه به خاطر چشم و ابروی
آنان. البته همچنان كه پيشتر نيز گفتم، اگر چشم و گوش رسانه ها باز نباشند،
و فروختن مجاهدين برای امريكا سودآور باشد بعيد نيست كه امريكا بخواهد،
آنها را بفروشد. اما اين كالا يی نيست كه ارزش داد و ستد داشته باشد.
آيا خودكامگان ايران آماده اند كه خواسته های جهان غرب را آنگونه
كه در بالا آمده بپذيرند؟ آيا ملايان آماده اند كه در ازای گرفتن مجاهدين،
با اسرائيل كنار آيند و دست از پشتيبانی حزب الله بردارند؟
شما چه فكر مي كنيد؟

با پوزش از وفا ِ گرامی از بابت روده درازی
سپهر

ناشناس گفت...

دقيقا بعد از حملات غرب به افغانستان و عراق ، ايران احساس كرد آمريكا شروع به ايجاد بايكاههايي براي فشار آوردن و در صورت لزوم حمله به ايران كرده است بنا بر اين دو سياست يكي داخلي و دوم خارجي را بيش كرفت ، در سياست داخلي رسانه هاي دولت سعي در ايجاد فضاي رعب و وحشت با مضمون جنايتهاي سربازان غربي در خلال جنك و بد بختي و فلاكت مردم اين دو كشور بعد از جنك نمودند و در سياست خارجي با تكيه بر اهرمهاي دانش هسته اي و مهار كردن نيروهاي غرب در "منجلاب افقانستان و عراق " با استفاده از نيروهاي تند رو و اصولكرا نمود تا با اين حربه خيال خود را از عامل خارجي راحت كرده و با سركوب مخالفان داخلي حكومت خود را مستحكم كند بنا بر اين هركونه حركت به سمت بيشرفت و ايجاد فضاي امن و دموكراتيك در اين دو كشور هر دو هدف داخلي و خارجي حكومت را تحت الشعاع قرار خواهد داد

ناشناس گفت...

اماری را که ملاحظه می فرمایید نتیجه نظر سنجی هایی است که از تاریخ 15 مرداد تا پایان 15 شهریور ماه 1387 خورشیدی با هزار شهروند تهرانی در رده های سنی مختلف ( حدودا بین 15 تا 70 سال) اعم از زن و مرد به صورت رودررو و بدون آنکه مصاحبه شوندگان بدانند که نظرات ایشان گرداوری میشود در ایستگاه ها و واگون های مترو، ایستگاه ها و اتوبوس های شرکت واحد، صف های شیر، نان، بنزین و پارک ها و غیره در نقاط مختلف شمال و جنوب و شرق و غرب تهران صورت گرفته است. برای آنکه دامنه این نظر سنجی شمول بیشتری داشته باشد، توجه خاصی به نقاط حومه و مهاجر پذیر تهران نظیر اسلام شهر و غیره شده است و سعی شده که با اغلب اقوام مهاجر ایرانی ساکن در این نقاط مصاحبه شود تا به نحوی بتوان نتایج این نظر سنجی را با رعایت احتیاطات بسیار به کلیه کشور تعمیم داد. اشکالات جدی اینگونه تعمیم دادن ها بر همگان روشن است، اما با توجه به محدودیت های فراوان بناچار این روش انتخاب شده است و هیچ اصراری بر علمی بودن صد درصد این نظر سنجی نیست ، اما نتایج بدست آمده چنان معنی دار و گویا میباشند که می توان از بسیاری از اشکالات این نظر سنجی چشم پوشی کرد. به دلیل آنکه تعداد مهاجرین دو قوم بلوچ و ترکمن در تهران بسیار کم می باشد و یا به علت عدم اطلاع از محل های اسکان ایشان در نواحی حومه تهران یا تهران، از نظرات ایشان در این نظر سنجی خبری نیست. در این نظر سنجی از القاء هر نوع نظری به مصاحبه شونده اکیدا خودداری شده و سعی شده که اشخاص به صورت انفرادی مورد نظرسنجی قرار گیرند. تا جایی که ممکن بوده تلاش شده با افرادی با میزان تحصیلات مختلف از بیسواد محض تا دکترا مصاحبه شود ( ملاک در این مورد وسعت واژگان و نوع ادبیات بکار برده شده از سوی مصاحبه شونده و سن وسال و حتی سوال مستقیم در موارد ممکن از مصاحبه شونده در مورد میزان تحصیلات وی بوده است). هنگامی که مصاحبه شونده از گفتن نظر خود ابا داشته یا به صورت دوپهلو نظر خود را ابراز داشته، نظر وی حذف شده است. تلاش بسیار شده که اعتماد مصاحبه شونده جلب شود تا نظر واقعی خود را بگوید.
سه سوال اصلی در این نظرسنجی طرح شده است:
1. ایا ایران درصدد استفاده صلح امیز از انرژی هسته ای است و یا می خواهد بمب اتم بسازد و ایا ساخت بمب اتم به نفع منافع ملی ایران است؟
2. ایا منازعه فلسطینی ها و اسراییل ربطی به ایران دارد یا خیر؟
3. اگر وضعیت کشور وخیم است راه نجات چیست؟

از983 نفر از هزار سوال شونده در مورد پاسخ اول همگی اظهار داشتند که ایران درصدد ساخت بمب اتمی است و این موضوعی بود که طرفداران حدودا ده درصدی رژیم در این مصاحبه نیز بر آن تاکید داشتند. هفده نفر دیگر در این مورد حیران به نظر میرسیدند و نظر خاصی نداشتند. از 983 نفری که باور داشتند که ایران درصدد ساخت بمب اتمی است، 537 نفر مخالف سرسخت ساخت بمب اتمی بودند. 279مسئله ساخت بمب را فقط مستمسکی برای حیف و میل بیت المال میدانستند. 103 نفر (اغلب با گرایشات طرفدار رژیم) خواهان ساخت بمب اتمی بودند. 64 نفر باقیمانده نیز وظیفه اصلی حکومت را تامین زندگی ابرومندانه مردم میدانستند.

در مورد پرسش دوم 845 تن از مصاحبه شوندگان به دلایل مختلف اعتقاد داشتند که مسئله فلسطین و اسراییل ربطی به ایران ندارد. 47 نفر خواستار حمایت ایران از گروه های تندرو فلسطینی و حزب الله بودند. 32 نفر خواهان حمایت از جبهه صلح طلب فلسطینیان به رهبری محمود عباس بودند. 7 نفر خواستار حمایت از اسراییل بوده و ابراز انزجار از اعراب می نمودند و 69 نفر نیز خواستار خاتمه جنگ اعراب و اسراییل بودند.

984 نفر وخامت اوضاع در کشور را تایید نموده و 738 مداخله نظامی مستقیم امریکا را راه برون رفت از این بحران میدانستند. 67 نفر از مصاحبه شوندگان با دخالت نظامی امریکا مخالفت داشته و علت آن را وضعیت بسیار نابسامان عراق بعد از حمله آمریکا میدانستند و یک قیام عمومی را توصیه میکردند. 41نفر نیزمعتقد بودند که محاصره اقتصادی رژیم را به زانو درخواهد آورد ( سر و ضع این افراد بیانگر وضع مالی خوب ایشان بود). 38 نفر بقیه خواستار کمک خدا و اقا امام زمان و ذیگر مقدسین مذهبی بودند.

ناشناس گفت...

لطفا بدقت بخوانید و مقایسه کنید

تعداد کشته شدگان روز 17 شهریور 1357 بر اساس اطلاعیه رژیم پهلوی و بنیاد شهید جمهوری اسلامی





پس از ساعت ها گفتگو و مذاكره مقرر گردید كه از روز17 شهریور در تهران و یازده شهر كشور یعنی قم، تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، جهرم، كازرون، قزوین، كرج، اهواز و آبادان حكومت نظامی اعلام و بلافاصله به اجرا گذاشته شود. پس از تصویب این موضوع برخی از وزرا اظهار داشتند دست كم 24 ساعت‏به مردم مهلت داده شود تا از جریان حكومت نظامی و تصمیم دولت اطلاع حاصل كنند. اما این نظریه با شدت از سوی سران نظامی و امنیتی رد شد. استدلال آنها این بود كه رادیو تا صبح خبر مزبور را اعلام خواهد كرد، به علاوه مسببین و محركین می‏بایست هرچه زودتر شناسایی و مجازات گردند تا از آشوب آنها جلوگیری شود.



سرانجام روز حادثه فرا رسید. جمعیت معترض كه از نخستین ساعات صبح دسته دسته در میدان ژاله گرد آمده بودند، از اعلام ناگهانی حكومت نظامی اطلاع نداشتند. زیرا رسانه‏های رژیم بویژه رادیو، تنها ساعت‏6 صبح این خبر را پخش كرده بودند. هنگامی كه تلاش كماندوهای رژیم برای پراكندن جمعیت اجتماع‏كننده و جلوگیری از راهیابی جمعیت‏بیشتر، به میدان ناكام ماند، خشونت آغاز گردید و مردم بی‏دفاع به رگبار بسته شدند.
با شروع درگیری انواع سلاحهای آتشین به خدمت گرفته شد. تانكها، مسلسل ها و هلی‏كوپترها از زمین و هوا جنگ خونینی علیه قیام‏كنندگان به راه انداختند. در پی آن صحنه‏ای به پا شد كه به میدان اعدام شباهت داشت. سربازان مسلح، میدان شهدا را از چهار طرف محاصره كرده و با استقرار در پشت‏بامها از هر جهت مردم را با صفیر گلوله‏ها بدرقه می‏كردند.
به هر حال جمع كثیری از حاضران در صحنه به شهادت رسیدند، آمار شهدا و مجروحین این حادثه هیچ‏گاه به طور دقیق شناسایی و مشخص نشد؛ زیرا اجساد كشته‏شدگان توسط كامیونهای ارتش به نقاط نامعلومی حمل و در گورستانهای دسته جمعی دفن شدند.
منابع رسمی تعداد قربانیان را87 تن و زخمی‏شدگان را 205 نفر اعلام كردند. اما جبهه مخالف آن را به هیچ عنوان ارقام واقعی ندانست و تعداد شهدا را بین‏3 تا 5 هزار تن برآورد نمود. گفته می‏شود، دكتر علی امینی طی مصاحبه‏ای آمار كشته‏شدگان را بیشتر از دو هزار نفر اعلام كرد كه این موضوع سر و صدای زیادی در محافل وابسته به رژیم از جمله در مجلس برپاساخت.

اما بر اساس آخرین آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی تاكنون آمار شهدای‏17 شهریور تهران حدود 88 تن و آمار شهدای سراسر كشور در این روز123 تن ثبت‏شده است. (بانك اطلاعات شاهد)
ابعاد فاجعه چندان گسترده بود كه این شایعه در سطح وسیع انتشار یافت كه كماندوهای اسرائیلی و امریكایی طی توافق پنهانی با رژیم و در لباس سربازان ایرانی این صحنه خون‏بار را آفریده‏اند. نه در آن زمان و نه پس از آن مدركی دال بر صحت این خبر دریافت نشد، ولی حقیقت این بود كه مردم انتظار چنین كشتار گسترده‏ای را از سوی رژیم و سربازان مسلمان نداشتند. به علاوه مقررات حكومت نظامی به سربازان اجازه تیراندازی نمی‏داد و در صورت مقاومت مخالفان، تنها می‏بایست‏به بازداشت آنها اكتفا می‏كردند.
این نقض آشكار قانون بود كه دیگر رژیم نمی‏توانست نغمه قانونگرایی را ساز كند. اگر از اخبار مربوط به تعداد قربانیان صرف‏نظر كنیم، صورت مساله تغییری نخواهد كرد. زیرا اصل حادثه برای هر دو سوی ماجرا نگران‏كننده و تكان‏دهنده بود. مخالفان از شدت عمل حكومت نظامی غافلگیر شدند. در همان حال هم شاه و هم انقلابیون از كثرت تعداد كشته‏شدگان شگفت‏زده و متحیر شدند. میدان ژاله از این پس میدان شهدا نام گرفت.
سربازان محاصره‏كننده تا صبح روز بعد به محاصره ادامه دادند. تا نیمه‏های شب همچنان صدای گلوله به گوش می‏رسید. در همان فاصله اتومبیلهای آتش‏نشانی با فشار آب لكه‏های خون و آثار قتل عام را پاك كردند. اما پیامدها و آثار این واقعه هیچ‏گاه و با هیچ وسیله‏ای محو كردنی نبود. نتایج این رویداد در ابعاد داخلی و بین‏المللی چندان وسیع بود كه بی‏تردید به سقوط و اضمحلال رژیم شتاب بیشتری بخشید .
منبع: مرکز اسناد اتقلاب اسلامی

ناشناس گفت...

بدون تفسیر


اعدام‌هاي جمعي سال 1367

مقاله‌ای از یرواند آبراهامیان*
صلح با عراق موجب شد تا خميني به اين درک برسد که باارزش ترين نقطه اتکايي که هواداران او- در برگيرنده معتدل ها، افراطي ها، اصلاح طلب ها، بنيادگرايان جزمي(دگم) و مصلحت گرايان(پوپوليست) را دور هم نگهداشت، از دست داده است. او همچنين دريافته بود که با ناتواني و مريضي جسمي خود به زودي از صحنه خارج و در نتيجه حاميانش رهبر اصلي شان را از دست خواهند داد. او در ضمن مي دانست که شخصيت هاي پرنفوذ معتدل درون حاکميت، همچون حجت الاسلام رفسنجاني اميدوارند روزي، هم روابطي با عناصر معتدل اپوزيسيون برقرار کنند و هم پل رابطه با غرب را مجددا احياء نمايند.

آذين داد 4 / 6 / 1387

تفتيش عقايد در نخستين روز جمعه 28 تير ماه 67، رژيم اسلامي، بدون هيچ هشداري، ناگهان ارتباط زندانهاي اصلي را با دنياي خارج قطع کرد. درهاي زندان بسته شد، ملاقاتها و تماسهاي از پيش تعيين شده تلفني منتفي گرديد. ورود مطبوعات ممنوع اعلام شد، راديو و تلويزيون از سلولها خارج شد و از قبول نامه، بسته هاي ارسالي براي زندانيان و حتي داروهاي حياتي ممانعت بعمل آمد و از اجتماع خانواده هاي نگران زندانيان در برابر زندان ها بخصوص در کنار پارک تفريحي لونا پارک جنب زندان اوين، جلوگيري شد. افزون براين، دادگاههاي قانوني، تعطيلاتي اعلام نشده را آغاز کردند تا از پيگيري و جستجوي خانواده ها براي يافتن اطلاعي، پيشگيري بعمل آورند. برخي از خانواده هاي وحشت زده و با شتاب خود را براي يافتن آيت اله منتظري که هنوز قائم مقام رهبري بود، به قم رساندند.
زندانبانان نه تنها ارتباط زندانيان را با دنياي خارج که تماس آنان را با يکديگر و سلول هاي مجاور هم قطع کرده بودند. زندانيان در چهار ديواري سلولهاي خود محبوس بودند. محل هاي مشترک چون آموزشگاه ها، سالنهاي سخنراني (حسينيه ها)، بهداري و حياط جملگي به روي زندانيان بسته شدند. به نگهبانان و کارگران افغاني دستور داده شده بود تا از صحبت با زندانيان اکيدا خودداري کنند. اساسا زندانيان سياسي کاملا از زندانيان غير سياسي، مجاهدين از چپ گرايان، توابين از غير توابين، آنهائي که محکوميتهاي دراز مدت داشتند از محکوميتي با محکوميت هاي سبکتر جدا شده بودند. يکي از زندانيان با استفاده از استعداد خود يک راديو ابداع کرده بود تا از آنچه در جريان است سردرآورد، اما با شنيدن اخبار راديو متوجه شد که از خبرهاي زندان هيچ گزارشي مطرح نميشود. آنها به ظاهر سکوت مطلق اختيار کرده بودند. به اين ترتيب اقدامات خشونت آميز که تا آنزمان در تاريخ ايران به لحاظ محتوا، شکل وشدت بيسابقه بوده، آغاز گرديد. اين رويداد حتي از رخدادهاي سال 57 و جو ترور آن زمان هم فراتر ميرفت. پرده سکوت آنچنان کارآمد بود که حتي خبرنگاران غربي چيزي در اين باره نشنيدند و محافل آکادميک هم سخني از آن بميان نياوردند. هر چند آنها هنوز هم در اين باره حرفي نميزنند.
درست پيش از اعدامها که از زمان دقيق آن ناآگاه هستيم ، خميني در نهان فرماني بينظير در نوع خود که برخي آن را نوعي فتوا ميدانند، براي تشکيل يک هئيت ويژه با دستور اعدام مجاهدين به عنوان محارب و چپگرايان به نام مرتد صادر ميکند. هيات تهران که از 16 نفر تشکيل ميشد شامل نمايندگاني از سوي شخص امام، رئيس جمهوري، دادستان کل، دادگاه انقلاب، وزارت دادگستري، اطلاعات و مديريت زندان اوين و گوهر دشت بودند. سرپرستي هئيت بر عهده آيت اله (حجت اله) اشراقي گذارده شده بود که دو دستيار ويژه داشت، حجت الاسلام نيري و حجت الاسلام مبشري. در پنج ماه بعدي اين هيات توسط بالگرد (هليکوپتر) از اوين به گوهر دشت در رفت و آمد بود. نام اين هيات را "هيات مرگ" گذاشته بودند. تشکلي مشابه در شهرستانها هم ايجاد شده بود.
هيات تهران کار خود را با مجاهدين و توابين آنان آغاز نمود. مقدمه اين مرحله با اطمينان دادن به زندانيان که اقدامات آنها به مفهوم محاکمه نيست و فقط براي اعطاي عفو عمومي است و به همين منظور مسلمانان از غير مسلمانان بايد جدا شوند، آغاز گرديد. سپس از آنها در باره وابستگي سازماني سئوال مي شد. اگر پاسخ دهنده از واژه "مجاهد" در توصيف تعلقات گروهي خود استفاده مي کرد، پرسش و پاسخ همانجا متوقف مي شد. اگر واژه "منافق" را بکار مي برد، هيات پرسش هاي خود را با سئوالاتي نظير "آيا شما حاضر به معرفي ياران سابق خود هستيد؟"، "آيا حاضر به معرفي آنان در برابر دوربين هستيد؟"، "آيا حاضريد به ما در تعقيب و دستگيري آنها کمک کنيد؟"، "آيا حاضريد هواداران مخفي را به ما معرفي کنيد؟"، "آيا توابين تاکتيکي را به ما معرفي مي کنيد؟"، "آيا حاضريد به خط مقدم جبهه ها رفته و از روي ميادين دشمن عبور کنيد؟"، ادامه مي داد.
زندانيان زندان اوين در تمامي مراحل اين بازجوئي ها چشم بسته باقي مي ماندند. حال آنکه زندانيان گوهر دشت اجازه داشتند اعضاي هيات را ببينند. هدف پرسش ها، بروشني، براي به چالش خواندن شرافت، احترام و عزت نفس زندانيان طراحي شده بودند. رها مي نويسد حتي يک نفر از پنجاه مجاهدي که از بند ما به بازجوئي رفته بودند، بازنگشتند. شاهد ديگري مي نويسد 195 نفر از 200 مجاهد بند 2 گوهر دشت بازنگشتند. ديگري مي نويسد حجت الاسلام نيري مصمم بود تا درحد ممکن شمار بيشتري را به کام مرگ بکشد، در عين حال اشراقي با بي ميلي تلاش مي کرد تا از اين شمار بکاهد.
مجاهديني که پاسخ هاي رضايت بخش نمي دادند فوري براي نوشتن وصيت نامه خود روانه اتاق ويژه مي شدند. از آنان همچنين لوازم شخصي شان، مانند انگشتر، ساعت يا عکس هاي خصوصي، گرفته مي شد. سپس آنها را، با چشم بسته، به چوبه دار مي سپاردند. چوبه هاي دار زندان اوين در بخش متروکه حسينيه قرار داشت. داربست هاي اعدام زندان گوهر دشت در سالن سرپوشيده آمفي تئاتر در جوار کارخانه جعبه سازي قرار داشت. قربانيان در دسته هاي شش نفره به دار آويخته مي شدند. مرگ برخي پانزده دقيقه به طول مي انجاميد- روش سنتي حلق آويز کردن در ايران بالا کشيدن قرباني به جاي پايين انداختن محکوم توسط گشودن دريچه زير پاي اوست. با گذشت چند روز اول، جلادان خسته از کار زياد درخواست برپايي ميدان تير براي تيرباران محکومان را دادند. با درخواست مذکور بر مبناي منطبق نبودن آن با دستورات شرعي اسلام براي از ميان بردن کفار و مرتدين، مخالفت شد. البته، به احتمال زياد، دليل واقعي اين عمل نياز به مخفي نگاه داشتن کامل آن و انجامش در خفا بوده است.
به چپگرايان گفته مي شد مجاهدين به مراکزي ديگر منتقل مي شوند. اما گروهي از زندانيان گوهر دشت هنگام رويت عبور تريلي هاي يخچال دار و نگهبانان ماسک دار که در حال ورود و خروج از آمفي تئاتر بودند، به غير عادي بودن اوضاع ظنين مي شوند. البته آنچه آنان نمي دانستند اين بود که استفاده از ماسک به علت خرابي دستگاه سردکن سردخانه بود. يکي از نگهبانان در مقابل پرسش زنداني مدعي مي شود آنها فقط مشغول "نظافت زندان هستند زيرا هر رژيم تازه اي دير يا زود مي بايست اين کار را بکند". زندانيان تا مدت ها بعد منظور دو پهلوي نگهبان را درنيافتند. يکي از کارگران افغاني زندان به هنگام آوردن غذا با دست خود حلق آويز شدن را به زندانيان نشان مي دهد. اما زندانيان تا مدتي بعد، منظور وي را درنيافته بودند. عده اي تصور مي کردند منظور او خبر دادن مرگ خميني است. براي آنان تصور قتل عام جمعي در زماني که خميني به تازگي با پذيرفتن قطعنامه سازمان ملل به جنگ هشت ساله ايران و عراق خاتمه داده و به همين خاطر جشن و سرور برپا بود، بسيار مشکل مي آمد. همانند زندانيان اردوگاه هاي کار اجباري نازي ها، بي ترديد آشنايي با مرگ آنها را براي بروز فاجعه آماده نساخته بود. يکي از بازماندگان اظهار مي دارد که برداشت او در آن ايام از اقدامات در جريان، آزادي يا عفو وي همزمان با جشن خاتمه جنگ بود.
پس از 5 شهريور هيات توجه خود را به چپگرايان معطوف کرد. با اين تضمين که اقدامات مذکور فقط براي جداسازي مسلمانان از غير مسلمانان انجام مي گيرد، از آنها پرسيده مي شد:"آيا مسلمان هستيد؟"، "آيا به خدا معتقديد؟"، "آيا قرآن مجيد کتاب آسماني و کلام خداوند است؟"، "آيا به بهشت و دوزخ باور داري؟"، "آيا حضرت محمد را به عنوان رسول الله قبول داريد؟"، "آيا حاضريد علني ماترياليسم تاريخي را نفي کنيد؟"، "آيا حاضر به نفي اعتقاد گذشته تان در مقابل دوربين هستيد؟"، "آيا در ماه مبارک رمضان روزه مي گيريد؟"، "آيا نماز مي خوانيد و يا قرآن مجيد را مطالعه مي کنيد؟"، "ترجيح مي دهيد هم سلولي شما مسلمان باشد يا غير مسلمان؟"، "آيا حاضريد در برابر پذيرش خداوند، رسول او، قرآن مجيد و قيامت زير شهادت نامه اي را امضاء کنيد؟"، "در زمان کودکي آيا پدر شما نماز مي خواند، قرآن مطالعه مي کرد، روزه مي گرفت؟" عده کمي منظور خطرناک پرسش آخر را درک مي کردند.
همانند دوران تفتيش عقايد قرون وسطي، هيات- به خصوص براي دانشجوياني که با تعليمات ديني بيگانه بودند- پرسش هاي سنگيني را مطرح مي ساخت. اين پرسش ها، ايرانيان را هم چون غربي ها، در موقعيت مشابه گيج مي کرد. چنين پرسش هايي هرگز تا آن زمان در دادگاههاي ايران، و حتي در ساير کشورهاي خاورميانه، مطرح نشده بودند. اين شرايط، يعني کند و کاو در اعتقادات و باورهاي مذهبي افراد به جاي تحقيق در وابستگي هاي سياسي و سازماني آنان تفتيش عقايد به معناي دقيق کلمه بود. تنها نکات غايب در اين تحقيقات مسائل هميشه مورد نظر دادگاه هاي انقلابي از قبيل "خيانت"، "خرابکاري"، "ترورسم"، "جاسوسي" و "وابستگي به جهانخواران" بود. بنابر اظهار نظر يکي از فداييان "در سال هاي پيش، آنها از ما مي خواستند به جاسوسي اعتراف کنيم. در سال 1367، آنها مي خواستند ما اسلام بياوريم" فدايي ديگري، با حيرت، اظهار مي دارد که بازجوي او، به نظر مي رسيد کاملا به اعتقادات سياسي، وابستگي هاي سازماني و فعاليتهاي وي بي تفاوت بود.
نخستين زندانيان چپگرايي که در مقابل هيات مستقر در اوين ظاهر شدند آنهايي بودند که يا محکوميتهاي سبک داشتند و يا دوران محکوميت شان خاتمه يافته بود. اين امر به فهرست اعدامي ها ظاهري تصادفي مي داد. آنهايي که در نخستين روز به هلاکت رسيدند، افرادي بودند با محکوميت هاي سبک، آنهايي که در روزهاي بعدي زنده ماندند محکوميتهاي طولاني و حتي حکم ابد داشتند. اين مغايرت قابل توجيه بود. در زندان گوهردشت، يکي از زندانيان چپ که سمينارهاي آموزشي را ديده بود، بيدرنگ متوجه اهميت ديني پرسش ها مي شود. او سراسر شب را صرف فرستادن پيام هايي به ساير زندانيان با رمزهاي مورس از پس ديوار مي کند و نسبت به مخاطرات پيش روي آنان هشدار مي دهد. او به آنان اخطار مي کند که سرپيچي از پاسخگويي برمبناي "خصوصي" بودن عقايد به خودي خود مي تواند به منزله ارتداد تلقي گردد. مهم ترازآن، اوهشدارداد که چنانچه افراد توسط پدراني نمازخوان و قرآن خوان و مسلمان بزرگ نشده باشند، از نظر قانوني کسي نمي تواند آنان را مرتد به شمار آورد. مسلمان اسمي اگر در يک خانواده به تمام معنا مسلمان پرورش نيافته باشد، ابتدا بايد با اسلام راستين آشنا گردد سپس با رد آن مرتد و مستحق مرگ شناخته شود. به استناد حوزه علميه، مرتد بر دو قسم است: مرتد فطري و مرتد ملي. دومي مجازاتش مرگ و اولي مستحق فرصت ديگري است.
زندانيان بند چپي ها تمام شب را، به تبادل نظر بر سر مواضعي که بايد در قبال پرسش ها اتخاذ کنند، گذراندند. برخي مصمم بودند تا بميرند و براي آماده ساختن خود بهترين لباس هايشان را بر تن کردند. يکي حتي به نشانه فرهنگ مرسوم مقاومت، کراوات مي زند. ولي ديگران تصميم مي گيرند پاسخ هاي تاکتيکي بدهند. يکي از اين پاسخ ها، به عنوان نمونه، آن بود که بگويند فقط يکي از والدين آنان مسلمان معتقد بوده است. البته چنين جوابي فقط به کار آن دسته از زندانيان مي آمد که والدينشان درگذشته باشند. يکي به هيات اعلام داشت که او در کشور ملحد اتحاد شوروي بزرگ شده است. ديگري به ياد آورد که پدر- سخت غير مذهبي- او را از نيايش برحذر داشته و تهديد کرده بود در غير اين صورت تنبيه اش خواهد کرد. "پاسخ تاکتيکي" ديگر آن بود که بگويند، نه به خاطر تضادهاي اعتقادي بلکه به خاطر کمبود فرصت جهت تلاش براي معاش از اعتقادات ديني غفلت ورزيده اند. يکي ديگر از پاسخ هاي تاکتيکي، در اين بين، آن بود که بگويند آنها چپگرا هستند، اما مارکسيست نيستند و از همين رو به وجود پروردگار، پيغمبر و روز قيامت باور دارند. يکي به هيات گفته بود که او مي تواند در حين عضويت کامل در حزب توده، يک مسلمان هم باشد زيرا حزب تبعيضي در اين مورد اعمال نمي کرد:"حزب با سرمايه داري مخالف بود، نه با خدا". طنز قضيه اين جا است که يکي از شبه نظاميان وابسته به حزب توده که مسلماني با ايمان هم بود، از نخستن قربانيان بود. او بر اين مبنا که دولت حق دخالت "در امور شخصي افراد را ندارد" از پاسخگويي به پرسش ها خودداري کرد. برعکس، به تقريب تمام زندانيان بند 6 زندان اوين- ويژه زندانيان حزب توده با محکوميت هاي بالاي پانزده سال- به اتفاق به دادن پاسخ هاي تاکتيکي راي دادند. در کل، آيت الله اشراقي به کند و کاو در پاسخ ها نمي پرداخت و آنها را به همان شکل مي پذيرفت.
تحقيقات تا سه ماه ادامه داشت. بازجويي ها در دادگاههاي اوين و گوهردشت انجام مي گرفت. بازجويي برخي از زندانيان شفاهي بود و برخي ديگر توسط نوعي پرسشنامه انجام مي گرفت. برخي قادر بودند بازجويان خود را ببينند؛ بازجويان برخي ديگر توسط يک ديوار کاذب از آنان جدا بودند. آنهايي که پاسخ هاي رضايت بخش مي دادند به سوي دري در سمت راست راهنمايي مي شدند. آنهايي که پاسخ هاي غير قابل قبول مي دادند به سوي درب چپ هدايت مي شدند. گروه اول (پاسخ دهندگان رضايت بخش) به سلولهاي خود بازگردانده و به آنها دستور نمازگزاري داده مي شد، افرادي که از انجام فرايض ديني خودداري مي نمودند 10 ضربه شلاق بابت هر نوبت نماز نخواندن مي خوردند و روزانه حد شلاق ها از 50 ضربه نبايد تجاوز مي کرد. آنها که در امتحان موفق نشده بودند به دار آويخته مي شدند و فقط توقفي کوتاه براي تحويل لوازم شخصي و نگارش وصيت نامه خود، مي کردند. در شلوغي ها، پيش آمده بود که چند تن با هدايت به سوي درب اشتباه زنده مي ماندند. دو تن از بازماندگان اين شرايط يادآور مي شوند پرسشنامه را به مسخره گرفته بودند زيرا قبول اين امر که چنين پرسشنامه اي مي تواند سرنوشت آنها را تعيين کند، برايشان بسيار دشوار بود.
آنچه وضع زنان را تعيين مي کرد به مراتب پيچيده تر بود. زنان مجاهد به عنوان "محاربين مسلح با خدا" بيدرنگ به چوبه هاي دار سپرده مي شدند، زنان چپگرا- حتي آنهايي که به عنوان مسلمان معتقد بزرگ شده بودند- "فرصتي" ديگر مي يافتند تا به اعتقادات التقاطي خود بينديشند. در نگاه حکام شرع، زنان مسئول کامل کردار خود نيستند و زنان سرکش- شامل ملحدين- مي توانند مجازات هايي که به مصلحت آنان هست دريافت کنند تا راه زندگي را به وسيله اطاعت از مردان ارشد زندگي شان اصلاح نمايند. پس از بازجويي، زنان چپي براي نماز نخواندن پنج ضربه شلاق دريافت مي کردند، پنج ضربه کمتر از آنچه براي مردان تعيين شده بود. پس از مدتي، بسياري نمازخوان شدند. يکي از آنها، دهسال بعد، مي گويد هنوز مدام کابوس مي بيند و خود را در حال نماز خواندن و در نتيجه پشت کردن به آمال خود مي يابد. برخي دست به اعتصاب غذا زدند و حتي از نوشيدن آب هم خودداري کردند. يکي از آنها پس از گذشت 22 روز و 550 ضربه شلاق درگذشت. مقامات زندان مرگ او را خودکشي اعلام کردند، هر چه باشد تصميم نماز نخواندن را خود او گرفته بود".
خودکشي هاي واقعي، چه در بند مردان و چه در بند زنان رو به افزايش بودند. برخي بر اين باورند که مسئولان به عمد تيغ و ساير وسايل خودزني را در بندها جا مي گذاشتند تا امکان خودکشي را سرعت ببخشند. در مطلبي با عنوان "زندگي پس از 1367"، يکي از بازماندگان، آنچه را که توصيف مي کند مي توان به عنوان نمونه بارز حالت هاي روحي پس از ضربه هاي عاطفي- رواني دانست: ناتواني در پذيرش مصيبت، وحشت از تکرار مجدد آن، افسردگي شديد، احساس سنگين گناه، از زنده ماندن و پذيرفتن و توجيه پاسخ هاي تاکتيکي، حتي پيش خود. او اين حالت را به "کابوس کافکاگونه" تشبيه مي کند و قسم مي خورد تجربياتش را بنويسد تا "شاهد عيني" باشد براي قربانياني که ديگر نزد ما نيستند.
بررسي کامل ابعاد پيچيده کشتار بزرگ همچنان نامعلوم است. ما شاهدان عيني انگشت شماري در حوزه هاي مختلف داريم. بنابر آنچه به يقين مي دانيم، اصفهان تنها شهرستان مهمي بوده که از گزند اين فاجعه قسر در رفته است. در آن زمان زندانهاي اصفهان، همچنان، زير نظر پيروان منتظري اداره مي شدند. بعلاوه رژيم در سال 1367، برخلاف سالهاي 1357 و 1360 اسامي اعداميان را منتشر نساخته است و همواره تاکيد داشته و هنوز هم دارد که چنين اعدامهايي هرگز بوقوع نپيوسته است.
رها شمار اعدامها را در حوزه "هزاران تن" ذکر مي کند. شاهدي ديگر شمار را ميانگيني ميان 5000 تا 6000 نفر مي داند؛ 1000 تن از چپگرايان و بقيه از مجاهدين. برآورد ديگري اين شمار را به "هزاران" مي رساند و اعدامهاي گوهردشت را، به تنهايي، حدود 1500 تن برمي شمارد. با استفاده از اطلاعات تازه، بررسي جديدي از نواحي گوناگون، شمار قربانيان را 12000 تن اعلام کرده است. برآورد عفو بين الملل جمع کل قربانيان کشور را 2500 اعلام داشته و تعداد بسياري از قربانيان را چون بطور رسمي به فعاليتهاي ضد دولتي متهم نشدند، زندانيان وجدان" خطاب کرده است. رقم واقعي هر چه باشد، ميزان اعدامي ها از شمار کشته شدگان سال 1357 که شامل افراد درگير در قيام مسلحانه هم مي شدند، بمراتب بيشتر است. در سال 1367، تمام قربانيان بيرحمانه به قتل رسيدند.
فداييان اکثريت اسامي 615 تن از قربانيان را انتشار داده و در حد امکان وابستگي هاي سازماني يا سياسي و محل اعدام آنان را هم روشن ساخته است. ولي اين فهرست به هيچ وجه کامل نيست، زيرا تنها بخشهايي مشخص از بندهاي زندان هاي اوين و گوهردشت را در برمي گيرد. از ميان 615 تن اعدامي، 137 نفر مجاهد، 90 نفر توده اي، 108 تن فدايي اکثريت، 20 نفر فدايي اقليت و از ساير طيف فداييان 21 نفر، کومله 30، راه کارگر 12، پيکار 3 و ديگر چپگرايان 12 نفر اعلام شده است. وابستگي هاي 182 نفر باقيمانده هم نامعلوم است.
حزب توده يادنامه اي در باره 80 تن از شهداي خود منتشر ساخته است. اين صورت در برگيرنده 20 افسر نظامي حزب که چهار تن در زمان شاه، مدت 25 سال را در زندان گذرانده بودند، 4 مهندس، 12 متخصص، 12 کارگر، 11 کادر حزب- بسياري داراي مدارک عاليه تحصيلي از شوروي، 8 آموزگار، 5 دانشجو، 2 پزشک، 2 حسابدار و 2 کارمند دولت ميشود. 10 تن از اين افراد (از ميان شرکت کنندگان ميز گردهاي اعترافات) عضو کميته مرکزي حزب بودند. به لحاظ محل زادگاه، 17 تن از اين افراد متولد تهران، 16 نفر متولد آذربايجان، 15 تن متولد مازنداران، 14 نفر از استان مرکزي، 9 نفر متولد کردستان و 7 نفر اهل خوزستان بودند. ميانگين سني آنان چنين بود: 11 نفر در بيست سالگي، 23 تن در سي سالگي، 14 تن در چهل سالگي، 10 نفر در پنجاه سالگي، 19 نفر در شصت سالگي، 5 نفر در هفتاد سالگي و 1 نفر در هشتاد سالگي. اين شکل از تفتيش عقايد هرگز ملاحظه سني در برنداشت.
برخي از قربانيان از سال 1362 در زندان بودند. برخي دوره محکوميت خود را سپري کرده بودند. عده اي هنوز محاکمه نشده بودند. ولي به تقريب همه آنها باجرمهاي به نسبت سبک دستگير شده بودند. آنهايي که جرمهاي سنگين داشتند پيشتر اعدام شده بودند. کشتار سال 1367، با يک تفاوت وارونه، شباهت زيادي به مورد مفقود شدگان" آمريکاي لاتين معاصر داشت. در آمريکاي لاتين، روشهاي تفتيش عقايد به رغم حضور کليساي کاتوليک به کار نرفت. اما در ايران، در نبود چنين سنتي، اين روشها به کار گرفته شد. تفتيش عقايد قرون وسطايي حضور خود را در ايران معاصر نمايان ساخته بود.
خانواده ها از اعدام ها تا مدتها پس از 4 آذر همان سال آگاه نشدند. براي جلوگيري از گردهمايي هاي خياباني، آنها در گروههاي مجزا در طول چندين هفته از اين فاجعه آگاهي يافتند. به آنها به طور مشخص دستور داده شده بود که حق برگزاري مراسم سنتي چهل روز سوگواري را ندارند. به برخي با تلفن خبر داده شده بود. بيشتر آنها به کميته هاي محل- بعضي هم به زندان اوين- احضار شده بودند تا لوازم شخصي و وصيت نامه زنداني خود را تحويل گيرند. تنها، وصيت نامه هايي که آسيب سياسي براي حکومت نداشت، به خانواده ها تحويل داده مي شد.
بستگان زندانيان بسيار پيش تر از آذر ماه نگران اوضاع بودند. آنها گورهاي بي نام و نشان بهشت زهرا- گورستان اصلي- و خاوران، گورستان تازه بنياد شرق تهران که در مجاورت گورستان بهايي ها واقع شده را ديده بودند. بهشت زهرا گورستان ويژه مسلمانان و خاوران ويژه ملحدين بود. مجاهدين- چون مسلمان بودند- اجازه دفن در بهشت زهرا را داشتند. اما مارکسيستها- به دليل بي ديني- بايد در محل جداگانه اي به خاک سپرده مي شدند. قانون نجاسات درست به مانند زمان حيات، در موقع مرگ هم به قوت خود باقي بود. رژيم حتي جنازه برخي از فداييان کشته شده در زمان ساواک را هم به خاوران انتقال داد. مسئولان نام کافرستان و لعنت آباد را هم بر گورستان خاوران گذارده بودند. اما سوگواران، چون در آنجا دسته هاي گل سرخ کاشته بودند، عنوان گلزار خاوران را براي گورستان برگزيدند. در ايران کنوني گورستان توان چشمگير بيشتري از محل دفن مردگان دارد.
حتي حالا، پس از گذشت يک دهه، اهداف فراسوي کشتار همگاني سال 1367 همچنان در پرده اي از ابهام باقي مانده است. برخي اعتقاد دارند رژيم يا در مقابل اعتصاب غذاهاي اوين واکنش نشان داد و يا ميخواست مشکل ازدياد جمعيت زندانها را حل نمايد. به معاني ديگر، اعدامهاي گروهي شکلي از "خانه تکاني" بود. برخي ديگر معتقدند اين اعدامها فقط براي خاموش کردن صداي مخالفين و گسترش جو وحشت در جامعه طراحي شده بود.
عده اي ديگر اين مسئله را مرتبط به پذيرش قطعنامه سازمان ملل از جانب خميني مي دانند؛ اقدامي که خود او آن را به "نوشيدن جام زهر" تشبيه کرد. بر اساس اين انگاشت، اقدام به اعدامهاي گسترده براي منحرف ساختن خشم هاي ناشي از جنگ پرهزينه و بي فايده اي که او قادر بود شش سال پيش، در زمان آزاد سازي خرمشهر، به آن خاتمه دهد، به سمت ديگري بود. اما بعضي ديگر اين مسئله را ناشي از حمله گسترده نظامي مجاهدين به خاک ايران از مرزهاي غربي، به محض پذيرش قطعنامه از سوي خميني ارزيابي کرده اند.
در هر صورت، اين نظريه ها، بر اساس يک بررسي موشکافانه نيست. زندان ها درسال 1367 بيشتر از هر زمان ديگري طي هشت سال گذشته خلوت بود. در همان زمان، برحسب اتفاق قزل حصار، از وجود زندانيان سياسي خالي شده بود. وانگهي، اگر رژيم مشکل کمبود جا داشت، مي توانست براحتي با آزادي توابين و افرادي که دوران محکوميت شان را سپري کرده بودند، جاي بيشتري باز کند. مسئله اعتصاب غذاها بسيار پيش از برپايي هيات ويژه حل شده بود. پنهان کاري و سرپوش گذاردن بر کل ماجرا، اين گزينه که کشتار بزرگ براي گسترش جو وحشت در اجتماع طراحي شده بود را بي اساس مي سازد. اگر هدف ارعاب اجتماعي بود، حاکميت مي بايد هم چون سال هاي 1357 و 1360 اعدامها را با تبليغات وسيع برملا مي ساخت.
آتش بس شايد براي خميني "زهر" بوده، اما براي کشور، بويژه نظاميان، رحمت الهي بود. در برابر تجاوز مجاهدين که از آغاز مايه آبروريزي کامل بود، ممکن است، براي حکومت، توجيهي بر اعدام گروهي آنها باشد، اما با هيچ عقل سليمي توجيه کننده کشتار وسيع ديگران، مثل چپگرايان که مخالف مجاهدين هم بودند- بخصوص که متهم به "قيام عليه خدا" هم نشده بودند- نمي تواند باشد. همچنين، حاکميتي که جنگ را خاتمه داده و تجاوز مجاهدين را در هم شکسته، نمي تواند به چنان سطحي از بي ثباتي رسيده باشد که دست به آنچنان اقدام حادي بزند. در اساس بسياري از چپگرايان در حالي در برابر هيات ويژه قرار گرفتند که انتظار دريافت عفو به خاطر جشن و سرور ناشي از خاتمه جنگ را داشتند. در نتيجه، به نظر مي رسد اعدامهاي مذکور نه از روي شتاب و هراس که حاصل نقشه اي حساب شده بود.
پاسخ واقعي، شايد در جايي ديگر نهفته باشد؛ در مجموعه نيروهاي درون حاکميت. صلح با عراق موجب شد تا خميني به اين درک برسد که باارزش ترين نقطه اتکايي که هواداران او- در برگيرنده معتدل ها، افراطي ها، اصلاح طلب ها، بنيادگرايان جزمي(دگم) و مصلحت گرايان(پوپوليست) را دور هم نگهداشت، از دست داده است. او همچنين دريافته بود که با ناتواني و مريضي جسمي خود به زودي از صحنه خارج و در نتيجه حاميانش رهبر اصلي شان را از دست خواهند داد. او در ضمن مي دانست که شخصيت هاي پرنفوذ معتدل درون حاکميت، همچون حجت الاسلام رفسنجاني اميدوارند روزي، هم روابطي با عناصر معتدل اپوزيسيون برقرار کنند و هم پل رابطه با غرب را مجددا احياء نمايند.
براي ايجاد همبستگي ظاهري، خميني دو راهبرد را پيش روي قرار داد: فتواي قتل سلمان رشدي و کشتار دسته جمعي. فتواي قتل رشدي نه تنها کشور را به انزواي کامل مي کشاند که هرگونه اميدي به همزيستي مسالمت آميز با غرب را در آينده از ميان مي برد و مانعي مهيب- اگر نگوييم حل ناشدني- بر سر راه رهبران آينده ايران که اميد به آن داشتند، قرار مي داد. از آن مهم تر، يک حمام خون مي توانست ايمان حاميان وي را در بوته آزمايش قرار دهد. اين بينش قادر بود معتقدان نه چندان جدي را از مومنان واقعي، معتقدين نيم بند را از انقلابيون راستين، عناصر سست ايمان را از هم پيمانان حقيقي جدا سازد. اين مسئله آنان را مجبور مي ساخت تا به اين امر پي ببرند که مردن و ماندن بايد در کنار هم و دست در دست هم باشد. اين روش آنها را در مقابل موارد حقوق بشر و آزادي هاي فردي ساکت مي کرد. در نهايت اين اقدام، يک بار براي هميشه، رابطه مذهبيون افراطي(راديکال) درون جنبش را با افراطيون غير مذهبي (سکولار) خارج از نظام قطع مي کرد. در اساس کادرهاي حزب توده در سالهاي63-1362 به خاطر اعتراف به روابط پنهان خود با جناح هاي افراطي داخل نظام- بويژه وزير کار- زير شکنجه رفتند. به طور خلاصه، کشتار، هم غسل تعميد با خون و هم پاکسازي درون تشکيلاتي بود.
اين هدف با موفقيت به سرانجام رسيد، آيت الله منتظري را، از سمت جانشين رهبري، مجبور به استعفا ساخت. در طول سال پيش از آن، منتظري با روحانيون ديگر بر سر شماري از مسائل- مانند محاکمه مهدي هاشمي، فعاليتهاي ضد تبليغات تابلوهاي شهري، دادگاههاي ويژه، تعيين قضات و حکام شرع، مدرسين حوزوي، امامان جمعه، روساي زندانها و کميسيون هاي ويژه تحقيق مجلس در امور زندانها، اختلاف پيدا کرده بود(31). ولي اين اختلافات پشت درهاي بسته باقي ماندند. غير خودي ها، حتي زندانيان، هيچ سرنخي از آنچه پشت صحنه در جريان بود، نداشتند. بر اساس نوشته هاي يک زنداني:"ما چپي ها قادر نبوديم هواداران، مخالفان روحاني يا مسئول زندان منتظري را، از هم، تميز دهيم. ما به اشتباه خود مدتها بعد پي برديم.
کشتارهاي جمعي مبدل به آخرين تلنگر به منتظري شد. او شتابان با نگارش سه نامه سرگشاده؛ دو نامه به خميني و يک نامه به هيات ويژه- "هزاران اعدام" را محکوم نمود. او خطاب به گيرندگان نامه ها نوشت که بيشتر از هر کس ديگر قرباني اقدامات مجاهدين معاند بوده زيرا آنها پسر وي را ترور کرده بودند. او، آنگاه، هيات ويژه را به خاطر اعدام توابين و متهماني با تخلفات سبک که در يک دادگاه صالح فقط توبيخ مي شدند، سرزنش کرده، متهم به تخطي از اسلام مي کند. او همچنين هيات ويژه را به خاطر گذاردن تکاليف شاق بر دوش زندانيان و حتي درخواستن رفتن به روي ميدان هاي مين، مورد مواخذه قرار مي دهد. "علاوه بر اين، رنجاندن بسياري از شهروندان اين اعدامهاي غير قانوني براي دشمنان ما در خارج از مرزها خوراک تبليغاتي گسترده اي فراهم مي کند تا به ما بتازند". منتظري در خاتمه تقاضا مي کند تا وي را از "مسئوليت خطير" رهبري آينده معاف کنند.
خميني ناگزير ميشود در لفافه چنين پاسخ بگويد "مسئوليت نيازمند بردباري بيشتر از آنچه شما نشان داديد است". خميني براي تبرئه سياسي خود، مدعي شد که هميشه در خصوص توانايي منتظري ترديد داشته و زير فشار مجلس خبرگان مجبور به گزينش وي شده است. خميني اعلام مي دارد گبه همين دليل براي هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم و در اين زمينه هر دو مثل هم فکر مي کرديم، ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من هم نمي خواستم در محدوده قانوني آنها دخالت کنم".
طي ماههاي بعد، حاکميت به صورت گزينشي، شماري از نامه هاي رد و بدل شده ميان خميني و منتظري را منتشر مي سازد. هدف صريح اين امر توجيه استعفانامه منتظري بود. اما آنچه گزينشي منتشر شد در اساس گرد محور ماجراي مهدي هاشمي دور مي زد و از طرح مسئله کشتار جمعي پرهيز مي کرد، در نتيجه از سياست کلي حاکميت که اعدامها در اصل رخ نداده، تبعيت مي نمود. همچنين، ده سال بعد، وقتي منتظري جرات کرد تا بار ديگر انتقادهايش را مطرح سازد، حاکميت با "منحط" شناختن وي در چندين مورد، او را مورد مواخذه قرار داد، ولي به موضوع فجيع کشتارهاي جمعي اشاره اي نکرد. منتظري به محض استعفا، درست مانند آيت الله شريعتمداري، غير خودي محسوب مي شد. دفتر او تعطيل و عکس هاي او از اماکن عمومي برداشته شد. نام او از رسانه هاي همگاني حذف شد. افزون بر اين، وي را در شهر قم، حبس خانگي کردند. در نتيجه، خميني هنگام مرگ در خرداد 1368، اطمينان داشت که حاکميتي بدون عناصر سست و بي اراده برجاي مي گذارد. آنها که باقي ماندند سرسپردگي خود را يا توسط شرکت در کشتارهاي جمعي يا پشتيباني از آن به اثبات رسانده بودند. نبوغ خميني هرگز نبايد دست کم گرفته شود. حاکميت به محض نائل آمدن به اهداف خود، کشتارهاي جمعي را متوقف ساخت و در نتيجه، نادرستي اين برداشت که آغاز اين واقعه از روي وحشت بوده، را ثابت کرد. با فروکش کردن فعاليت هيات ويژه، درهاي زندانها گشوده شد، خانواده هاي عزادار فرصت يافتند تا در گورستان، جمع شوند. حاکميت حتي نسبت به حضور خانواده ها در گورستان هاي خاوران و بهشت زهرا حساسيت نشان نداد. برخي از خانواده ها، جامعه دفاع از زندانيان سياسي را تاسيس و خبرنامه اي با عنوان "بانگ رهايي" منتشر ساختند. اين امر باعث شد تا در حالي که اخبار زندان به بيرون انتقال مي يافت، زندگينامه زندانيان اعدامي هم انتشار يابد. جامعه ياد شده، حمايت فداييان اقليت، مجاهدين، توده اي ها، فداييان اکثريت، کومله، راه کارگر و حزب دموکرات کردستان را همراه داشت. حاکميت همچنين به گاليندوپل مسئول کميسيون ويژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ايران، اجازه داد تا ضمن دو سفر جداگانه به ايران حتي از زندان اوين هم ديدن کند. لاجوردي در اوين همراه با گروه موسيقي به پل خوش آمد گفت، ناگفته نماند که در اردوگاه آشوويتز آلمان ها هم با ارکستر موسيقي به استقبال هيات هاي صليب سرخ مي رفتند. از آن گذشته، لاجوردي و ساير سرپرستان زندانها در اين دوران شلاق زدن زندانيان به جرم به جا نياوردن فرايض ديني و نمازگزاري را متوقف ساخته بودند. در همين دوران، تاکيد بر توبه علني متوقف شد و به انزجار نامه و تعهد کتبي براي خودداري از سخن نگفتن در باره تجربيات زندان قناعت مي شد. با جار و جنجال فراوان، لاجوردي در نهايت خبر صدور حکم عفو عمومي گسترده اي را به اين مفهوم که تمامي زندانيان سياسي به زودي آزاد خواهند شد را، اعلام کرد.
در سال 1368 تلويزيون ايران مراسم گسترده نماز جمعه تهران واقع در مرکز شهر را به نمايش درآورد که در آن مجاهدين و سلطنت طلبان سابق، چپگرايان نام آشنا و گروههاي مارکسيست بريده حضور داشتند. يکي از زندانيان سياسي پيشين در يادمانده خود شرح مي دهد که چگونه يک صبح جمعه، بدون هيچ هشداري، به او دستور داده شد تا بهترين لباس خود را به تن کرده و با اتوبوسي به محل گردهمايي اعزام مي گردد و در محل تابلويي هم به دست مي گيرد. رسانه ها چنان شبهه اي بوجود آوردند که اين "توابين"، چون بخشوده شدند"، به زودي مورد عفو قرار خواهند گرفت. عنوان يکي از روزنامه ها چنين بود: "از يکي از شرکت کنندگان نقل شده است که برخي از اين افراد که به دين اسلام بازگشته اند در مقابل ساواک مقاومت کرده و مارکسيسم را رها نکرده بودند.



*برگرفته از : اعترافات شکنجه شدگان، یرواند آبرهامیان، ترجمه رضا شريفي‌ها، انتشارات باران، سوئد

آرشیو آذین داد

ناشناس گفت...

یکی از دلایلی که من خیلی تاکید دارم هیچوقت آمار درستی از تعداد اعدامها نیست برای اینکه خیلی از بچه هایی که اون زمان با خانواده ما رفت و آمد میکردند اعدام شدند و جایی هم اسمی ازشون نیست. البته همشون هم لزوما سال 67 نبوده. هر کدوم تو سالهای مختلف اعدام شدند. من تا حالا خودم زیاد جاهایی که اسامی اعدام شدگان رو جمع آوری کردند مطالعه کردم ولی فقط اسم یکی دو تاشون رو بیشتر پیدا نکردم. دلیلش هم اینه که این بنده خداها مال دور افتاده ترین شهرستانهای شمال ایران بودند و اصلا خانواده های اینها سواد این کار رو که با مجامع حقوق بشری تماس داشته باشند یا تو اینترنت اطلاعاتشون رو ثبت کنند ندارند. جالب اینجا بود یکیشون به اسم سلمان که من عمو صداش میکردم و اون زمان بیست و چند سال بیشتر سن نداشت در حالی زیر شکنجه مرد که تازه بعد از فوتش براش حکم 2 سال زندانی اومده بود. یا یکی دیگشون در حالی از زندان فرار کرده بود که تو جلسات شکنجه یکی از کتفهاش رو با مته درل سوراخ کرده بودند. البته بعدا همین شخص بار دیگه تو شیراز دستگیر و اینبار اعدام شد. بعضی وقتها میگفتم اینهمه آدم اعدام شد که چی بشه چه چیزی تغییر کرد؟ ولی وقتی به انگیزه های خودم نگاه میکنم میفهمم این اعدامها زیادم راه دوری نرفته. امثال من با این انگیزه های قوی در این نسل جدید زیاده فقط موقعیت ها کمه وگرنه شناگر ماهری شدیم با کلی تجربه بعد از اینهمه سال.

ناشناس گفت...

السلام علیک یا نایب روح الله

در بازدید آخری که اقای امیرهوشنگ امیر احمدی از ایران داشته اند، در یک ملاقات خصوصی که بین ایشان و سید علی خامنه ای بدون حضور پرزیدنت محمود احمدی نژاد صورت گرفته است، اقای امیراحمدی پس از بوسیدن دست سید علی خامنه ای مراتب وفاداری خود را به رژیم جمهوری اسلامی ایران اعلام و اظهار داشته اند که اماده اند که از هر طریق ممکن به نظام ولایت فقیه خدمت نمایند. آقای خامنه ای در پاسخ فرموده اند که در نظام الهی و ازاد ایران درهای خدمت بر روی همه مشتاقان خدمت باز است و اقای امیر احمدی نیز با نقل قول این جمله ایت الله بهشتی که ما شیفتگان خدمتیم و نه تشنگان قدرت، شیفتگی خود را به خدمت در پست ریاست جمهوری اسلامی ایران اظهار داشته است. وی که پیش از این نیز نامزد پست ریاست جمهوری در نظام ولایی و الهی ایران شده بود، اما شورای نگهبان او را رد صلاحیت نموده بود، اظهار امیدواری کرده که این بار با حمایت شخصی ایت الله خامنه ای به این مقام برسد.
بهتر است اقای امیراحمدی بداند که اقای خامنه ای خانم مادلین البرایت نیست که بتوان او را فریفت و خود را شخصی صاحب نفوذ معرفی نمود و سالها نقش گراند دلال را دربین مقامات امریکایی بازی کرد. ایت الله خامنه ای خود از دست پروردگان حوزه های علمیه است و تمامی شیوه های ریا و تزویر و دروغ و نیرنگ و حقه بازی و دوز وکلک و پا اندازی و دلالی از همه نوعش را را بسیار بهتر از اقای امیراحمدی می داند و بی هیچ اغراقی از اساتید مسلم این فنون مرضیه است و اقای امیراحمدی با وجود اینکه بقول خودش شخصی اکادمیک است، باید بداند اقای خامنه ای از او بسیار اکادمیک تر است و باید به بوسیدن دست اقای خامنه ای ادامه دهد تا اگر عمر وفا کرد، او نیز بیشتر اکادمیک شود. هر جند با توجه به ادبیات بکار برده شده از جانب اقای امیراحمدی در مصاحبه هایش واژه لمپن اکادمیک برای ایشان بیشتر برازنده است.
اقای امیراحمدی اگر به شیوه های گوناگون مورد عنایات مادی و معنوی مقامات رژیم جمهوری اسلامی قرار میگیرد، به خاطر ان است که جمهوری اسلامی احتیاج به پااندازان و دلالانی دارد تا زمان برایش بخرند تا وقت برای ساخت بمب اتمی فراهم اید. بگذریم از آنکه زمانه عوض شده و مقامات امریکا بخوبی به ماهیت و اهداف جمهوری اسلامی پی برده اند و هیچ کاری از اقای هوشنگ امیر احمدی و کسانی مانند او برای گریم چهره جمهوری اسلامی ساخته نیست.
اقای امیراحمدی بدانید که اقای محمود احمدی نژاد کمر به قتل شما بسته است. او هرگز نخواهد پذیرفت که شما در عرصه ریاست جمهوری با وی رقابت نمایید. اقای احمدی نژاد مخالف این نیست که شما چرا دست ایت الله خامنه ای را بوسیده اید و یا خواهید بوسید، اما پست ریاست جمهوری مقامی است که او پس از سی سال خدمت صادقانه و خونین به جمهوری اسلامی از انتشار روزنامه جیغ و داد، اشغال سفارت امریکا در ایران، شرکت در کشتار مخالفین جمهوری اسلامی در داخل و خارج مرزهای ایران و غیره به آن دست یافته است و بهیچوجه حاضر نیست آن را به دیگران واگذار کند، حتی اگر این شخص شما باشید که برای مال و مقام دنیا حاضر به همکاری با یکی از مخوف ترین و ددمنش ترین رژیم های حال حاضر جهان شده است.

ناشناس گفت...

آمریکا هوشیار باشد

کلنل معمر قدافی، که با عملیاتی بسیار ماهرانه با منفجر کردن هواپیماهای مسافربری آمریکایی و فرانسوی در 1988 قصد داشت تا گناه آن را به گردن رژیم جمهوری اسلامی ایران بیندازد، در سال 2003 سر اطاعت فرود آورد و با ارایه کلیه اطلاعات و قبول مسئولیت و افشای برنامه های هسته ای خویش توبه نصوح کرد و با پرداخت میلیاردها دلار غرامت به قربانیان آن حوادث کوشید تا به سرنوشت صدام دچار نشود. با توجه به اینکه در حال حاضر امکان مبارزه امریکا با همه حکومتهای یاغی و تروریست در یکزمان ممکن نیست و یا بسیار دشوار میباشد، شاید نوع رفتار مقامات امریکایی با قذافی توجیه پذیر باشد، اما حکومتگران امریکا باید دقت داشته باشند که معامله با این نوع حکومت ها واکنش هایی را در ذهن توده های محروم و سنمدیده خواهد داشت که در صورت عدم توجه به آنها، عواقبی غیر قابل جبران خواهد داشت.
وقتی در یازدهم سپتامبر 2001 نروریست ها اهدافی را در خاک امریکا مورد حمله قرار دادند، بسیاری از توده های مردم در خاورمیانه به خیابان ها آمدند و به ابراز شادمانی پرداختند. مردم امریکا و گروهی از دولتمردان ایشان بشدت از دشمنی مردم خاورمیانه با کشور خود شگفت زده شدند و حتی هییت هایی برای بررسی عوامل این دشمنی تشکیل شد و به نتایجی نیز رسیدند.
انچه توده های عادی مردم از سفر قذافی به فرانسه و سفر خانم رایس به لیبی برداشت می کنند، آن است که اینها همه با هم دستشان در یک کاسه است و فقط این ملت های بیچاره جهان سوم هستند که گوشت قربانی این منازعات می باشند و این باور سرخوردگی عمیق ازادیخواهان در این کشورها و بی اعتمادی کامل آنان را به امریکا و کشورهای اروپایی در پی خواهد داشت.
به نظر بنده مردم ایران هیچ اعتمادی به حکومت های اروپایی نداشته و ندارند و آنان را جز مشتی منفعت پرست بی وجدان و بی اعتنا به حقوق بشر و همدست با حکومتهای شرور و ادمکش نمی دانند و بر همین مبنا هیچ انتظاری از ایشان ندارند. نمونه همدستی اغلب حکومت های اروپایی با رژیم جکهوری اسلامی ترور ده ها نفر از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی از هر گروه و سازمان و حزب، با همکاری حکومت های اروپایی در خاک اروپا است
اما در مورد امریکا وضعیت فرق میکند و مردم ایران به چشم دیگری به امریکا نگاه میکنند. مردم ایران حکومت امریکا را حکومت حامی خود مخصوصا در دوره ریاست پرزیدنت جورج دبلیو بوش در نظر میگیرند و معتقدند که امریکا به یاری مردم ایران شتافته و احترام بسیاری برای مردم امریکا قائل هستند.
جمهوری اسلامی ایران اکنون در میان حامیان خود به تبلیغ این مسئله پرداخته که اگر توانستیم، بمب اتم را میسازیم و حکومت خود را بیمه می کنیم و اگر نتوانستیم چون لیبی با امریکا به توافق میرسیم تا در زمان مناسب دیگری اهداف خود را مجددا پی بگیریم.
توده های مردم ایران نیز علیرغم شعور سیاسی بالا قادر به هضم دلیل پذیرش مجدد لیبی از سوی امریکا نیستند. بنده خانم رایس از جمله سیاستمداران ورزیده میدانم ولی برین باورم که بسیار بهتر بود ایشان این سخن را بر زبان نمیراند که ما منافع دائمی داریم. قسمت دوم این سخن خانم رایس را اینگونه میتوان تعبیر نمود که حکومت امریکا اگر منافعش تامین شود، حتی با حکومت جمهوری اسلامی ایران نیز می تواند به توافق برسد. با وجود آنکه به باور بنده جمهوری اسلامی ایران و حکومت امریکا دو حکومت ذاتا و ماهیتا متنافر و متعارض با یکدیگر هستند و جز با تغییر ماهوی یکی از این دو رژیم، هرگز هیچ صلح واقعی بین ایشان برقرار نخواهد شد، باز هم این سخنان خانم رایس بازتاب بدی دارد و خواهد داشت و تمامی شعارهای ازادیخواهانه امریکا را در مورد خاورمیانه دمکراتیک بزرگ که اعتقاد دارم از روی صداقت و اجبار زمانه عنوان شده به زیر سوال خواهد برد. بنده به عنوان یک ایرانی جداً از خانم رایس می خواهم که سخنان خود را اصلاح نماید و توصیح دهد که منافع امریکا با منافع مردم در زیر سلطه حکومتهای دیکتاتوری آنهم از نوع فاشیستی اسلامی اش یکسان است و هیچ تضادی ندارد.
با انکه دلایل صلح تاکتیکی امریکا با دولت لیبی در این زمان قابل قبول به نظر میرسد، بهتر است که امریکا به تحت فشار گذاشتن و تحقیر قذافی ادامه دهد و به خصوص در زمینه حقوق بشر و تروریسم قذافی را دمی اسوده نگذارد و در زمان مناسب به سرنگونی حکومت مستبد وی و استقرار یک حکومت دمکراتیک اقدام نماید.
هر گونه همراهی با حکومتهای خودکامه شاید در کوتاه مذت سودهای هنگفتی نصیب غرب نماید، اما همانطور که حکومت امریکا خود بدرستی فهمیده، مردم خاورمیانه به غلط یا درست اقدامات حکومتهای خود را در شکنجه و قتل عام مردم خویش بدون پشتیبانی و یا حداقل بی تفاوتی حکومت های غربی ممکن نمی دانند. در مواردی که امریکا مجبور است با اشخاصی چون قذافی بطور موقت سازش کند، لازم است که از طریق رسانه های عمومی پشتیبان امریکا در سراسر جهان توضیحات لازم در این مورد به مردم داده شود و فرصت مانوور تبلیغاتی از اشخاصی قذافی گرفته شود و رسانه ها او را چون سرداری پیروز در پاریس نمایش ندهند که با زبان بیزبانی فریاد می کشید: با پول همه را میشود خرید و هر جنایتی را میشود انجام داد و در صورت افشا پول خون قربانیان را پرداخت.
امریکا اگر واقعا قصد اشاعه دموکراسی در جهان را دارد (من در قصد امریکا تردیدی ندارم) بشدت مراقب باشد که هزینه معاملاتی از این نوع با حکومت قذافی بسیار بالاست و اگرچه ظاهرا بنظر میرسد که امریکا و فرانسه قذافی را وادار به پرداخت هزینه ای بسیار گزاف برای اعمال تروریستی خود نموده اند، اما به خصوص امریکا هزینه ای بسیار گزافتر پرداخته که در صورت عدم مهار پیامدهای ان، امریکا بازنده اصلی این معامله با قذافی خواهد بود. این هزینه گزاف بی اعتباری شعارهای مبتی بر حمایت از دموکراسی و ازادی از سوی در خاورمیانه است.

Behnam گفت...

روزنامه همشهری سه شنبه 19 شهریور 1387ص 2، بخشی از خبر مربوط به دکترای آقای علی کردان وزیر کشور جمهوری اسلامی ایران: « کردان که توانسته بود 15 مرداد ماه گذشته از مجلس برای تصدی وزارت کشور رای اعتماد بگیرد با انتقادهای زیادی در باره جعلی بودن مدرک دکترای خود روبرو شد تا آنجا که نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستار برسی این موضوع شدند. در پاسخ به افزایش انتقادها، محمد رضا رحیمی معاونت حقوقی ریاست جمهوری ایران نیز گفت: کسانی که این تهمت را زده اند، مدعی هستند که از دانشگاه اکسفورد استعلام کرده اند، در صورتی که صحبتی که آنها مطرح کرده اند، نادرست است و در محکمه قضایی آنها باید اسناد خود را ارایه کنند. »

همانطور که ملاحظه می فرمایید بعد از گذشت بیش از یک ماه از افشای قلابی بودن مدرک دکترا و حتی فوق لیسانس و لیسانس و دیگر سوابق غیر اخلاقی اقای علی کردان، وزیر کشور کابینه دکتر احمدی نژاد، هنوز معاونت حقوقی ریاست جمهوری افشا کنندگان را که اتفاقا آنان نیز در دایره خودیها قرار دارند، تهدید به محکمه و داغ و درفش میکند. در همین شماره روزنامه همشهری صفحه 8 «حوادث» خبردیگری در مورد یک شخص دیگر که او نیز مبادرت به جعل مدرک دکترا نموده چاپ شده است که با هم می خوانیم:« مرد جوان برای فرار از بیکاری نقشه عجیبی طرح کرد. این مرد با استفاده از مدرک دکترای جعلی، اقدام به راه اندازی آموزشگاه کنکور کرد اما پلیس خیلی زود به راز وی پی برد ... به دنبال شکایت (از این مرد) تحقیقات پلیسی برای کشف راز مدیر آموزشگاه آغاز شد و ماموران در استعلام از مراکز مختلف متوجه شدند وی که آخرین مدرک تحصیلی اش لیسانس است با ارائه مدرک دکترای ریاضی به سازمان مربوطه توانسته است مجوز راه اندازی آموزشگاه را بگیرد. ( پس از دسنگیری، این مرد) گفت: وقتی فارغ التحصیل شدم، مدت زیادی دنبال کار گشتم اما موفق نشدم جایی استخدام شوم، به همین خاطر نصمیم گرفتم با استفاده از مدرک جعلی آموزشگاه کنکور دایر کنم.»
در مورد اول با وزیر کشوری سروکار داریم که آخرین مدرک تحصیلی وی فوق دیپلم است ( اگر آن هم جعلی نباشد) و پس از افشای این مسئله در بیش از یک ماه پیش، به علت قرار داشتن در حلقه خودیها و یاوران امام عصر و ولی فقیه هنوز هیچ اقدامی علیه او صورت نگرفته و اگر هم صورت بگیرد فقط در حد تعویض پستی خواهد بود. برای اینکه اگر قرار باشد تمام مقامات دارندگان مدارک نحصیلی جعلی و قلابی را دستگیر و یا از کار برکنار کنند، آن وقت اشخاص خودی بسیار اندکی برای اداره امور مملکت امام زمان ارواحنا فداء باقی خواهند ماند و بنا بفرمایش پرزیدنت احمدی نژاد اصولا برای خدمت در نظام الهی جمهوری اسلامی نیازی به این کاغذ پاره ها نیست .
اما با مورد دوم باید به شدت و با قاطعیت انقلابی برخورد کرد. چه کسی به یک جوان غیر خودی اجازه داده که لیسانس بگیرد و مدرکش بالاتر از مدرک آقای علی کردان باشد. این جوان چرا بیکار مانده است؟ چرا وارد شبکه های خرید و فروش مواد مخدر نشده است؟ چرا به دستفروشی نپرداخته است؟ اگر شهرداری از دستفروشی جلوگیری می کند، چدا به مامورین شهرداری رشوه نپرداخته است؟ این جوان چرا به کشورهای حاشیه خلیج فارس مهاجرت نکرده تا همچون هزاران جوان هموطن خویش به عملگی برای اعراب بپردازد؟ این جوان چرا معتاد نشده است؟ نه، این جوان گناهکار است و ماموران شریف نیروی انتظامی و اگاهی نیز به سرعت وی را دستگیر نموده اند و تحویل دادگاه های صالحه و عادله! جمهوری ولایی داده اند تا نشانی دیگر از اقتدار حکومت اللهی ولایت فقیه باشد.

ناشناس گفت...

در برنامه تفسیر خبر امشب چهارشنبه آقای چالنگی از مهمانان محترم خواستار ارائه نظرات خود در مورد شباهتها و تفاوت های جنبش القاعده و رژیم جمهوری اسلامی ایران شدند. جدا از نظرات پخته دکتر سازگارا، نکته بسیار مهمی ناگفته ماند که جا دارد به آن پرداخته شود و آن اصل تقیه در اسلام شیعه است. این اصل که در قرون متعدد یکی از اصول اساسی پنهان کاری در اسلام شیعه بوده و میباشد این قابلیت را به جمهوری اسلامی میدهد که بدون هیچگونه شرم و و حیایی و کاملا بر طبق موازین مذهبی به هر کاری ( تاکید میشود به هر کاری) دست بزند تا بیضه اسلام را حفظ کند. همین اصل است که به رهبران شیعه از کلینی تا خمینی و بعد از او اجازه میدهد که حتی در صورت لزوم توحید را تعطیل نمایند و ان را کاملا موجه جلوه دهند. به ایشان اجازه میدهد که با مک فارلین بر سر یک میز بنشینند و از اسراییل اسلحه بخرند و سید مهدی هاشمی را بجرم افشای این معامله اعدام کنند. آل سعود را چون ال یهود بدانند و سپس سخنان امام راحل را حتی در زمان خودش نادیده بگیرند و با عربستان سعودی وارد مذاکره شوند. به عراق وعده کمک و همکاری بدهند و در همان زمان بمب و اسلحه به آنجا بفرستند. جوانان مردم را به روی میدان مین بفرستند ولی خودشان زنانشان را برای زایمان به انگلستان و امریکا بفرستند و و قتی که متوجه شدند بیضه اسلام ناب محمدی در خطر است جام زهر را بنوشند و جون حریف امریکای جهانخوار نشدند، از زندانیان بیگناه انتقام بکشند و انان را دسته جمعی بکشند و به همین شیوه سی سال تمام حکومت قرون وسطایی خود را با حمایت بعضی از حکومت های اروپایی ادامه دهند.
بن لادن و ملا عمر و هم مسلکان او مسلمانانی معتقد و غیر فاسد بوده و به هیچوجه با جهان غرب به توافق نخواهند رسید و هرگز در مفابل امریکا کوتاه نخواهند امد، چنانچه در افغانستان و عراق و دیگر نقاط جهان نیامدند و نخواهند آمد. نبرد با دنیای غرب و طرفدارانشان در نزد ایشان دو حالت بیشتر ندارد: یا همگی آنها کشته خواهند شد و به بهشت خواهند رفت و یا دشمن را شکست داده و جهان را به وراثت خواهند برد. (من فقط افکار ایشان را توصیف می کنم و با ایشان موافق نیستم).
این گونه اندیشه طرفداران بن لادن در میان مدت را نابود خواهد کرد، اما تفکر بسیار خطرناک اسلام شیعه هرلحظه رنگ عوض خواهد کرد تا در لحظه مناسب جهان را به تصرف خود دربیاورد و یا نابود کند. شاید سی سال حکومت جمهوری اسلامی دست رهبران ان را بخوبی رو کرده باشد و کمتر کسی فریب ایشان را بخورد، اما این تاکتیکی است که آنان هنوز از ان استفاده می کنند و تفاوت گذاشتن بین احمدی نژاد و قالیباف و لاریجانی و خاتمی و کروبی و رفسنجانی و حداد عادل و امیراحمدی نشان از موفقیت هرچند اندک این تاکتیک بسیار قدیمی شیعه دارد.

ناشناس گفت...

من نيز چهارشنبه 8 سپتامبر08 به تماشای بحث تفسير خبر نشستم.
می دانم تماشای بحثی كه تنها موافقان و يا تنها مخالفان حكومت
در آن با شند كِسِل كننده است اما از آن بدتر و دل بهم زن تر، هنگامی
ست كه كسی بخواهد باورها و عملكردهای پس مانده رژيم ملایان را در
فرم و كالبد تئوری های مدرن ريخته و رفتار آنان را با رفتار ديگر دولت مردان
و زنان جهان بسنجد.
حاكمان ايران
حتا در برخی از امور پيش پاه افتاده به عنوان نمونه دست دادن زن و مرد
خواه "سياستمدارانشان" و خواه دست دادن زن و مرد در خياباني در ايران هنوز گير كرده اند.
نه رهبران مسلمان تركيه چُنيند و نه ديكتاتورهای چون اسد و چاوز و ....
ما بدبختيم، آری ما بدبختيم حتا اگر شبانه روز از كوروش و داريوش حرف
بزنيم. سياستمداران ايران در خاطرات خويش تعريف مي كنند كه با چه ترفند های
از دست دادن با زنان دوری مي كردند. دست دادن خاتمی با يك زن،
علم شنگه ای به راه انداخت. بخشی از تلفن همگانی را در قم زنانه و بخشی رامردانه
كردند. مي گويند اگر در صندلی يا مبلی كه پيشتر يك زن نشسته، تا هنگامی كه گرمای
او ( پس از رفتنش از آنجا) روی صندلي است، مرد نبايد در آنجا بنشيند.
شطرنج حرام بود تا رهبر آن را حلال كرد، ماهي ازُن برُن حرام بود تا آنكه
احسانبخش امام جمعه وقت رشت، رهبر را از يافتن تيغ ماهی باخبر كرد و از
آن پس اين ماهی حلال شد (اما ديگر چنان گران و ناياب كه برای مردم عادی همچنان
حرام به نظر می رسد.) آنچه گفتم و هزاران جفنگياتی كه در توضيح المسائل نوشته
شده، همه نشان از مجموعه مشترك ملايان حاكم با ملا عمر و طالبان دارند.

اي درختان عقيم ريشه تان در خاكهاي هرزگي مستور
يك جاوانه ي ارجمند از هيچ جاتان رست نتواند
اي گروهي برگ چركين تار چركين بود
يادگار خشكساليهاي گردآلود
هيچ باراني شما را شست نتواند
اخوان

از ديد من شركت كسانی چون جنتی و مصباح و حسين شريعتمداری
در بحث ها بهتر از شركت فوكول- كراواتی های هست كه با واژه های
مدرن در پی شستشویی گندكاری های رژيمند. "چو دزدي با چراغ آيد،
گزيده تر برد كالا".

خوش باشيد
سپهر

ناشناس گفت...

با پوزش
در نوشتن شعر اخوان
به جاي "جوانه"، "جاوانه" و به جاي "چركين پود"، "چركين بود" نوشتم.
اگر ممكن است لطفا پيش از "بار گذاشتن" آن تغيير دهيد.
با سپاس از وفا گرامی

ناشناس گفت...

در خبر ها داشتیم:
پاپ در موعظه برای جمعيتی دويست و پنجاه هزار نفری در پاريس ماديات را تقبيح کرد

حال باید دید که سخنان پاپ با کلاه زرین برروی سر و بر روی فرش قرمز در نهایت تجمل تا چه حد میتواند موثر باشد.

به نظر من یکی از مهمترین اهداف ایجاد مذاهب ایجاد برتری یک دسته از افراد بشر بر دیگران باشد که یکی از نتایج آن ثروت اندوزی است. کافی است نگاهی به زندگی پاپ ها، علمای اسلام، خاخامهای یهودی، کاهنین مصر قدیم و ..... بیاندازید تا به این نتیجه برسید.

اتوسا

ناشناس گفت...

آقای مستقیم : هرقسمت از سریالهای تلوزیونی محبوب آمریکا حداکثر 45 تا50 دقیقه است . به نظرمن اگر صدای آمریکا روزی
یک ساعت ازوقت خود را به پخش یک سریال مشهور آمریکایی اختصاص دهد می تواند برشهرت صدای آمریکا و غنای
برنامه های فرهنگی آن و جذب هرچه بیشتر جوانان سیاست گریز ایرانی و نیز آشنایی هرچه بیشتر مردم ایران با برنامه های تلوزیونهای
آمریکا اضافه کند بنابراین توصیه می کنم یک سریال جذاب آمریکایی را انتخاب و هرشب یک قسمت از آن رابا زیرنویس فارسی پخش کنید
راستی آیا این خبر شناسایی صدا صحیح است؟
شبیه سازی صدا

به زودی نرم افزارهای شبیه سازی صدا که هم اکنون به وسیله ی ابرکامپیوترها درخدمت سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) می باشد به شکلی ساده شده دراختیار عموم قرارخواهند گرفت .یکی ازمزایای این برنامه ها آن است که یک نفرکاربر به تنهایی می تواند یک فیلم سینمایی را باصداهای متفاوت و غیرتکراری و البته کاملا مشابه صداهای اصلی شخصیتهای فیلم دوبله کند ( حتی آسانتراز زیرنویس ) واین امر درآینده ای نزدیک باعث تحول و پیشرفت درصنعت دوبلاژ خواهدشد بنابرای ازاین پس نگران زیبایی صدای خود یادوستانتان نباشید .اگر فقط علاقه و توان گویندگی داشته باشید شما هم خواهید توانست ...
منبع :http://farstv.blogfa.com/

ناشناس گفت...

سلام
وفا جان همه ما میخواهیم که وب بلاگ تفسیر حبر شلوغ باشد و همه در آن شرکت کنند. اما اگر بدانی که گاهی با استفاده از فیلتر شکن باز هم یکی دو ساعت باید وقت صرف کرد تا بتوان وارد وب شد، آنگاه دلیل خلوتی بیش از حد و ب لاگ برایت روشن خواهد شد. نمی دانم حکومت امریکا با این تکنولوژی پیشرفته چرا جلوی جمهوری اسلامی را در مورد سانسور نمی گیرد و یا با ان مقابله به مثل نمی کند؟ واقعا بعضی از سیاست های امریکا در زمینه مقابله با سانسور بسیار نرم و ناکارامد است.
وفا جان لطفا هر کاری می توانی از نظر تکنولوژیکی بکن نا این وب لاگ نمیرد و رونق یابد. فعلا این تنها امکانی است که ما برای ابراز عقایدمان در اختیار داریم.

ناشناس گفت...

علی از تهران
(گفته شده سید احمد خمینی در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی ادعا کرده بود که اقای خمینی با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر مخالف بوده)
آقای وفا مستقیم تقضا داریم به مناسبت شروع جنگ ایران وعراق در کمال شجاعت دربرنامه ای ویژه پاسخ این سوالات را دریابید
1- آیا آمریکا صدام را تشویق به آغاز جنگ با ایران کرد؟
2- آیا آمریکا از رفسنجانی خواست تا برای تثبیت قدرت جنگ را ادامه دهد؟
3- منافع کدامیک از آقایان رفسنجانی و محسن رضائی...درادامه ی جنگ بود؟
4- ادامه ی جنگ و افزایش تعداد شهیدان چه نقشی در تشدید افراط گرائی مذهبی در ایران داشت؟
5- آیا ایران قادر خواهد بود خسارات ویا امتیازاتی را از عراق تحت حمایت آمریکا بگیرد؟
6- چه فرقی بین جنگ های کوتاه مدت آمریکا با جنگ های فرسایشی کشورهائی نظیر ایران و عراق است ؟
7- منظور از سیاست مهار دو جانبه آمریکا چه بود؟
مطالب زیر به نقل از سایت تابناک است
ناگفته‌هاي فرمانده جنگ و جانشين فرمانده کل قوا در سال‌هاي پاياني جنگ، از جمله مسائلي است که بازگويه هزار باره آنها نيز موجب لذت و عبرت و در بسياري موارد، همراه با موج رسانه اي و تبليغاتي مي‌شود.

به گزارش خبرنگار «تابناک»، از جمله اين موارد، مصاحبه‌هايي است که از‌ هاشمي رفسنجاني و در کتابي با نام «هاشمي بدون روتوش» به چاپ رسيده است.

فرمانده جنگ در آغاز ورود به بحث در پاسخ به اين که آيا جنگ قابل پيش‌بيني بود يا نه، در اظهار نظري قابل توجه مي‌گويد: «اين که جنگ قابل پيش‌بيني بود يا نه، احتمالا بود، اما اين که بايد چه کار مي‌کرديم که جلوي جنگ را بگيريم، کارهاي زيادي بود که بايد انجام مي‌شد. در نظر بگيريد که چگونه مي‌بايستي عوامل شروع جنگ را کنترل مي‌کرديم...

احتمال اين که مي‌شد جلوي جنگ را گرفت، خيلي ضعيف بود؛ يعني آن گونه که انقلاب در عمل و در رابطه با آمريکا و سياست خارجي نشان داد، اجتناب‌ناپذير بود. چون مخالفان انقلاب، همه راه‌ها را براي خالي کردن محتواي انقلاب و به شکست کشاندن آن رفتند و موفق نشدند و سرانجام به جنگ رسيدند. شايد اگر در روابط خارجي و مسائل داخلي ترتيبات ديگر انديشيده مي‌شد، ممکن بود به جنگ نرسيم. اين که مي‌توانستيم يا نه بحث ديگري است.»
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام درباره اين که آيا نظر کساني را که معتقدند صدام به دستور و ترغيب آمريکا به ايران حمله کرد را قبول دارد يا نه، مي‌گويد: «قبلا جواب دادم که من نمي‌گويم که اين جنگ مستقيما با دستور آمريکا بود. فکر نمي‌کنم کساني که عاقل هستند، اين گونه بگويند. مي‌گويم آمريکا هم از اين جنگ راضي و خوشحال بود و شايد هم در شکل گيري آن نقش داشت. بعدا ادله و اسنادي به دست آمد که آمريکايي‌ها صدام را ترغيب مي‌کردند. البته تعبير نمي‌کنم که به دستور آمريکا بود».
رئيس مجلس خبرگان رهبري درباره چگونگي موج تبليغاتي صدام براي آغاز جنگ و کمک متحدان عرب عراق براي حمله به ايران مي‌گويد: «از سوي ديگر، شوروي هم در آن زمان در اين مسائل بي‌تأثير نبود. مي‌توانست جلوي حمله عراق عليه ايران را بگيرد.

چون عراق پس از مصر، دومين کشور عربي بود که در سال 1351 با شوروي قرارداد دوستي و همکاري امضا کرده بود و همه توان نظامي عراق شرقي و از نوع شوروي بود، ولي اين کشور با اين که از شکسته شدن حلقه محاصره خويش توسط آمريکا در ايران خوشحال بود، نگران جمهوري‌هاي مسلمان و مسلمانان اتحاد شوروي سابق بود.

«حسنين هيکل»، نويسنده شهير مصري در سال 1358 اعلام کرده بود که «کشورهاي خليج فارس بيش از همه تهديد ناشي از انقلاب اسلامي را احساس مي‌کنند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بين آب و آتشند و از يک سو ملتهب از قدرت امام خميني و از ديگر سو، يخ زده از ضعف آمريکا هستند»؛ اين ترس خود را در چهاردهم خرداد 1359 کاملا نشان داده که صدام در شهر طائف با برخي از سران عرب ملاقات کرد و در آن کنفرانس به قول خودشان هديه‌اي شاهانه از سوي شرکت کنندگان به صدام تقديم شد که دربردارنده گزارشي از اوضاع اقتصادي، اجتماعي و نظامي ايران بود.

صدام هم که ادله زيادي داشت تا جنگ را آغاز کند: نخست اين كه به خاطر ترسي که از الهام گيري مردم عراق به ويژه شيعيان داشت، اعلام کرد که ايران در مسائل داخلي عراق دخالت مي‌کند. زخمي شدن طارق عزيز در انفجار بمبي در فروردين 59 را به ايران نسبت داد. چند روز بعد بمبي ديگر در مدرسه ايرانيان واقع در محله وزيريه بغداد منفجر شد که باز هم به ايران نسبت داد. در تير ماه همان سال هم بمبي ديگر در مقابل وزارت فرهنگ و اطلاعات عراق منفجر شد. صدام در سال 63 براي توجيه حمله‌اش به ايران در يک سخنراني گفته بود که «در هفته‌هاي اول تحت تصدي حکومت توسط امام خميني در ايران بمب‌گذاري‌ها و انفجارها در هر نقطه از عراق شروع شده بود. »

آيت‌الله ‌هاشمي رفسنجاني درباره اين شبهه که آيا امام از آغاز جنگ توسط صدام با اين توجيه که مي‌تواند نقطه‌اي باشد براي از بين بردن طاغوت و رژيم ديکتاتوري در عراق، رضايت داشت يا نه، مي‌گويد: «با نظر شما موافقم، اما اين که ته دلشان بود، درست نيست. بر زبان هم مي‌آوردند. مخفي نمي‌کردند. امام بارها گفتند: صدام جنايتکاري است که با پاي خودش به دام آمد و نبايد دست از سرش برداريم.... بر هيچ کس مخفي نبود که امام معتقد بودند بايد بجنگيم و دفاع کنيم. مي‌گفتند کمترين چيزي که بايد به دست بياوريم، محاکمه صدام است که طبعا نمي‌تواند در رأس حکومت عراق باقي بماند و ملت عراق هم آزاد مي‌شوند... اما آشكارا از اينکه صدام را مي‌توانيم ساقط کنيم، خوشحال بودند. البته در عين حال، عميقا از ضايعات جنگ ناراحت و آزرده مي‌شدند.»

فرمانده کل جنگ در زمان دفاع مقدس در برابر اين پرسش که عده‌اي را عقيده بر اين است که بايد پس از فتح خرمشهر در سال 61 جنگ پايان يافته و آتش بس مورد قبول واقع مي‌شد، چرا که موقعيت سال 61 بسيار بهتر از موقعيت سال 67 بود که قطعنامه مورد پذيرش قرار گرفت و اين همان است که مرحوم حاج سيد احمد خميني در مصاحبه با روزنامه جمهوري اسلامي اعلام مي‌کنند که امام پس از فتح خرمشهر با تداوم جنگ مخالف بودند و نيز اين پرسش که به باور بسياري، ‌هاشمي عامل اصلي ادامه جنگ پس از خرداد 61 است مي‌گويد: «من عينيات خودم را مي‌گويم که غير از حرف‌هايي است در آن مصاحبه از حاج احمد آقا نقل شده است... اما در مورد خرمشهر و جنگ اولا وقتي در خرمشهر پيروز شديم، هيچ کس را نديدم که بگويد جنگ را ادامه ندهيم. بر عکس همه موافق تداوم جنگ بودند. مثلا آقاي منتظري پس از فتح المبين (2/1/61) نصف شب به من تلفن کرد که نيروها منتظر چه هستند؟ چرا وارد عراق نمي‌شوند؟ عراق به هم ريخته، به بغداد برويد و مسأله را تمام کنيد و بعضي‌ها در عراق منتظر ورود شما هستند تا کودتا کنند.

سه روز پس از فتح خرمشهر، يعني ششم خرداد، چند تن از فرماندهان جنگ از جمله آقايان محسن رضايي و صياد شيرازي، يعني سران ارتش و سپاه به تهران آمدند تا از امام کسب تکليف کنند. چون آن موقع کسي نبود که فرمان بدهد. جلسه شوراي عالي دفاع را در خدمت امام در جماران برگزار کرديم. من و آيت‌الله خامنه‌اي هم در آن جلسه بوديم، ولي حرف نزديم و امام و فرماندهان نظامي حرف مي‌زدند. امام پس از تبريک و تشکر گفتند: مي‌خواهيد براي ادامه جنگ چه کار کنيد؟ نظر فرماندهان اين بود که اگر مي‌خواهيم جنگ را ادامه دهيم، بايد از مرز بگذريم. اول از امام پرسيدند که جنگ را ادامه بدهيم يا نه؟ امام گفتند: بايد ادامه دهيد و هيچ کس حق ندارد از توقف جنگ و آتش بس حرف بزند. هر کس چنين حرفي بزند با او برخورد مي‌کنم. چون پاسخ امام قاطع بود، از اين مرحله گذشتند. خودشان هم همان نظر را داشتند... اين که بگويند من جنگ را براي تثبيت قدرتم مي‌خواستم از حرف‌هاي بچگانه است. اتفاقا اگر کسي ترمز بود، من بودم.»

وي همچنين درباره اينکه از چه مقطعي به عنوان فرمانده جنگ مصمم شد که جنگ را بايد فيصله داد، مي‌گويد: «نقطه اوجش زمان فرماندهي‌ام بود و وقتي که امام حکم را به من دادند. در ملاقات خداحافظي اين حرف را به امام گفتم. اين حرف من متکي به جلسه سران بود که همه ما پنج نفر (آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله موسوي اردبيلي، آيت‌الله ‌هاشمي رفسنجاني، مهندس مير حسين موسوي و حاج سيد احمد خميني) به اين نتيجه رسيده بوديم که نمي‌گذارند در جنگ پيروز شويم. منتها راهكار من اين بود که جايي را بگيريم که ارزش استراتژيک داشته باشد تا عراق نتواند بدون آن منطقه زياد بماند و بيايد معامله کند... پس سياست من حتي پيش از فرماندهي با اتکا به نظر دوستان اين بود که جايي از عراق را بگيريم و آتش‌بس را قبول کنيم.»

وفا گفت...

چشم علی جان و ممنونم از همه شما که با نظرهاتون این وبلاگ رو پربار کردید. رستم، سپهر، بهنام، داوود، فرا، سامان و دیگر ناشناسان عزیز...!

ناشناس گفت...

ba dorod be to vafaye aziz va hameye bacheha be nazare man moshkele ma fagat hokomatemollaha nist moshkel sharayeti hast ke baese bevojod amadane in hokomat va mandegari yeshan hast ma be onvane yek melat ke arezoye azadi va pishraft radarim ba 1 moshkele omde va 2 amele tashtid konande va soe estefade konande robere hastim an 1 moshkel in hast ke ma khodeman ra nemishenasim ma islam ra ham nemishenasim azali gerefte ta emame zaman manidanim aval irani hastim ya mosalman mabar khalafe arabha mosalman hastim na bekhatere in ke eetegad darim ya dost darim balke tars va vahshate az alah mosalman hastim vagti esme emamhoseyn miayad be jaye anke aram shavim mitarsim aga be kamareman bezanad ya lamseman bekonad in tars va vahshate tarikhist ke az pedaraneman be ma ers residechon pedaran va niyakane ma ba zore shamshire islame arabi va ba jenayati kebar anan raftedar hali ke sare azizaneshan bar sineshan bod ba tarso vahshat mosalman shodand va in be yek bimariye malikholiyayidar zehne matabdil shode ke ma ra az fekr kardan va eetemad be nafs dashtan baz midarad madar beyne 2 tanagoze mosalman va irani gir kardehim in 2ba ham jame pazir nistand ta vgti mosalman bashim che mollaha hokomat konand ya na mabe manande bardegane maflok asire mollaha khahim mand bar ma velayat khahand kard bar poshteman in taziyan ntaziyane khahand zad va iran in sarzamine ahorahiye mosibat zaderabish az pish be taraj khahand bord dostane man aya ta behal be in mozoe fekr kardehid ke chera arabhakhod baraye hoseyne arab sine nemizanand ya chera fagatma iranihaye badbakht bayad baraye in 14masom arab be sare khod bezanim yani ma tarikhearab va dine islame arabi ra az khde anha ke in di ra be zor be matahmil karkehand behtar mishnasim ma khodeman va tarikheman ra nemishenasim azizan sohbatam ra tamam konam khatme kalam ta mosalman hastim irani nakhahim bod va mollahaye aziz bar grdeman sovar khahand bod vabayad nesfe sal ra baraye aeme bar sareman bezanim va nesfe digar ra bekhater badbakhtihayeman bar sareman bezanim ta molla hast va ma mellat tosarikhor hastim azizane khareji ham bekomake azizane molla dar garate iran va tosari zadan be ma khahand shetaft kodam melat be andaze ma dar keshfarhaye digar tahgir mishavand dostan man be shakhse chand sali hast ke az share islam raha shode am va yek irani khoda parasti hastam va hish alahe arabi nemitavanad mara sang konad khod ra nejat dahid va be khodaye vagehi ke mehrban hast va tars nadarad rajoe konid va be irani bodane khod aftekhar konid baraye azadiye iran aval iranian bayad khod ra az zendane tarike trso jahlo khorafat azad khonand va ma baraye azadi rahi joz irani shodan nadarim. d

وفا گفت...

پیمان جان اگه میتونی به فارسی بنویسی بهتره که راحت تر خونده شه. ممنونم

ناشناس گفت...

برنامه "ميزگردي با شما"، صداي امريكا، موضوع: "چرا ايران مشوقهاي جامعه بين المللي را نمي پذيرد؟" 17.09.2008
گردانندگي وفا مستقيم بي نظير بود. در مدت يك ساعت با خواندن Mail و برقراری تلفن توانست
تماشگران بسياري را در برنامه خود شركت دهد، چنانكه اين احساس در بسياري بوجود آمد كه اين برنامه واقعا برای ايرانيان است.
وفا در خواندن Mail ها هم اشتباه كم داشت، نكات مهم Mail ها را خواند، به هنگام تلفن كساني را كه آسمان را به ريسمان وصل مي كردند قطع كرد، در اين كار ملاحظه "دوست و دشمن" نكرد. آگاهي رساني بالا بود، نظرات ارائه شده، تصويري نسبتا درستي را از ايران نشان داد.
او توانست قاطع، مسلط، صميمي، مودب باشد و بدون تكبر بهترين برنامه را ارائه دهد. او ركورد تازه اي
در گردانندگي صداي امريكا گذاشت. آيا او مي تواند امروز پنج شنبه ركورد خود را بشكند؟ شما چه فكر
مي كنيد؟

ناشناس گفت...

من یک جوان ایرانی هستم به نظر من بزرگترین منتقدان این نظام استبدادی جوانان نسل امروز در ایران عزیز هستند و این حکومت بخشی از این جوانان را در بسیج در مقابل مردم قرار داده و بخشی دیگر معتاد و به هزار فساد دیگر کشانده و ما جوانان ایرانی هروز بیشتر از دیروز در این مرداب فرو میرویم

ناشناس گفت...

وفا جان فونت فارسی را نصب کردم!
تقدیم به ایران:
ما همه ایرانیان
در درون یا که برون
در هر دو سو
دلسوخته ویرانی این خانه ایم
خانه مان زما گرفته ویران می کنند
ما را اواره بیابانهامیکنند
شب سرد است
زمین گرم از خون ازادگان
نامردان سرمست پست
یکسره ادعای خدایی میکنند .


ادامه دارد. با سپاس پیمان

ناشناس گفت...

با درود
آقاي وفا مي خواهم از اين فرصت استفاده كنم و بگويم كه من از حق مسلم انرژي هسته اي خو مي گذرم چرا كه نمي خواهم حادثه چرنوبيل در خليج هميشگي فارس دوباره با اين تكنولوژي غير ايمن و قديمي روسي تكرار شود نمي خواهم زماني كه يك سيستم كنترلي و بازدارنده و داراي حساب و كتاب در ايران نيست و مجلس و رئس جمهور بهرهبر و رهبر به خدا و ائمه نه مردم پاسخگو است تل اويو مورد تهاجمم اتمي ايران قرار گيرد و كشورم مورد يك حمله اتمي قرار گيرد من نمي خواهم رئيس جمهوري كه خواهان نابودي اسرايل است و خود را نماينده امام زمان مي داند و پاسخ گو به او ! صاحب تكنولوژي اتمي باشد رئيس جمهور رژيمي كه كارخانه يو سي اف اصفهان كه داراي منابع متنابهي از گاز سمي كلر است در حومه اصفهان ساخته تااز مردم اصفهان به عنوان يك سپر انساني استفاده كند من مي خواهم ايران و ايراني پاينده باشد .وفا وقتي كه خورشيد در اسمان است بحث در مورد شب و روز بودن زمان خنده دار است من شكي در مورد مقاصد حكومت ايران ندارم
من روزي كه بشنوم كه نطنز پارچين و بوشهر مورد حمله و... قرار گرفته ناراحت نمي شوم چون من به خاطر حق حياتم از حق مسلم هسته اي خود گذشته ام!

ناشناس گفت...

بچه ها به نظر شما حجاب داشتن بانوان
در یک جامعه نشان دهنده چیست؟
آیا شماباحجاب داشتن بانوان در اقوام خود موافق هستید یا نه و چرا؟
اظهارنظرکردن نشانه مسئولیت پذیری برای رسیدن به دموکراسی هست.

ناشناس گفت...

فکر نکنم کسی مخالف حجاب در ایران باشه چون همه میدونن فرهنگش تو ایران نیست

Ali-akbari گفت...

آقای وفا دوستی برای همین چیزها خوبه !!! این پیشنهاد معامله نیست - وفاجان شما یک برنامه را به میز گردی درباره ی منجی آخرالزمان اختصاص بده ودرعوض از این ایده ی من سود ببر... ببین شبکه ی عربی mbcpersia یک بار پول خرید فیلمهای سینمایی را پرداخته ولی علاوه برکشورهای عربی آنها را بازیرنویس فارسی برای ایران هم پخش می کند ...سرمایه باخودت یا ازبانک های آمریکا ویا ازافرادی مثل بیل گیتس ! وام بگیر...بعد مثلا 7شبکه ی سینمائی را با یک آرم راه اندازی کن TV1-TV2-TV3... 1 کمدی 2 اکشن 3 ترسناک 4 ...آنچنانی و7 هندی وبعد فیلمها را با دوبله های مختلف مثلا .فارسی . فرانسوی . آلمانی . عربی . ایتالیائی...پخش کنید به طوری که بینندگان بتوانند با فشردن دکمه ی صدای گیرنده ی ماهواره و تغییر زبان فیلمها آنها را تماشاکنند... برای هر زبان یک گروه دوبلاژ 20نفری کافیست ... وشما با پرداخت یکبارپول و خرید امتیاز پخش فیلمها ی جدید آنها را برای کل جهان پخش می کنی ... و بهره ی سرشار اقتصادی و تبلیغات و تاثیرات و ... حالایک برنامه برای ما پخش کن . بدرود

ناشناس گفت...

چند سوال:
(چنانچه به آزادی بیان و دموکراسی معتقد میباشید لطفا پاسخ سوال بنده را که سوال عده کثیری نیز میباشد بدهید )
- چرا صدای آمریکا در برنامه ها و اخبار خود به مسائل آذربایجان نمی پردازد؟
-چرا در مورد بازداشت شدگان و فعالان آذربایجانی در صدای آمریکا سخنی بمیان نمیاید؟
- سانسور اخبار مربوط به آذربایجان در صدای به همان شیوه است که در مطبوعات داخلی چرا؟
-حق تحصیل به زبان مادری در اصول 15و 19 قانون اساسی ایران برسمیت شناخته شده است ولی همچنان معلق مانده است بهتر است صدای ؟آمریکا با اختصاص برنامه در اول مهر به این موضوع بپردازد تا خود را از برخی اتهامات مبری سازد
با تشکر

وفا گفت...

دوست معترض عزیز. اینجا روابط عمومی صدای آمریکا نیست. در عین حال به نظر می رسد بیننده برنامه های صدای آمریکا نبوده اید. به عنوان نمونه، در مورد نوزده فعال هویت طلب آذربایجانی هفته گذشته و هفته قبل از آن در تفسیر خبر صحبت شد. در خبرها و نظرها هم مرتبا این تحولات گزارش می شود.

ناشناس گفت...

به نظر من همه به دنبال قدرت گرفتن گروه خودشون هستن.چه داخل کشور چه خارج کشور.درست میگم یا نه؟

ناشناس گفت...

جناب مستقیم
با سپاس از اینکه پاسخ بنده را دادید .
بنده نمی دانم انتخاب موضوع و میهمان در برنامه های مختلف و مخصوصا در برنامه میزگردی باشما با روابط عمومی است یا با مجری / تهیه کننده و...؟ برنامه چند شب پیش ما را متاسفانه بنده مشاهده نکرده ام ، ولی گاهی اوقات در اخبار شما نظرات وزارت خارجه آمریکا در مورد آذربایجانیها و یا سایر اقلیتهای قومی را مشاهده کرده ام ، که به شکل مختصر و بدون تشریح مطالبات فعالان و بازداشت شدگان انعکاس یافته است.با توجه به اینکه برخی برنامه ها همانند میزگردی باشما از بینندگان زیادی برخوردار میباشند متاسفانه در این برنامه میتوان گفت به حقوق اقلیتهای قومی پرداخته نمیشود و یا بسیار بسیار کم پرداخته میشود و عمدتا میهمانانی دعوت میشوند که سعی در لاپوشانی دارند و تقریبا هیچ گاه به صراحت حق تحصیل و ... را برای اقلیتهای قومی که مجموعا به نوعی میتوان گفت اکثریت هستند به رسمیت نمی شناسند.
جناب مستقیم بنده برنامه دیشب شما را که باحضور آقای بیک زاده اجرا شد مشاهده کردم و به شما تبریک میگویم که با ایجاد تحول (مانند همین وبلاگ و افزایش تماسهای تلفنی) جذابیت برنامه و شمار بیننده را از کاهش به افزایش تبدیل کرده اید ، به نظرم این واقعیتی است که در میان مدت و درازمدت به خوبی دست یافتنی است.از شما انتظار می رود در برنامه هاتان به واقعیتها آن گونه که هستند بپردازید ، بنابراین با کمی وقت گذاشتن در محیط سایبر به راحتی میتوانید به مطالبات آذربایجانیان که جمعیتی بالغ بر 1/4 جمعیت ایران را تشکیل میدهند پی ببرید.برنامه میزگردی باشما در یکسال گذشته بین 4-5 برنامه تنها به حقوق بهاییان اختصاص داده است ، چنین برنامه هایی لازم است ولی در مقایسه با جمعیت آذربایجانی ها و سایر اقوام به نظر می رسد جامعه دوم میبایست سهم بیشتری از برنامه های صدای آمریکا را به خود اختصاص دهد.
النهایه چنانچه یادداشتهای بنده را قابل درج در وبلاگ خود نمیدانید لطف فرموده و آدرس روابط عمومی و راه دسترسی سهل و انعکاس مطالب ذکر شده به مدیران صدای آمریکا را مرقوم فرمایید که سپاسگزار خواهم بود.

با تشکر

ناشناس گفت...

در حال حاضر همه به یک چیز فکر می کنند ، اینکه این نظام و دولت چقدر به پایان عمرش مانده؟
پس به دنبال تغییر کلی در نظام و در اسرع وقت هستیم
حال به نظر من از طرفی آمریکا و جامعه جهانی باید با مذاکراتی فرمالیته ایران را تا مرز رسیدن به سلاح اتمی کنترل کنند
از طرف دیگر با تحریم های روز افزون مردم را در فشاری قرار دهند که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشته باشند ( مانند یک کارمند که از ترس از دست دادن کار و حقوق هیچ فریادی سر نمی زند ) ، پس در این مرحله مردم به پا خواسته و از سوی دیگر ماجرا کشور هایی مانند آمریکا ، فرانسه و روسیه با کنترل نظامی ، نظام را از دو سو مورد حمله قرار خواهند داد که این خود راه حل فعلی ( به نظر من ) می تواند باشد. البته بعیذ به نظر می رسد که ایران فریب چنین جریانی را بخورد
نظر شما چیه؟

ناشناس گفت...

وفای عزيز گرچه شما بسيار جوان (اما پخته) هستيد، دوست داشتم شما را بعنوان مهمان برنامه "رودررو" می ديدم،
پيشنهادم آنگاه گردانندگی برنامه توسط دكتر شايان سميعی، يكی از صميمی ترين چهره های صدای امريكا، می باشد.

ناشناس گفت...

Ba salam
Elat ghati va kambod bargh dar aksar sharhaye iran in nist ke nirogahha moshkel darand ya sadha khali az ab hastand.Etfaghan sale 1386 besyar barandegi khob bod hata dar Mashhad.Elate asliye ghati bargh inast ke rejime diktatori eslami ghasd darad mardom sadeh va nadan moghim iran ra farib dahad ta anha bavar konand ke ma kambod energy darim va baryaye tolid bargh hatman be energy hastei nyaz darim.
Ardalan az mashhad

ناشناس گفت...

خارجیه میره ایران میره مسجد میبینه دارن غذا میدن میگه مگه اینجا نماز نمی خونن؟ میگن اگه نماز می خوای برو دانشگاه تهران میگه مگه اونجا دانشجوها درس نمی خونن ؟میگن اگه منظورت روشنفکرا و دانشمندانه برو اوین میگه مگه اونجا دزدا رو زندونی نمیکنن؟ میگن زکی پس مملکتو کی اداره کنه
امیر از کرج "

ناشناس گفت...

آردلان از مشهد، درود برشما،
لطفا ازادیتور فارسی سود ببرید. نیم عمر من رفت تا سه جمله شما را خواندم. در زیر
یك بار و تنها یكبار سرویس برای شما ؛-)

----------------------------------------------
علت قطع و كمبود برق در اكثر شهرهای ایران این نیست كه نیروگاهها مشكل دارند یا سدها خالی از آب هستند. اتفاقا سال ١۳۸۶ بسیار بارندگی خوب بود حتا در مشهد. علت اصلی ی قطع برق اینست كه رژیم دیكتاتوری اسلامی قصد دارد مردم ساده و نادان مقیم ایران را فریب دهد تا آنها باور كنند كه ما كمبود انرژی داریم و برای تولید برق حتما به انرژی هسته ای نیاز داریم.
آردلان از مشهد

ناشناس گفت...

فصل الخطاب رهبری

وقتی در سال 1368 آقای خمینی ایت الله حسینعلی منتظری را که به قتل عام گسترده زندانیان سیاسی اعتراض کرده بود، از مقام جانشینی خود برکنار نمود، رژیم خود را با بحران جدی جانشینی مواجه کرد. پس از مرگ وی کسانی که برای مقام رهبری دندان تیز کرده بودند فاقد درجه اجتهاد بودند. در قانون اساسی رژیم قید شده بود مقام رهبری باید مجتهد واجد الشرایط و در صورت امکان اعلم باشد. لذا برای رفع مشکل در یک نشست و برخاست و یا بقول خودشان قیام و قعود، حجت الاسلام خامنه ای به مقام آیت اللهی منصوب شد، اما بسیاری از آیت الله العظمی ها و آیت الله ها و روحانیون بلندپایه وقت این مسئله را نپذیرفتند و علیرغم رشوه هایی که خامنه ای برای پذیرش خود به عنوان ایت الله داد، و کلاس های درس خارجی که با حضور روحانیون دربار خویش تشکیل داد و در تلویزیون به نمایش گذاشت، وی هرگز در نزد روحانیون مقامی بیش از یک حجت الاسلام کسب نکرد. اپوزیسیون نیز لقب آیت الله یک شبه را به او اعطاء نمود. با این اوصاف وی نیز کینه روحانیون را عمیقاً به دل گرفت و منتظر فرصت نشست تا این اقدام آنان را تلافی کند.
از سوی دیگر خامنه ای که اکنون اختیارات و قدرت او بی حد و حصر است، و سلطان مطلق می باشد نمی خواهد دخالت های مراجع و ایت الله های بلند پایه را در امور کشور بپذیرد. این از جانبی از اقتدارطلبی بیش از حد او ناشی می شود و از سوی دیگر از الزامات کشورداری که البته این دومی نقش بسیار کمتری دارد. روحانیونی که با شرایط جهان آشنا نیستند، هر دم با افاضات خویش رشته هایی هایی که خامنه ای برای حفظ قدرت مطلق خویش و از سر مصلحت رشته است پنبه می کنند و فتاوی غیر عملی صادر می کنند و این اصلاً به مذاق خامنه ای خوش نمی آید، زیرا که موجودیت رژیم را در معرض سرنگونی قرار می دهد. برای نمونه وفتی احمدی نژاد برای کاستن تنش ها در جامعه و گرفتن ژست ترقی خواهانه و سوق دادن بخش عظیمی از جامعه به سوی مسائل غیر سیاسی، خواستار آزادی ورود خانم ها به ورزشگاه ها شد، این دستور وی با اعتراضات شدید مراجع که بیضه اسلام را در خطر میدیدند، مواجه شد و وی بناچار از سخن خویش بازگشت. از سوی دیگر رفتن به قم و ملاقات با مراجع که از سوی بعضی از اشخاص که با خامنه ای رابطه دلپذیری ندارند مانند رفسنجانی، و یا اشخاصی مانند قالیباف که اینروز ها ژست اصلاح طلبی گرفته، و در پی کسب مقام ریاست جمهوری است به هیچوجه مطلوب خامنه ای نیست و وی را بشدت آزار می دهد.
با توجه با آنچه گفته شد و نیز تمایل خامنه ای به تمایل شدید قبضه کامل قدرت و زدن حرف اول و آخر در تمام موارد، لاجرم او تمایل به گرداوری اشخاصی در اطراف خود دارد که مطیح محض باشند و هیچ چون و چرایی نکنند.از زمره این افراد آقای احمدی نژاد است که تابع تام و تمام مقام شامخ ولایت است و سوابق درخشانی در این زمینه از قتل و آدمکشی و ترور و زدن تیر خلاص از خود نشان داده است. وقتی که نامبرده کاندید مقام ریاست جمهوری شد، فشار زیادی به روحانیون بلند پایه وارد آمد که از وی پشتیبانی کنند و حتی به این خاطر عبای آقای جوادی آملی را در قم کشیدند به طوری که وی به سختی براشفت و اعتراض شدیدی نمود.
احمدی نژاد سیاست بی توجهی به روحانیون بلند پایه را به دستور خامنه ای ادامه داد و مشخصاً رفسنجانی را به عنوان یکی از اهداف اصلی مورد هدف قرار داد و بارها و بارها مستقیم و غیر مستقیم وی را فساد متهم کرد و اعلام نمود که در مورد وی افشاگری خواهد کرد و حتی کار به جایی رسید که مکالمات تلفنی وی را ضبط نموده و در مراکز پر رفت و امد تهران به صورت سی دی رایگان در اختیار مردم می گذاشتند و این ها همه با دستور و رضایت مقام رهبری انجام می گرفت. در همین راستا حسین موسویان سفیر سابق آلمان که خود ید طولایی در ترور مخالفان رژیم در خارج از کشور دارد و از عوامل بسیار بد سابقه رژیم است، از سوی احمدی نژاد و باند او متهم به جاسوسی برای غربیها در زمینه مسائل اتمی رژیم گردید و حتی مدتی بازداشت شد، حال بماند که اگر فعالیتهای اتمی رژیم صلح آمیز است، رژیم چه چیز پنهانی داشت و دارد که احتیاج به جاسوسی باشد.
خامنه ای برای قطع کامل دست روحانیون بلند پایه و بخصوص مراجع شیعه، پادوهای خود را از سپاه پاسداران به صحنه سیاست آورد. وی برای مطیع کرن روحانیون، سعی کرد تا به طرق مختلف منابع درامد ایشان را قطع نماید. سلب اختیار انجام بعضی از معاملات چون ثبت خرید و فروش خودرو و تلفن و غیره از دفاتر اسناد رسمی که عموما در ید روحانیون و آقا زادگان می باشد و واگذاری آنها به نهادهایی چون نیروی انتظامی همه و همه در جهت تضعیف روحانیون و تقویت پاسداران و دولت سرسپرده بود که واکنش های تند روحانیونی را که منافعشان در خطر بود، را نیز برانگیخت.
این مسایل به صورت علنی و اشکار ادامه داشت تا اینکه پروژه عباس پالیزدار کلید زده شد و نامبرده در سخنرانی های خویش روحانیون عالی رتبه وابسته به رژیم را متهم به فساد مالی و غیره کرد که در نهایت به دستگیری وی منجر شد. انتظار می رفت که با وی برخورد بسیار شدیدی شود، اما از آنجا که نامبرده این کار را با رضایت و شاید دستور مقام رهبری انجام داده بود، مسئله مجازات وی مسکوت ماند و به نظر میرسد که در حال حاضر خامنه ای فاقد قدرت لازم برای آراد نمودن وی باشد و لذا تا پیروزی قطعی یا نسبی یکی از دو طرف این کشمکش، پالیزدار در زندان رژیم بلاتکلیف خواهد ماند و یا پس از مدتی بی سروصدا آزاد خواهد شد و در بدترین حالت چون سرباز رشید گمنام امام زمان مرحوم سعید امامی واجبی خواهد نوشانده شد.
وقتی اسفندیار رحیم مشایی از دوستی ملت ایران با ملت اسراییل سخن گفت، بسیاری از تحلیل گران به این گمان اشتباه افتادند که جمهوری اسلامی ایران در صدد تلطیف روابط خود با جهان غرب و کاهش فشارها و رفع و رجوع سخنان احمدی نژاد مبنی بر انکار هولوکاست در آستانه سفر به سازمان ملل متحد می باشد و اظهارات مشایی، چراغ سبز جمهوری اسلامی به امریکا است. این تحلیلگران از این مسئله غفلت نموده بودند که رژیم جمهوری اسلامی اختلاف ماهوی و بنیادین و ریشه ای و اشتی ناپذیر با جهان غرب و بویژه امریکا دارد و آشتی و حتی همزیستی این دو ابداً امکان پذیر نیست و به جز حذف یکی از این دو از صحنه قدرت جهانی، این دشمنی پایان نخواهد گرفت و این مسئله ای است که جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی دیگری آن را میداند و از اینرو به هیچوجه حاضر به مصالحه با امریکا نیست. اگر رژیم از ابتدای تاسیس خود، در هنگام ضعف در مقابل امریکا عقب نشینی می کند و ژست های دوستانه میگیرد فقط از سر تقیه و خرید زمان است و لاغیر. بسیاری از نمایندگان مجلس و مخالفین احمدی نژاد که تصور میکردند چشم اسفندیار دولت احمدی نژاد را در اسفندیار رحیم مشایی یافته اند، واکنش تندی به سخنان رحیم مشایی نشان دادند و گمان می رفت که وی سخنان خود را پس خواهد گرفت ولی وقتی که او مجددا اظهار کرد که به هیچوجه از سخنان خود عقب نشینی نخواهد نمود و هزار بار دیگر بر آن تاکید خواهد کرد، گروهی از تحلیلگران تصور نمودند که شاید تجدید نظر طلب شجاعی در میان عمله دولت ظهور نموده است، اما وقتی احمدی نژاد در سفر خود به ترکیه اقای رحیم مشایی را با خود به همراه برد تا وی نیز بتواند در نماز جمعه دشمن شکن سیاسی عبادی استانبول حضور داشته باشد، معلوم شد که اسفندیار رحیم مشایی بفرموده آن سخنان را در رابطه با دوستی با ملت اسراییل و امریکا بر زبان رانده است و وظیفه همگان از مرجع و نماینده و غیره باید اطاعت محض از فرامین مقام عظمای ولایت باشد، اما بسیاری چون آقای رسول جعفریان رییس کتابخانه مجلس شورای اسلامی که بتازگی چون بسیاری دیگر از مقامات رژیم لقب دکترا را نیز بخود بسته است، و علی مطهری فرزند مرتضی مطهری، چون بسیاری دیگر این معنا را درک نکردند و حتی آقای جعفریان اعلام نمود که شرایط چون بهار سال 1360 بحرانی است و بر بزرگان و ریش سفیدان قوم است که پادرمیانی کرده و به کشمکش بین پرزیدنت احمدی نژاد و مجلس خاتمه دهند.
مراجع که بشدت احساس خطر میکردند، درصدد برآمدند تا واکنش نشان دهند. سلطان شکر، آقای ناصر مکارم شیرازی به دیدار آقای نوری همدانی رفت و سپس در یک واکنش تند اعلام نمود که کسانی که قصد خانه نشین کردن مراجع را دارند این آرزو را به گور خواهند برد. تنی چند از مراجع اعلام کردند که از ملاقات با اعضای دولت خودداری خواهند کرد و احمدی نژاد اعلام نمود که در اداره امور کشور به نظرات اشخاص غیر مسوول (یعنی مراجع و امثالهم) اعتنایی نخواهد کرد.
خامنه ای که تودهنی های لازم را به مراجع زده بود و به مراجع و روحانیون بلند پایه و نمایندگان مجلس و دیگر اشخاص ذینفوذ نشان داده بود که امر، امر سلطان است و ولی فقیه حق رد شدن از هر خط قرمزی را دارد، حتی اگر این خط قرمز دوست داشتن ملت اسراییل باشد، در این هنگام به میدان آمد و ضمن حمایت از دولت احمدی نژاد، دوباره بر دشمنی جمهوری اسلامی ایران با دولت و ملت اسراییل تاکید کرد و خواستار آن شد که اعضا دولت بهانه به دست بهانه جویان (بخوانید مراجع و روحانیون بلند پایه) ندهند.
خامنه ای با این عمل خویش به هدف تثبیت هرچه بیشتر خویش آتش دشمنی ها را در آستانه انتخابات ریاست جمهوری تیزتر کرد و انتظار میرود که در چند ماهه آتی شاهد جدال سخت بین خامنه ای و کارگذارانش و نیروهای محروم مانده از قدرت و بخصوص مراجع در جمهوری اسلامی باشیم. خامنه ای از این نکته غافل است که بر خلاف سلسله مراتب روحانیت در کاتولیک، روحانیت شیعه به دلایل مختلف که قسمت اعظم آن منافع شخصی و گروهی و جاه طلبی است، بشدت تکثرگرا است و هیچگاه زعامت بی چون و چرای او از سوی مراجع و روحانیون بلندپایه پذیرفته نخواهد شد و کشمکش کماکان ادامه خواهد پیدا خواهد کرد.

ناشناس گفت...

وفا جان .سلام.لطفا از دکتررامین کامران دعوت کنید تا نظرات کارشناسی در مورد مسایل ماورایی اسلام!ارایه بدهند.بیشتر از ایشون در برنامه ها بهره بگیرید.ممنون میشم ....ساناز ....تهران

ناشناس گفت...

اندرحكایت "كاغذ پاره"

عنوان مقاله ای كه آقای دكتر كردان به خاطر آن دكترا گرفت چه بود؟
آیا كسی به جز آن "رابط" اسرار آمیز و دكتر كردان آن مقاله را دیدند؟
چرا جهانیان را از فیض خواندن آن مقاله محروم می كنند؟
پس آن ماجرای دفاع از مقاله با مترجم، چه بود؟
بر فرض درست بودن همه ادعا های دكتر عوضعلی كردان (كه مرغ پخته را هم به خنده وامی دارد)، پرسش های تازه ای به میان می آید.
آن "رابط" اسرار آمیز، در ازای دادن این مدرك، چه پول یا سرویسی از ایشان دریافت كردند؟
آیا كسی كه تا این اندازه ساده لو است و فكر می كند كه با پست یك مقاله می توان مدرك دكترا از اكسفورد گرفت، شایسته گرفتن پست وزارت است؟

ناشناس گفت...

اندر حكایت "كاغذ پاره" بخش دوم

دفتر اكسفورد در تهران از كی تا كی باز بود؟
آیا هنوز هم این دفتر باز است؟
چند تن از این دفتر دكترا گرفتند؟
پرسش های دیگر
آیا مدرك اجتهاد را هم می شود به همینگونه بدست آورد؟
می گویند كه مقام رهبری هم مدرك اجتهادش مثل مدرك دكترای دكتر عوضعلی كردان است.
آیا این دفتر تنها مقاله ها را به اكسفورد می فرستاد؟ احتمالا در آینده جایگزین آقای
دكتر كردان، مدركی از هاروارد نشان خواهد داد. تا چشم صیهونیست ها و اهالی استكبار جهانی
كور شود كه نمی توانند پیشرفت های امت همیشه در صحنه را ببینند.

ناشناس گفت...

پیشنهادی به شما وفای گرامی،
یك برنامه میزگردی با شما را ویژه فرهنگ كنار گیری مسئولین جهان متمدن كنید.
در اینگونه از كشورها در هر كشوری نمونه های بسیاری وجود دارد كه مسئولان نه
تنها بر پایه ای اشتباه های خود بلكه بر پایه ای اشتباه كسان دیگری كه در دایره
مسئولیت او بودند، كناره گیری كردند. در این برنامه مقایسه با ایران ما از جام
زهر نوشیدن و تا مدرك دكتری ِ دكتر عوضعلی كردان شایسته و مناسب می باشد.
پیشنهادم برای مهمان برنامه آقای ناصر محمدی است.
شاد باشید

ناشناس گفت...

با درود
می خواستم از اوضاع داخل ایران برایتان بگویم.
در ایران هنوز بسیاری از مردم معنی دموکراسی را نمی فهمند. گرچه بسیاری از این افراد اکنون بیش از پنجاه سال سن دارند اما هنگامی که صحبت از دموکراسی در غرب و خفقان حاکم در ایران به میان می آید بلافاصله موضع ضد آمریکایی و اسراییلی اتخاذ می کنند و این دو را دشمن خود میپندارند. در حالی که ما امروزی ها این دو را دوست خود می دانیم. من بهترین صفتی را که می توانم به این افراد نسبت دهم سازشگر است. یعنی برایشان مهم نیست که تورم چند درصد باشد یا از این هفته تا هفته بعد چند درصد به قیمت اجناس افزوده شود. اینها باز هم نمازشان را می خوانند و خدا را شکر میکنند!!! من مطمینم که اگر زمانی مملکت آزاد شود اینها باز هم حکومت اسلامی را از سر جهل انتخاب می کنند. حال سوال اینست که چگونه با وجود چنین مردمی که امروزه پدران و مادران ما هستند می توان به دموکراسی رسید. و اما یک پیشنهاد دارم: برای اینکه به مردم کمک کنید مفاهیمی مثل دموکراسی سکولاریزم لاییسیته NGO و ... را به مردم بیاموزید. مشکل امروز ودیروز ایران فقر اطلاعات و عدم آشنایی با مدرنیته است. خواهش می کنم در هر برنامه ای که دارید از این مسایل هم صحبت کنید

ناشناس گفت...

در رابطه باشایعه نامزدی آقای علی آبادی جهت ریاست کمیته ملی المپیک می خواستم بگم که بجای ایشان بهتره امام جمعه موقت تهران رو در این پست انتصاب کنند! با ورود ایشون فضای ورزش معنویتر از قبل میشه هم خیال خود مسول ها هم راحت میشه چون یکی ازخودشون شده مسول کمیته ملی المپیک و لازم نیست که نگران باشند که غیر خودی پست گرفته باشه.