پنج بعلاوه یک در یک که آلمان باشه راجع به پیشنویس قطعنامه سوم تشکیل جلسه میدن. شاید این آخرین نشستی باشه که نیکلاس برنز به شکل رسمی در اون شرکت داره. من یکی دوبار برنز رو از نزدیک ملاقات کردم. تو چند تا سخنرانیشم بودم که راجع به ایران صحبت می کرد. به نظر سیاستمداری کارکشته می اومد و حرفهاشم پخته و سنجیده بود. از جمله این نکته ها که ایران در برابر جامعه بین المللی است نه آمریکا و یا حامیان برنامه اتمی جمهوری اسلامی ایران فقط کوبا، بلاروس، ونزوئلا و سوریه هستند و یا اینکه سیاست فشار همزمان بر چالشهای ایران در منطقه از جمله حماس و حزب الله و عراق و افغانستان و از راههای مختلف سیاسی و اقتصادی باید انجام بشه از ابتکارهایی بود که تو صحبتهاش مرتب شنیده میشد. حالا باید دید ویلیام برنز که سفیر فعلی آمریکا در روسیه است در مقام او چه می کنه. مسئله حمایت آمریکا از برنامه اتمی هند هم جالبه. شما چی فکر می کنین؟ فکر می کنین قطعنامه سوم با سیاستهای چین و روسیه به نتیجه ای برسه؟ تاثیر گزارش اخیر دفتر بازرسی فدرال رو چه جوری می بینین.
۱۳۸۶ بهمن ۱, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۷ نظر:
سلام
اين گروه بهتر است ابتدا حسن نيت خود را در مخالفت با جمهوري اسلامي ثابت كنندسپس به تحريم بيشتر كه ضرر آن مستقيمأ به مردم عادي ايران ميخوردبپردازند.
دراين 28 سال انقلاب اوامل جمهوري اسلامي همجون وزراء،وكلاء،معاونان،مشاوران،تجار(كه همگي وابسته به حكومت هستند)،فرزندان، نوه هاومشابه براحتي با پول دزدي از اين ملت در اروپا و آمريكا رفت و آمد كرده ،گرين كارت وسيتيزن گرفته،حساب بانكي باز ميكنند،ملك ميخرندو دولتهاي غربي با كمال ميل به آنها امكانات ميدهند فقط براي آنكه از پول دزدي آنها استفاده نمايند.
شاهد اين مدعاپولهاي هنگفت انتقالي به خارج بخصوص انگليس در زمان خاتمي توسط عوامل حكومت است.
همچنين مورد ديگر كه خود اطلاع دارم دختر آقاي حاجي وزير سابق آموزش و پرورش كه در آمريكا اقامت داردوبا همسر خود كه ميثم كربلايي باشد به خوبي از اين پولهاي دزدي پدران خود استفاده مينمايند.پدر ميثم مدير عامل سابق شركت كشتيسازي خليج فارس و شركت آذرآب بوده و پسر يك بازاري زمان شاه بوده كه در آمريكا تحصيل و پس از برگشت از نور چشميهاي نظام شده(بايد در نظر داشت چه كارهايي وي و پدر وي كرده كه نور چشمي شده)و پسر وي ميثم نيز شناسنامه آمريكايي داردو احتمالأ مدير عامل آينده شركتهاي ايراني ميباشد.
راستي آمريكا آيا واقعأ با جمهوري اسلامي مخالف است؟
البته آقاي حاجي وزير و حاجي كربلايي مدير عامل مدير هر جايي كه شدند فاتحه اون جا را خواندند چه شركت وچه وزارت باشد. شايد اين دليل آمريكاييها ميباشد.
وفا جان سلام:من تعجب میکنم که چرا آندسته از سیاستمدارن امریکائی که دارای نظر قاطع درر مورد ج.ا هستند کنار میروند؟تحریمها تاثیرچندانی حداقل در کوتاه مدت نداشته چون حکومت پول نفت رو بصورت نقدی به جامعه تزریق میکنه.
نکته ای که ارزیابی فدرال اشاره کرده و باید برجسته تر بدان پرداخته شود داشتن برنامه تسلیحاتی اتمی ولو بطور مسکوت حکومت ایران است.
بنظرم ایران برنامه سلاح اتمی را میخواهد تا سفت کردن دو پیچ و مهره جلو ببرد.و این درست چیزی است که بخشی ازجهان توجهی بدان ندارد.
امیربلندیان.
با سلام به وفای عزیز!اولاًدر مورد اینکه گله کردی چرا ما نظراتمونو راجع به برنامه ی تفسیر خبر اینجا می نویسیم باید بگم خوب وقتی آدم به اسم این وبلاگ نگاه میکنه و وقتی می بینه آدرسه اون توی برنامه ی تفسیر خبر زیر نویس می شه این تصور براش پیش میاد که می تونه درمورد برنامه ی تفسیر خبر اینجا نظر بده.اما با همه ی این تفاسیر چشم برای احترام به نظر شما که مدیر وبلاگ هستی من به شخصه دیگه این کارو نمی کنم اما پیشنهادم اینه که یه ستون مجزا داخل همین وبلاگ به این قضیه اختصاص بدیید.ممنون!
اما راجع به موضوع بحث من فکر میکنم الان شیطان بزرگ ملت ایران البته از نوع خارجیش دو کشور چین و مخصوصاً روسیه هستند. این دو کشور به خاطر منافع خودشون از رژیم ایران حمایت می کنند و به نظر من در جنایات این رژیم شریکند. اما در مورد آمریکا. همونطور که پرزیدنت بوش گفت زمانی که ایران دارای یک حکومت دموکراتیک باشه بهترین دوستش آمریکاست. بنا براین من فکر می کنم آمریکا نباید در برابر روسیه و چین عقب نشینی کنه چون این طوری هم مردم ایران ضرر می کنن هم منافع جامعه ی آزاد به خطر می افته. درسته که آمریکا هم به دنبال منافع خودشه اما اگر این منافع با منافع مردم ایران یکی بشه که هست اون موقع می شه نتیجه گرفت آمریکا برای ایران دوست خوبیه و ایران به حمایت این کشور برای حرکت در مسیر دموکراسی احتیاج داره.اما به شخصه با تصویب قطع نامه ی سوم موافق نیستم چون این مردم ایران هستند که زیر فشار بیشتری قرار می گیرن نه حضرات کاخ نشین نظام!
hi.az shoma babat barnamehaye khobeton motoshakeram
lotfan to barnamehaton be mardome iran amar bedid. mesle sathe daramade mordam, bodjeye dolateshon
lodiriyat dolatha,sathe tahsilate modiran
mardom alan do del hastand va bavar nemikonand ke kari vasashon anjam nemishe va ma ham ke haghighato migim fekr mikonand kafar shodim.
دوست و همکار عزیزم؛ جناب آقای وفا مستقیم
از آنجا فرموده بودید تا نظراتِ خودمان را دربارهی نشستِ آتی کشورهای پنج به علاوهی یک [امریکا؛ انگلیس؛ روسیه؛ فرانسه؛ چین و آلمان] بگوییم، خواستم چند جملهای دربارهی دیدگاههای خود، برایتان بنویسم که حاصل نگاه سادهی یک خوانندهی اخبار معمولی ست از خبرهایی که توسط رسانههای گروهی، از گوشه و کنار جهان، به گوش میرسد؛
خاطرم هست که در سال 1994 یا 1995 [یعنی 1372 یا 1373خورشیدی] با یکی از دوستان نزدیک، که در نیروگاه اتمی بوشهر مشغول به کار بود، گفت و گو میکردم. [از آنجا که سِمَتِ آن دوست عزیز، در نیروگاه بوشهر مشخص است، من از ذکر جایگاه او، خودداری میکنم] این عزیز در آن زمان، روند ساخت و ساز نیروگاه را به آنچه که در ظاهر دیده میشود، کافی نمیدانست و ادعا میکرد که روندی پنهان و در لایههای زیرین خاک هست که هیچ کس حق رفت و آمد به آن جا را نداشته و مختص کارشناسان روسی است. در آن زمان، ایشان بر این عقیده بود که ساخت و سازهای به عمل به آمده با توجه به سخت افزار به کار گرفته شده، در بوشهر و یکی دو جای دیگر، به نظر، تنها برای تولید برق هستهای به کار نمیرود و البته استدلالات فنی و کارشناسییی نیز داشت که من به آن نخواهم پرداخت؛
در اواخر 2007 میلادی، به واسطهی ارتباطات خبری، مطلع گشتم که سایت هستهای نطنز، مدتهاست جنبهی تزیینی پیدا کرده و ادعای راهاندازی سانتریفیوژها، چیزی شبیه به یک بلوف سیاسی ست. در آن جا ذکر شده بود مهندسان میانی سایت نطنز، دیرگاهی ست که به مرخصیهای سه ماهه رفتهاند که با احتساب زمان وصول خبر تا سه ماه آیندهای که خبر میگفت، درست همزمان میگشت با صدور دومین قطعنامهی شورای امنیت دربارهی درخواست توقف غنی سازی اورانیوم؛
به هر روی، از برآیند اخبار و اطلاعاتی که پس از آن، در گزارش سازمانهای اطلاعاتی امریکا منتشر شد، و از آن چه که پیشتر به واسطهی دانستههای جسته گریخته به آگاهی رسید، میشد نتیجه گرفت که اساساً سایت هستهای نطنز، دست کم برای مدتی فعالیتهای بنیادین خود را معلق کرده و بنا به دلایلی، فعلاً در حال کار نیست [دست کم در لایهی ظاهری خود، این فعالیتها را متوقف نموده]؛
اما وقتی به گذشته باز میگردیم، اتفاقاتی را نیز شاهدیم، مثل انفجار قطاری در نزدیکی شهر «نیشابور» در استان خراسان. که لااقل شش روستای تابعهی نیشابور را به کل ویران کرده و با خاک یکسان نمود. چند گاه بعد، در یک لوح فشردهی تصویری [سی دی تصویری]، فیلمی از انفجار این قطار دیدم که به راستی با فیمهای سینمایی ـ تخیلی هالیوود، برابری میکرد. بدنهایی سوخته و کاملن عریان، زمینی بایر و لمیزرع، چالهای به شعاع چندین متر در زمین و قطعات پراکندهی ریل و واگنهای قطار، همه و همه خبر از یک انفجار اتمی میداد. ناظران بومی در نیشابور، ادعا میکردند که خود شاهد شکفتن قارچ بزرگی شدهاند که بعد از آن تمام شیشههای نیشابور را شکسته و موج انفجارش، حتی اشیاء را از جای خود، سرنگون ساخته است؛ در آن زمان من به عنوان خبرنگار، برای تهیهی گزارش عازم منطقه شدم که متاسفانه تا شعاع چند کیلومتری از محل حادثه، به محاصره درآمده و اجازهی ورود به هیچ کس داده نشد؛ بعد از آن نیز هیچ خبری از این ماجرا درز نکرد. گرچه بعداً گفتند که بار گوگرد و پنبه!! در این واگنها بوده است؛ حالا چرا این را گفتند؟ بسیار واضح است؛
پس از آن، سالها بعد مطلع شدیم که سایتی هستهای در حد فاصل بین سبزوار و نیشابور نیز احداث گشته که لااقل مردم این دوشهر، هیچ اطلاعی از وجود آن، ندارند؛
وقتی این پازلها را کنار هم میچنیم، وقتی ماجرای [به گفتهی شاهدان عینی] خاکبرداری منطقهی عظیمی در «لویزان» را نگاه میکنیم، وقتی به گزارش سازمانهای اطلاعاتی امریکا پیرامون فعالیتهای اتمی ایران در جهت تولید بمب اتم تا سال 2003 دقت مینماییم، درک میکنیم که یک اتفاق ساده اما خطرناک افتاده؛ و آن «انتشار و بسط سایتهای هستهای در سراسر خاک کشور و یا به تعبیری، تفکیکِ و توزیع مراکز هستهای در نقاط مختلف» است؛
امروز شاهدیم که کشورهای غربی درصدد برآمدهاند تا از روند فرآوری اورانیوم تا غلظت بیش از 90درصد در کشور ایران، جلوگیری کنند. از هر سو خبری میشنویم و مذاکرات را به دقت پیگیری مینماییم. اکنون به چند فراز جالب در گزارش آقای «استفن هادلی» اشاره میکنم که شاید برای دقت مجدد، بد نباشد؛
اول؛
آقای هادلی در گزارش خود اشاره میکند که ایران در سال 2003 فعالیتش را برای دستیابی به بمب اتمی، متوقف کرده است. چیزی که سردمداران ایران، آن را نه تایید و نه تکذیب کردهاند. [که از لحاظ دیپلماتیک یعنی تایید شده است]؛
در این جا خوانندهی دقیق باید از خود بپرسد که پس گزارشهای مکرر آقای «البرادعی» مبنی بر صلحآمیز بودن فعالیت هستهای ایران یا عدم دستیابی به شواهد کافی مبنی بر فعالتهای غیر صلح آمیز، چه معنایی میدهد؟
آیا آقای «البرادعی» متهم به سهلانگاری یا خدای نکرده، سازش با ایران است؟ آیا بازرسان سازمان انرژی اتمی [اِی آی ای اِی] توان دستیابی به حقیقت را ندارند یا اصولاً ایران اجازهی این کار را به آنها نمیدهد؟ که در هر دو صورت، گزارشات پیشین آژانس، به کل مردود و مخدوش خواهد بود؛
دوم؛
در گزارش به صراحت آمده است که «مشخص نیست ایران در آینده این فعالیتها را از سرخواهد گرفت یا خیر؟». از چنین تخمین و احتمالی برمیآید که هر لحظه احتمال ازسرگیری روند فعالیتهای پیشین ایران هست که بنا به گزارشات تایید نشدهی داخلی و اخباری که به صورت پراکنده از سازمان اطلاعاتی اسراییل به گوش میرسد، رژیم ایران برخی از فعالیتهای بنیادین و اساسی خود را در سایتهای دیگری به مرحلهی انجام گذاشته که در یک مورد، حتی آژانس هم از وجود چنین سایتی اطلاع نداشته است؛
سوم؛
در تشریح سطح پردازش گزارش میخوانیم؛
We judge with high confidence that in fall 2003, Tehran halted its nuclear weapons program; we also assess with moderate-to-high confidence that Tehran at a minimum is keeping open the option to develop nuclear weapons. We judge with high confidence that the halt, and Tehran’s announcement of its decision to suspend its declared uranium enrichment program and sign an Additional Protocol to its Nuclear Non-Proliferation Treaty Safeguards Agreement, was directed primarily in response to increasing international scrutiny and pressure resulting from exposure of Iran’s previously undeclared nuclear work.
چنین به نظر میرسد که آقای «استفن هادلی» در انتخابِ سطح گزارش خود، به «متوسط نزدیک به یقین» اشاره دارد. حال آن که در جایجای همین گزارش، از واژههای «احتمالاً»، «به نظر میرسد» و... استفاده شده که خوانندهی فنی را در تردید و پارادوکسی آشکار میگذارد. اگر این گزارش [بر فرض] میخواست پایهای برای تصمیمگیری سیاستمداران کاخ سفید قرار گیرد، به احتمال قوی نکات ضعفی از این دست در متنش، باعث میشد که رسیدن به یک اجماع کلی را سخت و یا حتی ناممکن سازد؛
اگر خدا بخواهد در آیندهی نزدیک، متن ترجمه شدهی کامل این گزارش را برایتان خواهم فرستاد؛
چهارم؛
تصمیم به انتشار گزارش و زمان نشر آن، چیزی بود که دربارهاش بسیار سخن رفته است. از این رو به این مقال نمیپردازم و در بخش چهارم، به تاثیر احتمالی آن بر تصویبِ قطعنامهی آتی نشست کشورهای پنج به علاوهی یک، خواهم پرداخت؛
در میان کشورهای پنجگانه؛ تنها آلمان است که هم موافق با سیاستهای سختگیرانهتر به نظر رسیده و هم از سویی تحت فشار لابیهای اقتصادی خودش میباشد. گرچه بنا به تحلیل کارشناسان، آلمان چیزی حدود شش درصد از سهم مبادلات تجاری خود را با ایران دارد، و شاید این رقم، برای ما قابل توجه نباشد، ولی مسلماً در گسترهی داد و ستدهای مالی بین کشورهای مترقی، حتی یک درصد کاهش سهم مبادلات اقتصادی با کشوری، دارای اهمیت ویژه است؛
به عقیدهی نگارنده، آنچه که در نهایت تصویب خواهد شد، به شرح ذیل خواهد بود؛
تمام کشورهای عضو شورای امنیت، با مفاد قطعنامه، موافقت میکنند. اما قطعنامهای که خیلی سختگیرانه نیست؛
روسیه علیرغم مخالفتهای پیش از تصویب، به استناد این که در طول واگذاری سوخت هستهای به ایران، نتوانسته رژیم ایران را متقاعد به تعلیق غنی سازی کند، با قطعنامه کنار آمده ولی در لایهی پنهان، مبادلاتِ تجاری خود را [حتی در سطح مبادلات نظامی] با ایران، حفظ خواهد کرد؛
چین، به استناد نشست اخیر سران عالیرتبهی امریکایی و چینی و نیز توافق حاصل آمده بر گسترش مبادلات اقتصادی و همکاریهای نظامی، با قطعنامه موافقت کرده ولی یحتمل، [برخلافِ روسیه] به پشتیبانیهای گذشتهی خود ادامه نخواهد داد یا اگر هم بدهد، کمرنگتر است؛
آلمان با قطع کامل مناسبات بانکی، و تاثیری که این تصمیم بر حجم داد و ستدهای مالی میان آلمان با ایران خواهد گذاشت، تلاش میکند تا جبران چنین خلائی را از سمت کشورهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس، نماید و احتمال میدهم از این پس، باید شاهد عقد قراردادهای بیشتری میان آلمان و اعراب باشیم؛
انگلیس به نسبتِ قبل، از موضع ملایمتری برخوردار شده ولی گمان میکنم در شرایط فعلی، دولتمداران انگلیس به این نتیجه رسیدهاند که در سکوت، پشتیبانیهای خود را از سیاست امریکا اعلام کنند و فعلاً به تنش میان ایران و خود، دامن نزنند. با این رویکرد، انگلیس همچنان گذشته به جانبداری از سیاستهای سخت گیرانه، با قطعنامهای ملایمتر از آن چه که فکر میکنیم، موافق است؛
فرانسه و امریکا هم چنان گذشته، تلاش در محدود کردن فضای اقتصادی بر کشور ایران دارند که به احتمال زیاد، با قطعنامهای در حد تحریم چند بانک، ممنوعیت سفرهای بینالمللی چند تن از سران لشکری و کشوری ایران، فعال کردن سیستمی برای بررسی و بازرسی روند تحریمها [جهت جلوگیری از سوءاستفادهی کشورها برای ایجاد بازار سیاه و روابط پنهان با ایران] و نیز به کارانداختن سیستم نظارت بر دادوستدهای کشورهای عضو با ایران [جهت کاربردی شدن مصوبات پیشین شورا] موافقت مینماید؛
اما...؛
گمان من بر این است که مفاد قطعنامهی تصویبی، گرچه احتمالاً شدیدتر خواهد بود ولی آن چنان نیست که کمر ایران را خم کند. به تعبیر دیگر، هر شش کشور قطعنامهای نسبتاً ملایمتر از آن چه که پیشبینی میشود را به تصویب خواهند رساند. ولی این «زنگ خطر» ست برای ایران، چرا که تصویب قطعنامهای ملایم، تنها و تنها به این معناست که امریکا و کشورهای متحدش، به نتیجه رسیدهاند که پیگیری دیپلماتیکِ مناقشهی هستهای ایران، راه به جایی نخواهد برد و سرانجام در اقدامی پیشگیرانه، کار را از طرُق دیگری [که دوست ندارم اصلاً از آن یادی کنم] به پایان خواهند رساند؛
!اخطار
اگر قطعنامهی چهارم، آرام و ملایم بود، باید شدیداً ترسید. چون این آشکارا نشانهی دلسردی امریکا و کشورهای همپیمانش از روند دیپلماتیک معنی میدهد. آقایانی که در ایران هستند و مصادر حکومتی و تصمیمگیری را دارند، باید به هوش باشند که قطعنامهی احتمالاً آرام چهارم، آغاز به صدا درآمدن شیپور جنگ است. اگر روسیه و چین فکر میکنند که میتوان دربرابر اسراییل و امریکا ایستاد تا زمان مناسب برای تولید بمب اتمی توسط ایران به دست آید، سخت در اشتباهاند؛
تجربه نشان داده است که امریکا، اسراییل و انگلیس، در بزنگاه تصمیمگیریهای عاجل و لازم، در انتظار نظام بروکراتیک سازمان ملل و شورای امنیت نخواهند نشست و آن جا که احساس کنند باید خودشان رأساً تصمیم بگیرند، خواهند گرفت؛
این آرامش از دیدی دیگر، به عقیدهی من میتواند نوعی آژیر بیصدای خطر باشد. روند شتابناکِ رو به جنگ، قبل از انتشار برآورد امنیتی سازمانهای اطلاعاتی امریکا، باعث شده بود که ایران در شرایط زرد قرار گرفته و آماده باش کامل داشته باشد. اما انتشار این برآورد، فضا را شکست و رژیم ایران را خوابی سنگین فرو برد که همین امر، میتواند در آینده، با قطعنامهای ملایم، تشدید شود؛
چنان چه ایران از حالت آماده باش جنگی خارج شد، زمان مناسبی ست تا ضربهی نهایی و کامل بر پیکر شکنندهی نظامش وارد گشته و کار، یکسره گردد؛
آقایان در ایران! به هوش باشند که داشتن جانبِ امریکا و کوتاه آمدن در برابر خواستههای بینالمللی، هیچ کسر شأنی نیست. مبادا روزی با دامن زدن به این غرور پوشالی، باعث شوند که کاسهی صبر کاخ سفید و همپیمانانش لبریز شده و کار به جایی برسد که هیچ ایرانی و امریکایی، آرزوی آن را نداشته و ندارد؛
علیرغم آن چه که دیگران شرایط حاضر را بسیار آرامتر از قبل میدانند، ولی به اعتقاد من، حتی حساستر و خطرناکتر از گذشته است؛
رژیم ایران حالا که عملاً توان فرآوری اورانیوم و به کارگیری سانتریفیوژهای خود را نداشته و بنا به اطلاعات گوشه و کنار، مدتهاست که فقط ژستِ اتمی میگیرد، بهتر است تن به خواستهی بینالمللی داده و این بازی خطرناک را، پایان بخشد. کلید رهایی در دست ایران است و ای افسوس اگر از چنین فرصتی استفاده نگردد!؛
پایا و مانا ایران ما؛ آتش سُرخینه
atashsorkhineh@aol.in
به نظر من بیل کلینتون در واقعه 11 سپتامبر اثر داشته، زیرا سنی های عرب در دوره کلینتون در آمریکا سرمایه گذاری زیادی کردند که نتیجه اش پول دار شدن گروه های تروریست سنی شد، به نظر من جورج بوش با نهایت وجود این موضوع رو فهمیده و هراس او از تروریسم و ثروت ترورستها بسیار بجا و دقیقه.
متاسفانه شرقی ها (و بعضی از کشورهای اروپایی) دارن راه کلینتون را میروند و به خاطر پول چشمشان را به روی این موضوع بسته اند، دموکراتها هم به خاطر انتخابات شعارهایی میدهند که سودش به نفع دولت ایران است، مشکل اصلی اینجاست که وقتی حکومت ایران قوی شود، دود آن به چشم آمریکا (و نه کشور دیگری) میرود زیرا نماد آمریکاست و آمریکاییها باید این را بفهمند، طفلی مردم ایران که شرقی ها (و بعضی از کشورهای اروپایی) آینده شان را به دلار فروخته اند.
لعنت بر این پول کثیف
ضمنا پیشنهاد میدهم بخش تایید کلمه حذف شود، زیرا این وبلاگ در روزهای آتی فیلتر میشود و اکثر فیلترشکنها قادر به نمایش تصویر نیستند و تنها متن را نمایش میدهند و در این حال ارسال پیام ممکن نیست.
چرا کشورهای بزرگ جهان در مواجهه و عقد قراردادهای میلیاردی با کشورهای چین و روسیه از نقض حقوق بشر در آن کشورها حرف نمیزنند و فقط لبخند میزنند؟
آیا وقتی بزرگترین کشورهای جنوب خلیج فارس، همسایگان ایران و ... آمریکاست، سایر غربیها و شرقیها از ایران نخواهند خواست که کاری به کاری ایران نداشته باشند تا آنها به استثمارشان ادامه دهند؟
آیا همه کشورهای بزرگ به حکومت فعلی ایران نیاز ندارند؟
یه طرف دعوا جنبه بین المللی اونه که به نظر می رسه با شدت و ضعفی پیش نویس قطعنامه به امضا برسه ولی طرف دیگه وضعیت داخلیه. راجع به موضع گیریهای جناحهای مختلف دولت ج.ا چی فکر میکنین؟ ماجرای روحانی و احمدی نژاد واقعا چی بود؟
وفا جان در بعد داخلی بخصوص طی سالهای اخیر هیچ گونه نقد و انتقاد واقعگرایانه ای در مورد مسائل گوناگون بالاخص در چنین عرصه هائی صورت نمیگرید بنابرین تنها تحلیلهای آبکی در راستای اهداف ایدئولوژیک نظام که مد نظر شخص رهبر و عوان و انصار اوست عنوان میگردد تا در فردائی مثل انتخابات مجلس(بخوان انتصابات مجلس) سهمی گرفته شود.
امیربلندیان.
چرا احترام به پیش کسوت در مجریان صدای آمریکا نسبت به یکدیگر رعایت نمیشود؟؟؟
متاسفانه خانم لونا شاد در پایان برنامه خود احترام و ادب لازم را نسبت به آقای چالنگی رعایت نمیکنند . امیدوارم حرف مرا سانسور نکنید.
سلام
از اتش سرخینه به خاطر کلام مستدلشان ممنونم از خوندن متن لذت میبرم
عکسهای نیشابوررا هم دیده ام واقعا وحشتناک است.
همچنین از دوستان نطنزی خود بارها شنیده ام در کویر در نیمه های شب صدای انفجار میشنوند همچنین شنیده ام
قسمت اصلی کارها در داخل یک کوه انجام میشود که دهانه بزرگی هم در این کوه ایجاد شده.
سلام به شما ، آقاي مستقيم عزيز
به نظر مي آد كه استعفاي آقاي برنز نشون دهنده ي نرم شدن سياست هاي ايالات متحده در مورد ايرانه.
در هر حال ما اميدواريم كه با كم شدن لفاظي هاي خصمانه ي عده اي از سياسيتمداران امريكايي و قبول واقعيات توسط اين عده و همينطور عاقلانه و مدبرانه عمل كردن رجال سياسي ايراني نتيجه اي بدست بياد كه به نفع مردم ايران و جامعه ي حهاني باشه.
در ضمن پيشنهاد مي كنم به كامنت هايي كه اينجا گذاشته مي شه جواب بدين تا جذابيت و كاريزماي شما باعث بشه وبلاگ پر طرفدارتون پر طرفدارتر بشه.
ممنون
سلام وفا جان.
وفا جان می دونم به موضوع وبلاگت بی ربطه اما من واقعا" یه کار خیلی خیلی واجب با آقای دکتر سبحانی دارم.
شاید شما بتونی به من کمک کنی. من تا حالا بیش از 10 تا ایمیل به برنامه تفسیر خبر زدم ولی جوابی نگرفته ام.
اگه ایمیلشون رو می تونید بهم بدید.
ایمیل من :yazdaan_paak@yahoo.com
با سلام بر شما
شما میگویید که مردم سیستان و بلوچستان آب و گازوخیلی امکانات دیگر ندارندوالبته که چنین است اما بیش از 50% همین مردم حاضرند جانشان را برای
خامنه ای فدا کنندواگر کسی به این حکومت انتقاد کند حاضرند سر از تنس جدا کنند و اگر بتوانند این کار را انجام میدهند.من تعجب می کنم که این مردم با
این همه فقر و بدبختی چرا اینقدر ساده لوحند.این مردم نه تنها آب و گاز ندارندحمل ونقل عمومی مناسب نان به قیمت مناسب
وخیلی امکانات دیگر ندارند اما جان بر کفند.
موفق و پیروز باشید.
با سلام
ایا فکر نمیکنید مسئله حقوق بشر بسیار مهمتر از تصویب قطعنامه است.ایا بهتر نیست بجای مسئله اتمی از انسانیت دفاع کرد؟
ارسال یک نظر