tag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post9126612862444574076..comments2023-11-09T15:20:02.397-05:00Comments on چی فکر می کنین؟: خارج از دستور - لینک بحث آزادوفاhttp://www.blogger.com/profile/02857850487964305330noreply@blogger.comBlogger83125tag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-17464952420395839402009-03-31T16:04:00.000-04:002009-03-31T16:04:00.000-04:00آقای چالنگی عزیز بسیار زیبا برنامه را اداره کردید ...آقای چالنگی عزیز بسیار زیبا برنامه را اداره کردید , آقای زیبا کلام بسیار زشت و مسخره صحبت میکرد و تذکرات شما بسیار عال و بجا بود درود بر شما مجری حرفه ای و متخصص و ممنون برای مدیریت بسیار زیبایتان .<BR/><BR/>با ارادتroyahttps://www.blogger.com/profile/00292132707313483492noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-91054021808965906022009-03-31T13:12:00.000-04:002009-03-31T13:12:00.000-04:00کشورهای شرکت کننده دربيست يکمين اجلاس سران عرب از ...کشورهای شرکت کننده دربيست يکمين اجلاس سران عرب از جمله سوریه و نخست وزیر حماس اسماعیل هنیه در بيانيه های خود، با ادعای «مالکيت امارات بر جزاير سه گانه خليج فارس» خواستار حل اختلاف ايران و امارات بر سر اين جزاير،شده اند!! سران نادان جمهوری اسلامی ثمره حمایت خود از سوریه و فلسطینیها و بقیه اعراب را در برابر اسراییل ببینند و نوش جان کنند !!royahttps://www.blogger.com/profile/00292132707313483492noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-46641636152841787102009-03-29T17:21:00.000-04:002009-03-29T17:21:00.000-04:00نيايشي از داريوش بزرگ :اهورامزدا با تمام خدايان مر...نيايشي از داريوش بزرگ :<BR/><BR/>اهورامزدا با تمام خدايان مرا ياري کناد و اين سرزمين را از سپاه دشمن ، خشکسالي و دروغ محفوظ دارد . بر اين سرزمين نه سپاه دشمن ، نه خشکسالي ، نه دورغ (دروگه) يورش نياورد . اين نيکي را از اهورامزدا و تمام خدايان به دعا خواهم . اهورامزدا و تمام خدايان اين نيکي را بر من روا داراد !Dariushnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-71743084587443279412009-03-29T16:56:00.000-04:002009-03-29T16:56:00.000-04:00با مرگ امید عزیزمان نامید نشویم جمعه ، 30 اسفند 1...با مرگ امید عزیزمان نامید نشویم <BR/><BR/><BR/><BR/>جمعه ، 30 اسفند 1387 ، 13:18 <BR/>ساعت 11 صبح روز 28/12/87 یکی از دوستان سالن 5 اندرزگاه 7، (آقای عباس خرسندی) به من مراجعه کرد و خبر خودکشی آقای میرصیافی و اینکه ایشان هم اکنون در بهداری اندرزگاه 7 بستری است و حال مساعدی ندارد و مسئولین بهداری هیچ توجه ای به وی نمی کنند را به من داد. <BR/>سریعا خود را به بهداری اندرزگاه 7 رساندم و با جسم بی حال و رنگ پریده و سرد ایشان مواجه شدم، در لحظه حضور من هیچ کس بر بالین مریض نبود و هیچ مراقبت پزشکی از وی صورت نمی گرفت، نبض دست مریض قابل لمس نبود، نبض گردن وی حدود 40 ضربان در دقیقه داشت، فورا فشار مریض را چک کردم ولی متاسفانه دستگاه بعلت پائین بودن بیش از حد فشار، فشار را ثبت نکرد. <BR/>یکی از مسئولن حاضر در بهداری مرا صدا کرد و وضعیت بحرانی ایشان را به وی متدکر شدم، ایشان ان جی یا لوله دماغی- معده ای را برای بیمار آورد و سعی کرد لوله را جهت شستشوی معده از بینی عبور داده که نتوانست ، من پیشنهاد دادم باید اول سریعا برای مریض رگ بگیریم و سرم تزریق نماییم و وضعیت بحرانی فشار وی را تثبیت نمائیم و هر چه سریعتر پس از ثبات وضعیت قلبی و عروقی به همراه پزشک، وی را به مرکز تخصصی مسمومیت ها ارجاع دهیم، در این حین "آقای صدقی" که خود را به عنوان پرسنل بهداری اندرزگاه 7 معرفی نمود من را از اتاق احیا بیرون راند و درب اتاق را به روی من بست، در این موقع من به پزشک آنکار بهداری مراجعه نمودم "آقای دکتر رضایی" و وضعیت وخیم این بیمار را به ایشان هشدار دادم و عنوان کردم که من از سابقه پزشکی ایشان مطلع می باشم اجازه بدهید در درمان آن شما را یاری نمایم. آقای دکتر رضایی پرونده آقای میرصیافی را که به روانپزشک زندان مراجعه نموده بود را به من نشان دادند و گفتند روانپزشک برای ایشان قرص کلوناسپام شروع کرده و من با تعجب پرسیدم چطور ممکن است برای شخصی که چندین بار در طول زندان قصد انجام خودکشی را داشته تنها به یک قرص کلوناسپام اکتفا شده ؟ <BR/>آقای دکتر رضایی در پاسخ به من عنوان کردند که این زندانی ها همه تمارض می کنند. من در پاسخ به ایشان گفتم فشار خون کمتر از 60 میلیمتر و نبض کمتر از 40 عدد در دقیقه به همراه سابقه تمایل به انجام خودکشی چطور ممکن است تمارض باشد؟ و با تاکید بر اینکه این بیمار باید هر چه سریعتر به مراکز درمانی تخصصی ارجاع گردد مجددا به اتاق احیا مراجعه نمودم از آقای صدقی خواستم برای ایشان سرم نمکی و آتروپین برای بالا آوردن فشار شروع کنند و هر چه سریعتر به همراه یک پزشک به مرکز مجهزی در خارج از زندان منتقل گردد که ایشان برای دومین بار مرا به بیرون از بهداری هدایت کرد و گفت به شما ربطی ندارد و بیمار حالش خوب است و نیازی به این کارها ندارد .<BR/>از لحظه حضور من تا ارجاع بیمار آن هم بدون برانکارد و پزشک مراقب به درمانگاه اصلی اوین بیش از یک و نیم ساعت گذشت حتی مسئولین بهداری اجازه ندادن که کسی از دوستان وی به عنوان همراه با او به بهداری برود تا چه برسد به من که پزشک بودم و از سابقه بیمار اطلاع کافی داشتم در اینجا سوالاتی برای من مطرح شده که خواهان پاسخگویی مسئولین مربوطه می باشم .<BR/>1- چرا فردی که پس از گذران مراحل بازجویی دچار افسردگی شدید شده بدون مراقبت های لازم پزشکی در زندان نگهداری می شود ؟ <BR/>2- چرا روانپزشک زندان این بیمار را مورد مراقبت های ویژه قرار نداده است ؟ در حالی که سابقه افکار خودکشی در تاریخچه پزشکی زندانی موجود بوده و روان پزشک اطلاع کامل از آنها داشته و آگاهی لازم داشته که این یک وضعیت اورژانس روانپزشکی است .<BR/>3- چرا شخصی که به دلیل افسردگی شدید ناشی از مراحل بازجویی قادر به ادامه گذران زندان خود نیست باید مراحل حبس خود را آن هم بدون مراقب های ویژه روانپزشکی و پزشکی بگذراند ؟ <BR/>4- چرا بیماری که ساعت 11 صبح توسط همراهان به عنوان خودکشی با قرص به بهداری مراجعه کرده باید ساعت 11:30 یعنی با 30 دقیقه تاخیر آن هم به دلیل فشارهای ناشی از یک شخص غیر مسئول یعنی اینجانب مورد معاینه قرار گیرد ؟<BR/>5- چرا پزشک بهداری یک و نیم ساعت پس از مراجعه بیمار وی را بدون برانکارد و با مراقبت پزشکی لازم و عدم حضور پزشک همراه به بهداری مرکز ارجاع داده ؟<BR/>6- چرا بیمار با چنین وضعیت بحرانی در حالی که بهداری اوین به هیچ وجه قادر به درمان وی نبوده را به مرکز تخصصی در زمان لازم ارجاع نداده است ؟<BR/>7- چرا پزشکان و پرسنل بهداری زندان معمولا تمایل دارند اولین تشخیص برای بیماران مراجعه کننده با مشکلات جسمی-روانی را تمارض تلقی نمایند ؟<BR/>متاسفانه این وضعیت به هیچ وجه خطای پزشک یا پزشکی محسوب نمی گردد زیرا هیچ کادر بهداشتی-درمانی در هیچ نقطه ای از دنیا راضی به مرگ یا ایجاد ضایعه برای بیمار خود نمی باشد و متاسفانه عدم توجه به حداقل حقوق بیماران زندانی که به فرهنگی بدل گشته و عدم رعایت قوانین بهداشتی-درمانی در زندان است که باعث چنین فجایعه ای می گردد. <BR/>این در حالی است که انسان و کرامت انسانی او رابطه ای با مجرم بودن یا نبودن وی ندارد و باید از حداقل حقوق بهداشتی درمانی خود بهره مند گردد من به عنوان یک پزشک قسم خورده باتوجه به سوگندی که یاد کردم شهادت می دهم که علت مرگ زنده یاد امید رضا میرصیافی واقعاً قصور بوده است حال چه کسی پاسخگوی رفتار غیر حرفه ای و غیر مسئولانه که منجر به از دست رفتن جان انسانی که می توانست نجات یابد می باشد و با توجه به این که در چند ماه اخیر این چندمین مرگ عزیزانی است که ضعف عملکردها در زندان های این مرض و بوم باعث داغدار شدن خانواده های آنها گشته چه کسی پاسخگوست و چه کسی باید متعهد گردد که از این پس شاهد چنین فجایعی نباشیم ؟<BR/> <BR/><BR/>به امید آزادی ایران زمین <BR/>27/12/1387 خورشیدی <BR/>دکتر حسام فیروزی / زندان اوین سالن 6 اندرزگاه <BR/> <BR/>داریوش: اگر امید خودکشی هم کرده باشد، باز هم رژیم مقصر است. آمرین و عاملین این جنایت و جنایتهای دیگر بدانند که روزی باید در مقابل دادگاه های قانونی و صالحه بین المللی یا ملی پاسخگوی اعمال خود باشندDariushnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-84219654869046827712009-03-28T15:07:00.000-04:002009-03-28T15:07:00.000-04:00تو رو خدا وبسایت رو بحالت اول برگردونید آرشیوش که ...تو رو خدا وبسایت رو بحالت اول برگردونید آرشیوش که کلا حذف شده چطوری برنامه های روزهای قبلو بینیم رنگای قبلی هم خیلی بهتر بود این یکی تقریبا سیاه سفیده خواهش میکنم .royahttps://www.blogger.com/profile/00292132707313483492noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-60927517470529944182009-03-28T12:22:00.000-04:002009-03-28T12:22:00.000-04:00Az Khanandeghan-e mohtaram tashakor mikonam. Man 4...Az Khanandeghan-e mohtaram tashakor mikonam. <BR/><BR/>Man 45 sal daram. Ostad-e daneshgah hastam, dar reshteye Emrikashenasi (Frahang va Edabiyat-e Emrika). In presidenthaye kalle pook-e akhir-e Emrika vaghe-an aberooye an hame motfakkeran bozorg-e Emrika ra borde-and. Masalan Boush-e pedar va pesar. Anha dar haghighat nafahmidand ke ba zoor va tahdid hich shansi baraye piroozi dar moghabel-e mellat-e Iran nadarad. Boush-e pesar hatta namidanest ke dar besiyari az mamalek, az joml-e Iran, doureye tahdid va ferib va dorough digar tamam shode ast. <BR/><BR/>Obama amma engar dar madrese va daneshgah ta haddi in ra khand-e va fahmid-e ast. Vay az "taghyir" harf mizanad. Omidvaram ta dir nashode in ra ham befahmad ke chenin taghirati bayad, be lahaz-e amalkard-e siyasat-e khareji, shamel-e raftar-e Emrika be jahaniyan niz beshavad, ta Emrika betevanad gozashtehaye bad-e khodash ra be moroor jobran konad. In avalin president-e siyahpoost-e Emrika, kamelan mamnoun-e mardom-e Emrika hast ke behesh ra'y dad-e ast. Obama ehsas-e dain mikonad va hala mikhahad be mellat aday-e dain konad. Ta inja albatte dorost va beja va lazem va khoub ast. <BR/><BR/>Vali agar Obama dark nakonad ke taghyirati ke be mellat-e khodash va´de dadeh ast, bayad dar rabete ba mellathaye digar az jomleh Iran niz, dar mavarde marbout, sedaghat, be sor'at, faragir va ham-e janebe emal shavad, hich moshkeli dar houzeye ravabete Iran-Emrika hal nakhahad shod. Agar Obama in nokte ra be khoubi dark nakonad, mellate ma dastan-e deraz shode-ash ra kenar khahad zad, va vey natije-yi be joz anche ke Boush gereft nakhahad gereft. <BR/><BR/>Doniya va jame-eye jahani yek system ast. Ta zamani ke niroohaye in system dar masirhaye motazad harakat konad, bagha va karkard-e system dochar-e moshkelat-e jeddi khahad boud, va system cancel khahad shod. Moshkel kojast. Moshkel amalkardhaye bad-e Emrika ve Engelis va barkhi doulathaye digar dar ast. In goone amalkardha in system ra dochar-e moshkelete jeddi kard-e ast. <BR/><BR/>Hafezeye tarikhiye mellatha, boland moddat ast. Pas hich falsaf-e va aghl va marami namipazirad ke terrorista va jangafroozan-e dirouz va emrouz bekhahand baniyan-e solh-e vaghe-i va edalat va refah dar doniya bashnad. Chera ke doniya midanad ke solh va sobat osooslan va manteghan ba ghodrat talabihaye inan ("American Exceptionalism") dar tazad ast. Baraye baghaye in system, Emrika va "ghodrathaye bozorg" bayad avaz shavand. Tavajoh konid: in taghyirat-e Emrikayi, elzaman faghat yek "bayad" Irani nist, balke system-e jame-eye jahani dar nahad-e khodash be sheddat niyazmand-e chenin taghiri hast ta betavanad baghi bemanad va az ham napashad. <BR/><BR/>Pas taghyirat-e pishnahadi-ye Obama bayad shamel-e jahan va Iran niz beshavad. Hal porsesh in ast ke in taghirat, dar rabete ba Iran, che bayad bashad va chetor bayad amali shavad. Javab in ast: (1) Emrika digar doroogh nagooyad (Masalan: Iran terrorist nist. Pas Emrika nabayad Iran ra terrorist benamad. Iran bomb haste-iy namikhahad, va dar sadade toulide bomb ham nist. In ra hala digar khod-e Emrika ham midanad. Pas Obama bayad az moshaveran-e ba tajrobe va bigharaz dar in rah komak begirad ta dark va bavar konad in ke Iran migooyad bomb namikhahad yani che. Iran bomb nimikhahad. Pas Emrika nabayad in etteham ra be Iran nazanad.) (2) Dar keshvarhaye digar, va makhsoosan dar Khavar-e Miyaneh va Khalije Fars, hich dekhalat nakonad, va az anja beravad, va nirooha va nofouzash ra mahdood be keshvar-e khodash konad. (3) Ta anja ke mitavanad, sedaghaneh va moserraneh dar gostaresh-e azadi va domecrasi va barabari, va solh, faraniye ekhtiyari-e farhangha va tamaddonha bekooshad, albatteh na antor ke khod-e Emrika dar hal-e hazer baraye mellatha mikhahad, balk-e hamantour ke khod-e mellatha va doulathaye har mellat mikhahand. (4) Ham-e midanand ke Talaban va Al-ghaed-e ra Emrika tarrahi va toulid kard. Risheye anan ra bekanad va doniya ra as sharreshan khalas konad. (5) Doniya midanad ke dar darajeye nokhost, in Emrikaye san-ati hast ke mohit-e zist-e jahani ra viran kard-e ast. Zamin ra bish as in takhrib nakonad va mohit-e zist ra kamelan tarmim konad. Jahaniyan hagh-e zendegi darand.(6) Obaman domb-e khorousi ra ke az zir-e kot-e Emrika biroon zad-e bebinad. Kolahakha va bombhaye atomiy-e Emrika ra naboud konad, va digar darandegan-e ingooneh selahha ra majbour konad ta zarradkhanehaye atomiyashan ra naboud konanad. Va bogzarad Hiroshima va Nagazaki zendegi konanad. (7) Emrooz mellatha bidar shode-and, va asr-e aghlaniyat va roushangari ast. Doniya ghayyem va vali namikhahad. Emrika tavaho-me (illusion) sarparasti-ye doniya ra az sar biroon konad, va digar chenin raftarhayi nakonad. (8) Tamam-e amval va poolhaye Iran ra ke az 30 sal pish ta hala bloke karde ast ra azad konad. Baraye parhiz az badfahmi, tekrar mikonam ke chenin taghirati dar Emrika elzaman yek "bayad" Irani nist, balke baghaye systeme jame-eye jahani shadidan be chenin taghirati niyaz darad. <BR/><BR/>Goftim Obama fahmide ast ke dar moghabele Iran, zoor va tahdid, aslan abzar-e khoubi nist. Va hala digar Emrika fahmideh ast ke hatta tahrim ham bifayede ya besiyar kamfayede ast. Shayad be hamin dalil ham bashad ke Obama migoyad dar moghabele Iran mota-ahhed be "diplomasi" ast. Hal porsesh in ast ke diplomasi chist? Agar Emrikaye Obama baraye edameye raftarha va goftarhaye pishinash bekhahad ba nirang va siyasatha-ye ghalat pish bebarad, Iraniyan, be raval-e 30 sal-e gozashteh, niranghaye anan ra ya khonsa khahand kard ya be khodeshan barmigardanand. Diplomasiye salem va sadeghane, khoub va chizi ast ke ma ham albatteh mikhahim. Ma midanim, va khoub ast ke Obama va goroohash ham bedanand ke ma midanim, ke diplomasiye salem alamatha va vigegihayi darad. Diplomasi niz khod systematic ast, systemi ke bayad bonyanhaye mohkam va manteghi dashte bashad ke mourede ghabaoul-e hameye tarafhaye dirgir bashad. Pas diplomasi bazi ba ehsasat nist, va be harf ham mahdoud namishavad. Dar mourede Iran va Emrika, alephbaye diplomasiye salem va sazandeh haman ast ke dar bala gofte shod, va kholaseye an in ast: Emrika bayad hameye hoghoughe ma'navi va maddiye Iran ra pasdahad. <BR/><BR/>Az khodetan beporsid. Aya be in nabayad khandid ke estemargaran va jangtalaban-e pir va javan bekhahand, baraye kharej az marzhayeshan, salaye solh va sobat va amniyat va edalat sar dahand? Va aya be anani ke fekr mikonand ke jahaniyan chenin harfhayi ra az anan ghaboul mikonand niz nabayad goft bish az in dorough nagooyid? Emrika va Engelis dar dourehaye nofouzeshan dar Iran, hich mohabati be Iranian nadashtand. Be hamin dalil ham ba anan besiyar khiyanat rava dashte-and. Hamvareh ma ra tahghir mikardand va amvaleman ra be yaghma mibordand. Emrikaye Obama bayad ghabl az har chiz in gozashteha ra jobran konad. Pas az an, khahim did ke mashin-e diplomasi be harekat dar miyayad va be hadaf mirasad. Ma montazer mimanim va bar asas-e rafatar va goftar-e Emrikayiyan ghezavat mikonim va tasmim migirim. <BR/><BR/> Doostan-e aziz-e Iraniyam dar "Sedaye Emrika," lotfan bogzarid dar payan-e in neveshteh, yek nokte ra be shoma pishnahad konam. Sarneveshte hoznangiz-e "Mojahedin-e Khalgh" ra nega konid. Albatte namikhaham shoma ra ba anan moghayese konam. Ma midanim ke shoma dar Emrika sakenid va az an doulat hoghough migirid, va vazifeye ghanouniyetan in ast ke hamantor ke anan mikhahnd harf bezanid. Vali ki midanad? Shayad dar ayande-ye nazdik ya dirtar Emrka posht-e shoma ra niz khali konad va hatta az keshvar niz biroonetan konad. Pas moragheb bashid ke ba goftar va raftaretan hamvatananetan dar Iran ra az khodetan naranjanid. Polhaye montahi be Iran ra posht-e saretan kharab nakonid. <BR/>Ba Ehteram <BR/>Emza mahfouzAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-66770605461623732622009-03-25T17:56:00.000-04:002009-03-25T17:56:00.000-04:00شعر سنگسار زنده یاد محمد مختاریچه فرق می کرد زندان...شعر سنگسار <BR/><BR/>زنده یاد محمد مختاری<BR/><BR/>چه فرق می کرد زندانی در چشم انداز باشد یا دانشگاهی ؟ <BR/>اگرکه رویا تنها احتلامی بود با زیگو شانه <BR/>تشنج پوستم را که می شنوم ، سوزن سوزن که می شود کف پا، <BR/>علامت این است که چیزی خراب می شود <BR/>دمی که یک کلمه هم زیادی است، <BR/>درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار، <BR/> سایه دستی است که می پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد <BR/> در التهاب درهایی که باز می شوند <BR/>کتاب هایی که باز می شوند و دست هایی که بسته می شوند <BR/>و دست هایی که سنگ ها را می پرانند <BR/>وسار هایی که از درخت ها می پرند <BR/>درخت هایی که دار می شوند <BR/> دهان هایی که کج می شوند <BR/> زبان هایی که<BR/> لالمانی می گیرند <BR/>صدای گنگ وچشم انداز گنگ و خواب گنگ <BR/>و همهمه که می انبوهد می ترکد رؤیا که تکه تکه می پراکند <BR/> دانشگاهی که حل می شود در زندانی و <BR/> وچشم اندازی که از هم می پاشد <BR/> <BR/> خوابی که می شکند در چشم و چشم <BR/>که میخ می شود در نقطه ای و نقطه ای که می ماند منگ در گو شه ای <BR/> از کاسه سر <BR/>که همچنان غلت می خورد غلت می خورد غلت می خورد ...<BR/> <BR/> <BR/> http://efsha.co.uk/farsi/ejtema/ejtema9.htmlAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-55198343868787769812009-03-25T17:42:00.000-04:002009-03-25T17:42:00.000-04:00مصاحبهای با دکتر جین شارپ توسط لورا اسکورجین شارپ...مصاحبهای با دکتر جین شارپ توسط لورا اسکور<BR/>جین شارپ آموخت چگونه مبارزات بدون خشونت را بصورت اسلحه در آورد و با این کار به تغییر دنیا کمکِ بزرگی کرد<BR/><BR/>مقدمهای از مترجم درباره دکتر جین شارپ (Gene Sharp):<BR/><BR/> دکتر جین شارپ که بعضی او را “کلاوزویتس مبارزات بیخشونت” (the Clausewitz of nonviolent warfare) میخوانند، در سال ۱۹۸۳ انستیتو آلبرت اینشتاین را با هدف گسترشِِ تحقیق، مطالعه و آموزش در زمینه استراتژیهایِ بیخشونت در مقابله با دیکتاتورها، نسلکشی و جنگ بنا گذاشت.<BR/>جین شارپ دکترای فلسفه را از دانشگاه آکسفورد (۱۹۶۸) گرفت و پس از آن ده سال در انگلستان و نروژ به مطالعات گسترده در زمینه “بیخشونتی” (nonviolence) پرداخت.<BR/>آثار شارپ اثر قابل ملاحظهای در روشهای مبارزه در نقاط مختلف دنیا داشته، از نمونههای اخیر آن میتوان مبارزات جوانان در کشورهای کمونیست سابق در شرق اروپا نام برد که در بسیاری از آنها کتابچه شارپ با عنوان از دیکتاتوری تا دموکراسی بهصورت پایهای برای این مبارزات بهکار رفته است.<BR/>برخی از آثار شارپ: سیاست مبارزه بدون خشونت (۱۹۷۳)، گاندی بهعنوان یک استراتژیست سیاسی (۱۹۷۹)، قدرت اجتماعی و آزادی سیاسی (۱۹۸۰)، دفاع مبتنی بر افراد غیر نظامی (۱۹۹۰)، از دیکتاتوری تا دموکراسی و بسیاری دیگر. آخرین اثر شارپ با عنوان “کاربرد کنش بیخشونتی: تمرین قرن بیستم و پتانسیل آن در قرن بیست و یک ” در ماه ژوئن ۲۰۰۵ منتشر شد. این کتاب کارهای قدیمی شارپ را در بر میگیرد با مثالهایی که این روشها در آنها عملا به کار برده شدهاند و همینطور درسهایی که از آنها میتوان آموخت.<BR/>آنچه در ادامه خواهید خواند ترجمهی مصاحبهایست تلفنی که در تاریخ ۲۹ می ۲۰۰۵ با جین شارپ بوسیله لورا سکور انجام شده، از نکات جالب در این مصاحبه بحثهایی است که درباره ایران میشود.<BR/>مقدمهی لورا سکور: <BR/>اتفاقهای عجیبی از سال ۲۰۰۰ در کشورهای کمونیست سابق شروع شد؛ دولتهای منفور و سرکوبگر در مقابل حرکات جمعی بیخشونت عقبنشینی کردند. این حرکات ابتدا در صربستان، سپس گرجستان، اوکراین و قزاقستان شکل گرفت. به نظر میآمد که ویروسی در حال گسترش است ویروسی که مردم تحت سواستفاده و فشار را به قدرت خویش آگاه میکند، قدرتی که در نهایت حکومتهای سرکوبگر را وادار به تغییراتِ غیر قابل باور میکند.<BR/>ولی این تغییرات حاصلِ ویروس نبود، بین بقیه عواملی که باعث این تغییرات شد، کتابچهای بود که توسط دانشپژوهی در بوستون با نام جین شارپ نگاشته شد و ترجمه آن در تمام این انقلابهای دموکرات بیخشونت بین مردم وجود داشت. کتابچهی شارپ با نام “از دیکتاتوری تا دموکراسی” تئوری قدرت را به شکلی که بیانگر مکانیسمهای دیکتاتوریها و نقاط ضعف آنها است شرح میدهد و همچنین زیرو بمهای مقاومت بدون خشونت را نیز به اختصار توضیح میدهد: چه روشهایی را برای نقب زدن و تحلیل بردن منابع قدرت رژیمهای دیکتاتوری میتوان استفاده کرد؛ چگونه در مقابل واکنشهای خشونتآمیز مقاومت کرد و تحمل کرد، اهمیت ورود به چنین مبارزهای با استراتژیهای مشابه در ارتش برای ورود به جنگ بهکار میرود. تاکتیکهای ذکر شده شامل: تظاهرات و پوسترها؛ اعتصاب و بست نشستن و بایکوت کردن. بعضی از این روشها برای گیج کردن جامعه و قانع کردن حاکمان به اینکه بدون پرداختن به موضوع مورد نظر نمیتوانند حکومت کنند (یا اینکه اصلا نمیتوانند حکومت کنند) بهکار میرود!<BR/>شارپ اکنون در اواخر ۷۰ سالگی خود رفتار بسیار ملایم و فروتنی دارد. از۵۰ سال پیش که این کار را شروع کرد؛ عملا آغازگر مطالعات کنشهای بیخشونت بوده. در ۱۹۸۳ او ۲ برنامه بر اساس همین موضوع در هاروارد و موسسه آلبرت انشتین تاسیس کرد که به گفته او “نه بر پایه صلحطلبی (پاسیفیسم)، نه بر اساس ایدههای مهاتمایی بلکه بر اساس “برهمکنش عملگرای بیخشونت” است.” کتابهای او – سیزده کتاب – تقریبا مثل کتابهای آموزشی نوشتهشدهاند، با زبان ساده و نگارشی که در اکثر فرهنگها قابل فهم است.<BR/>با اینکه کار شارپ امروزه به اوج اثر خود رسیدهاست؛ موسسه آلبرت انیشتین که مطالب آموزشی منتشر میکند و کارگاههای آمورشی در خارج برای فعالان سیاسی برگزار میکند؛ و کار هماهنگی ترجمههای “از دیکتاتوری تا دموکراسی” را بر عهده دارد؛ بودجهای برای ادامه کار ندارد و شاید در سپتامبر مجبور به بستن درهایش شود. در حال حاضر کارمندان آن از چهار نفر به ۲ نفر که شامل خود شارپ است کاهش یافتهاست!<BR/>سوال: چگونه به این موضوع رسیدید؟<BR/>شارپ: من در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه میلادی وارد این بحث شدم. جنگ جهانی تازه تمام شده بود و قتل عام و آدمسوزی (هولوکاست) از اخبار جدید بود؛ استالین هنوز در روسیه بر قدرت بود و سیاست استعماری اروپاییها و تبعیض نژادی در آمریکا، و خطر جنگ اتمی وجود داشت. میبایست راه بهتری پیدا کرد. من شروع به مطالعه در زمینه مقاومت بیخشونت کردم. منابع موجود ناچیز بود، ولی با مطالعه هر چه بیشتر در این زمینه دریافتم که بستر خوبی برای کار است و اینکه ما چقدر اندک در این زمینه میدانیم. کم کم با مطالعهای عمیق بر گاندی نه بعنوان یک مهاتما بلکه بعنوان یک استراتژیست سیاسی وارد این موضوع شدم و علاقهام روز به روز برای دانستن علتهای توفیق یا شکست این روش و تمهیداتی که با آنها میتوان آنرا موثرتر کرد بیشتر شد. پس از آن مدتی در نروژ زندگی کردم و آنجا با افرادی که در مقاومت مردمی در زمان اشغال نازی شرکت داشتند ملاقات کردم. یکی از بزرگترین نکاتی که در این زمان آموختم این بود که موضع صلحطلبان (پاسیفیستها) که فقط خشونت را محکوم میکنند کاری از پیش نخواهد برد! در صورت عدم وجود یک جایگزین واقعبینانه مردم یا بصورت منفعل تسلیم میشوند یا به تنها راهی که به نظرشان باقیمانده که همان جنگ و خشونت است، پناه خواهند برد.<BR/>سوال: چه عقایدی با با مشاهده تاریخ تغییر دادید؟<BR/>شارپ: در مرحلهای بر این باور بودم که اعتقادات مذهبی - اخلاقی و دانستن تکنیک هر دو لازم هستند؛ ولی بعد دریافتم که به هیچ وجه چنین نیازی وجود ندارد! تنها یک مشی سیاسی؛ یک مشی عملگرا کافی است؛ و در عمل در بسیاری از وقایع تاریخی همین اتفاق رخ دادهاست.<BR/>سوال: در کجا تئوریهایتان را در عمل دیدید؟<BR/>شارپ: خیلی از این تئوریها را خود ما بصورت راههای ساده وقتی دانشجو بودیم انجام میدادیم؛ مثلا بست نشستن در سالن نهار در کلمبوس اهیو. من در استونیا؛ لاتویا و لیتوانیا وقتیکه دولتهای جداییطلب آنها سعی در جدایی از اتحاد جماهیر شوروی داشتند حضور داشتم و با دولتمردان هر سه کشور دیدار کردم، در هر سه مورد این دولتمردان از کتابی از من با اسم “دفاع مبتنی بر شهروندان” بعنوان مرجع استفاده کرده بودند. در میدان تیانمن نیز به همراه یک دوست حضور داشتم.<BR/>سوال: به نظرتان چه مشکلی در تیان من وجود داشت؟<BR/>شارپ: مشکل این بود که هیچ برنامه و استراتژی وجود نداشت. کم و بیش حرکت بصورت حادثهای اتفاق افتاد و بعد پشتیبانی زیادی پیدا کرد! مردم به سرعت وارد صحنه شدند ولی وقتی مردم عادی وارد صحنه شدند هسته اصلی و رهبری حرکت تقریبا از جمع خارج شدهبودند. حتی بعد از تصمیم رهبران حرکت بر تخلیه میدان، مردم عادی تصمیم گرفتند بمانند چون هیچگاه در گذشته فرصت اعتراض نداشتند ولی در عین حال هیچ برنامهای نیز برای اعتراض نداشتند. در عین حال آنها واقف به اهمیت جلب حمایت از داخل سیستم نبودند. از گوشه و کنار شنیده شد که کارمندان غیر نظامی دولت از پنجره برای افرادی که مقاومت میکردند پول میریختند؛ ولی همین کارمندان اعتصاب نکردند. حتی گزارشهایی هم وجود داشت که بعضی از سربازان از شلیک به سمت تظاهرکنندگان سر باز میزدند. اگر چنین اتفاقات و نافرمانیهای مدنی در سطح وسیعتر افتاده بود، موفقیت حرکت دور از دسترس نبود. آن شب آنجا بودم، تازه شام خورده بودیم و داشتیم به سمت هتل در آن سوی میدان تیان من می رفتیم که تانکها و نیروها وارد میدان شدند. در ابتدا قصد داشتیم که در گوشهای مخفی شویم تا ببینیم چه اتفاقی میافتد، ولی گروهی از مردم محلی چینی ما را به سرعت از آنجا خارج کردند. فکر کنم همین باعث زنده ماندن ما شد. تعداد زیادی در آن شب کشته شدند، واقعا خیلی فاجعه بدی بود.<BR/>سوال:: چگونه “از دیکتاتوری تا دموکراسی” به وجود آمد؟<BR/>شارپ: این کتابچه در ابتدا در سال ۱۹۸۳به درخواست یک دموکرات تبعیدی اهل برمه که در بانکوک زندگی میکرد و یک خبرنامه تبعید را ویراستاری میکرد نوشته شد. بعضی ار مطالعات گذشتهام مثل نقاط ضعف دیکتاتوریها و دستمایه قدرت محور این کتابچه شد. کتابچه فقط به زبان برومهای نوشته شد؛ ولی با وجود اینکه من بطور غیر قانونی چند بار در برومه حضور پیدا کرده بودم، ولی چیز زیادی درباره برومه نمیدانستم. وقتی راجع به کشوری که زیاد راجع به آن نمیدانید مینویسید باید براستی مراقب باشید؛ چون ممکن است همه چیز را خراب کنید!<BR/>سوال: این کتابچه به روسی؛ فارسی؛ چینی؛ عربی و بسیاری از زبانهای دیگر ترجمه شده؛ آیا شما این ترجمهها را سازمان دادهاید؟<BR/>شارپ: بیشتر آنها حاصل درخواستهایی از فعالان درون این کشورها بودهاند. البته ترجمه چنین مباحثی گاهی میتواند خطرناک باشد، که باید به آن توجه کرد. ممکن است مترجمان دقیقا متوجه پدیده مورد بحث نشوند، واژه معادل در زبان خودشان را ندادند شاید چون آن واژه خاص در زبان آنها اصلا وجود ندارد!<BR/>سوال: نظر شما در مورد پتانسیل استفاده از این روش مبارزه [بیخشونت] بعنوان یک سیاست خارجی دولت آمریکا چیست؟<BR/>شارپ: اینکار بسیار خطرناک است. کاری که از دست دولت بر میآید تامین بودجه است که متاسفانه اینکار را نمیکند.<BR/><BR/>سوال: رییس انستیتو آلبرت اینشتین، رابرت هِلوی (Robert Helvey)، کارگاهی در بوداپست برای دانشآموزان صرب قبل از خلع قدرت اسلوبودان میلوشویچ برگزار کرد. چه مکانهای دیگری چنین کارگاههایی برگزار کردهاید؟<BR/>شارپ: سه سال پیش یکی از همین کارگاهها برای فعالان روسیهسفید برگزار کردم که البته مجبور به برگزاری آن در ویلنوس در لیتوانی شدم. دورههای کوتاهی برای تبعیدیهای کوبایی در میامی داشتیم و همینطور برای ونزوئلاییها و فعالان زیمبابوه نیز چنین دورههایی برگزار کردهایم.<BR/><BR/>سوال: در کتاب شما فصلی به اسم جوجیتسوی سیاسی وجود دارد؛ که در آن خشونتی که رژیم علیه حرکات بیخشونت استفاده کرده، با حرکتی سیاسی به سمت خود وی بازگشت داده میشود و باعث حمایت عمیقتر و بیشتر مردم میشود. <BR/>شارپ: وقتی من شروع به مطالعه در این زمینه کردم، به این فکر کردم که:”خوب این ممکن است برای هندیها مفید باشد، چون بیشتر آنها هندو هستند و به تناسخ اعتقاد دارند؛ پس برایشان فرق نمیکند اگر کشته شوند.” ولی با نگاهی به انقلاب ۱۹۰۵روسیه میبینیم که وضعیت کاملا مشابه است. جوجیتسوی سیاسی اگر مردم بترسند؛ ندانند که چه باید بکنند یا اگر متوجه نشوند که برای حفظ موضع خود باید کمی ریسک کنند موثر نخواهدبود. مبارزات چریکی تلفات بسیار زیادی برای مردم عادی به بار میآورد ولی چهگوارا مبارزه را بخاطر تلفات ترک نکرد. در آیین و قواعد جنگ چیز مشابهی موجود است، ولی در جنبشهای “بیخشونت” اگر شما کشته شوید جنبش بیخشونت شکست خوردهاست. بعضیها بدون اینکه درک کنند که چه کاری درست است به سمت استفاده از خشونت میروند.<BR/><BR/>سوال:: البته تمام حرکات بدون خشونت لزوما دموکراسی ایجاد نمیکنند. انقلاب ۱۹۷۹ ایران تا حدود زیادی بدون خشونت بود.<BR/>شارپ: کاملا درست است، ولی آنها هیچ برنامهی جایگزینی نداشتند. هر گروهی از مردم، عقیده متفاوتی برای اینکه چه حکومتی باید جایگزین شود داشت. درحال حاضر ما کتابچهای در زمینه ضد کودتا داریم برای اینکه چگونه جلوی تصرف قدرت را بگیریم و از ضبط آن توسط گروهی جلوگیری کنیم. زمان بعد از یک مبارزه موفق بدون خشونت بسیار خطرناک و حیاتی است. کار ما اثر بسیار مهمی در ایران داشته؛ البته متاسفانه هنوز حرکتی کاملا موفقیتآمیز نداشتهاست. “از دیکتاتوری تا دموکراسی” به فارسی در وبسایت ما موجود است و ترجمه آن کاملا در داخل ایران انجام شده است. این کار خطرناکی است، ولی مردم به اندازه کافی شجاع بودند که اینکار را انجام دهند؛ البته هنوز این کتابچه بصورت غیرقانونی در ایران توزیع و تکثیر میشود. دانش این موضوع در ایران وجود دارد و حتی در تاریخ گذشته ایران هم چنین حرکاتی وجود داشته مثل انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۶ و البته در انقلاب مردم علیه شاه که همین دلایل تاریخی امکان موفقیت این حرکات را در ایران بیشتر میکند. <BR/>سوال:: آیا هیچ دیدگاه جدیدی بر پایه ازهمپاشیدن دولتها با حرکات بیخشونت اخیر در ذهن شما بوجود آمده است؟<BR/>شارپ: فکر کنم اینکه این تکنیک بعنوان چیزی قابل یادگیری شناخته شده و اینکه دانش درباره آن میتواند به مشارکت گذاشته شود تا تلاشهای بعدی در این زمینه موثرتر و کارآمدتر از قبل باشند و فکر کنم این دلیلی است که این کتابچه همچنان در حال گردش و گسترش است.<BR/>منابع: <BR/>Original article: War by Other means, By Laura Secor, May 29,2005<BR/>Nonviolent resistance<BR/>Gene Sharp<BR/>Carl von Clausewitz<BR/>ترجمه فارسی از دیکتاتوری تا دموکراسی؛ نوشته جین شارپ. ترجمهای از جادی (انجمن بدون مرز). <BR/><BR/><BR/>http://freelantern.com/p/?p=63Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-3936616091160270052009-03-25T07:08:00.000-04:002009-03-25T07:08:00.000-04:00نمیخوام به کسی برچسب بزنم که مثلا از رژیم فاشیستی ...نمیخوام به کسی برچسب بزنم که مثلا از رژیم فاشیستی ولایت فقیه پول میگیره یا منبع درآمد و امتیازی برای خودش میگیره بنابراین خوشبینانه قضاوت میکنم و فقط میگم این آقای حقیقی عمیقا به ولایت فقیه اعتقاد داره و متاسفانه اهداف شوم این رژیم در برقراری اسلام ولایتی و فاشیستی در جهان و نابودی اسراییل رو قبول داره.دروغها و اتهاماتی که به آمریکا نسبت میداد تابلو بود, و حتی طبیعی میدونست که آمریکا رو متهم به توطئه در سفارتخانه هاش میکرد و دقیقا مثل یک سفیر رژیم جمهوری اسلامی از آمریکا میخواست در صورت تاسیس سفارت انتقادی از وضع حقوق بشر در ایران نکند تا انقلاب مخملی رخ ندهد و بعبارتی ولی فقیه را در جنایات خود راحت و آزاد و بدون حتی انتقاد بگذارد .Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-31964846045079522112009-03-25T01:41:00.000-04:002009-03-25T01:41:00.000-04:00نظر یک روزنامه نگار پیش از انتخابات آمریکا جمهوری ...نظر یک روزنامه نگار پیش از انتخابات آمریکا <BR/><BR/><BR/><BR/>جمهوری اسلامی در مرکز هدف<BR/><BR/>الاهه بقراط<BR/><BR/> http://www.alefbe.com/articleMarkaz.htm<BR/><BR/>لوله تفنگی را در نظر بگیرید که میچرخد تا سرانجام روی هدف نهایی متمرکز شده و آنقدر آن را در عدسی بزرگ کند تا تیری که از آن شلیک میشود با اطمینان صد در صد به خطا نرود. این تفنگ میتواند به شکل تحریم و فشارهای اقتصادی و یا به صورت جنگندههای بمبافکن در آید.<BR/><BR/>میزی را در نظر بگیرید که دو طرف پشت آن به مذاکره مشغولند. هدف بزرگی در میان است. ولی نه یک هدف مشترک، بلکه هر یک از دو طرف با هدف خود به پشت این میز آمده است. برای یکی تأمین امنیت یک منطقه استراتژیک سیاسی و اقتصادی در پیوند با سیاست بینالمللی و بازار جهانی هدف نهایی است، در حالی که هدف دیگری چیزی جز تکمیل چرخه تولید سوخت هستهای و بر این اساس فراروییدن به یک قدرت نظامی در منطقه و در نتیجه (به خیال خودشان) به حساب آمدن در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان نیست. این دو هدف یکدیگر را نفی میکنند. هیچ مذاکرهای که همزمان رسیدن به این دو هدف را برای دو طرف تضمین کند (دست کم در شرایط کنونی) تا هر دو خوش و راضی از پشت میز مذاکره برخیزند، وجود ندارد. یکی از دو طرف باید سرانجام به هدف دیگری گردن بنهد. در مذاکرهای که طرفین دو هدف متناقض را دنبال میکنند، راه دیگری جز تقابل باقی نمیماند. اینکه برخی غنی سازی اورانیوم را به عنوان «پیش شرط» یا «نتیجه مذاکره» یا عناوین دیگر پیش میکشند هیچ نقشی در این میان بازی نمیکند زیرا موضوع اساسا نه بر سر تعلیق یا توقف غنی سازی اورانیوم، بلکه بر سر از یک سو توقف برنامههای اتمی جمهوری اسلامی و از سوی دیگر مهار این نظام در یاری رساندن به تروریستهای اسلامی و اخلال در امنیت منطقه است که نه تنها مسئله غرب، بلکه مسئله اعراب و ترکها نیز هست.<BR/><BR/> <BR/><BR/>چه با مذاکره <BR/><BR/>این بار با همیشه تفاوت داشت. هنگامی که رسانههای اروپا از نخستین درگیری گروههای فلسطینی خبر میدادند، در همان خبرهای نخست به رد پای جمهوری اسلامی و مشخصا سپاه پاسداران اشاره کردند. درست همان چیزی که همزمان تأکید بر نقش آن در سومین قطعنامه شورای امنیت که در راه است، مطرح گردید و لاریجانی و دیگر مسئولان نظام را وا داشت تا در تطهیر سپاه بکوشند. تا کنون این اشاره مشخص به نقش رژیم ایران و بازوی نظامی آن در امور فلسطین که بلافاصله از سوی مسئولان تشکیلات خودگردان نیز تکرار شد، سابقه نداشته است.<BR/><BR/>راست این است که اگر به روند مذاکرات اتمی جمهوری اسلامی و تصمیمگیریهای بینالمللی در سه چهار سال گذشته نظری بیندازید، خیلی زود در خواهید یافت که هرگاه فشار بر رژیم ایران افزایش مییابد و هرگاه جامعه جهانی در آستانه یک تصمیمگیری جدید است، موج ترور و بمبگذاری در کشورهای منطقه به اوج میرسد. از ترورهای فلسطین و اسراییل و جنگ لبنان در تابستان گذشته تا کشتارهای کابل و بغداد همگی با این مذاکرات و فشار جهانی بر رژیم ایران همزمانی دارند. البته این کشف جدیدی نیست چرا که مسئولان طراز اول جمهوری اسلامی خودشان بارها به روشنی اعلام کردهاند در برابر تصمیمات نهادهای بینالمللی که مطابق میل آنها نباشد دست به تلافی خواهند زد و به منافع اروپا و آمریکا در منطقه و جهان آسیب خواهند رساند. ولی از آنجا که فعلا دستشان به «جهان» نمیرسد، مردم بیگناه و شالودههای اقتصادی منطقه مورد حمله تلافیجویانه آنان قرار میگیرد. در واقع جمهوری اسلامی اختاپوسوار برای آنچه در مذاکره نتوانست و نمیتواند به دست آورد، در جنگی اعلام نشده (فعلا) در خارج از مرزهای ایران با آمریکا مبارزه میکند. هشدارهای رهبران و دولتمردان لبنان، عراق، افغانستان و سرانجام فلسطین در این مورد که جمهوری اسلامی نباید خاک آنها را برای جنگ با آمریکا و غرب مورد سوء استفاده قرار دهد، به گوش جمهوری اسلامی نرفته و نمیرود، لیکن این پیام ظاهرا به گوش اروپاییان رسیده است.<BR/><BR/>شاید از همین رو این بار با همیشه تفاوت داشت و رسانههای اروپا از همان نخست انگشت بر رد پای جمهوری اسلامی در درگیریهای میان فلسطینیان نهادند که خیلی زود عنوان «جنگ داخلی» بر خود گرفت.<BR/><BR/>در این میان، سیاستی که دولت حماس در پیش گرفت، یک بار دیگر بی اعتباری «انتخابات» در مناطقی را نشان داد که در آنها نه رأی متناوب و دورهای مردم در یک شرایط امن و آزاد، بلکه زبان زور و اسلحه و سرکوب حرف آخر را میزند. از سوی دیگر، تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی با ایدئولوژی رژیم ایران و صدور انقلاب اسلامی نمیخواند چرا که برقراری صلح و امنیت و تشکیل چنین دولتی چیزی جز به معنای پذیرش موجودیت اسراییل و به رسمیت شناختن آن نیست. زمانی که خود فلسطینیان بر راه حل دو دولت فلسطین و اسراییل گردن بنهند، دیگر چه جای جمهوری اسلامی است؟ از همین رو حماس باید قلمرو خود را داشته باشد تا با پشتیبانی رژیم ایران به مبارزه برای نابودی اسراییل ادامه دهد.<BR/><BR/>با کودتای حماس در نوار غزه، اروپا و آمریکا دریافتند آنچه را سه سال پیش زیر عنوان «نقشه راه صلح» توسط سازمان ملل و اتحادیه اروپا و آمریکا و روسیه پیشنهاد کرده بودند، دارد خاک میخورد و با دولتی مانند حماس نمیتوان حتی از خم یک کوچه این راه پر پیچ و خم و دشوار رد شد. دولت حماس با پشتیبانی یکپارچه جهان برکنار گشت و اعضا و هواداران آن به تار و مار اعضا و هواداران فتح پرداختند. مردمی که خانه و کاشانه خود را رها کرده بودند به مرزهای بسته اسراییل پناه بردند. ولی افراد حماس در آنجا نیز آنها را آسوده نگذاشتند و در جستجوی هر آن کس که غیر از آنان بود، به آنها هجوم بردند. جنگ داخلی؟ کدام داخل؟ که آنها چیزی جز بیرون از مرزهای اسراییل نیستند. جنگ برادرکشی؟ کدام برادر؟ که آن نقابپوشان که عکسهای عرفات و عباس را لگدکوب چکمههای سیاه خود میکنند، از شیعیانی پول و اسلحه و دستور میگیرند که داعیه رهبری مسلمانان جهان را دارند و به دنبال «انترناسیونال اسلامی» هستند.<BR/><BR/> <BR/><BR/>چه با مقابله<BR/><BR/>نفرت از غرب و اسراییل مرزهای سیاسی، ایدئولوژیک و دینی نمیشناسد. این نفرت قایقی را میماند که چاوز و اورتگا و کاسترو را در کنار احمدی نژاد و برخی سیاستبازان چپ و راست در دریای ضد امپریالیستی خیالاتشان به این سو و آن سو میراند تا روزی همگی با مردمی خسته و سرزمینهایی که فساد و فقر آنها را فرا گرفته است سرانجام در ساحل اقتصاد بازار آزاد پهلو گیرند و همچون دو غول سرخ چین و روسیه آخرین شلاقهای دیکتاتوری را بر گرده کسانی بنوازند که این بار زندگیشان نه فدای «اقتصاد برنامه» سوسیالیستی، بلکه به پای لجام گسیختهترین نوع سرمایهداری نثار میشود. چرا که یا مانند چین فقط کار و بیگاریست بدون امتیازاتی که کارگران کشورهای سرمایهداری از آن برخوردارند. و یا مانند روسیه، مافیای سرخ است و قاچاق زن و کشتار مخالفان و ژورنالیستها. مجموعهای از مللی که ظاهرا به جهان آزاد پیوستهاند بدون آنکه از مواهب کشورهای آزاد برخوردار باشند.<BR/><BR/>جمهوری اسلامی از یک سو خود را به روسیه و چین تسلیم کرده است و از سوی دیگر در نشئگی این تسلیم رؤیای «بلوک اسلام» و «انترناسیونال اسلامی» را به جای «بلوک شرق» در برابر «غرب» در سر میپروراند. آنچه رژیم ایران از اسلحه و پول در اختیار گروههای اسلامی مینهد، همگی در خدمت این هدف است. غرب هنوز دامنه جدی و خطرناک این هدف را در نیافته است.<BR/><BR/> جمهوری اسلامی چه به مثابه هدف نهایی جنگ اعلام نشدهای که هر روز فجایع انسانی از فلسطین و بیروت تا بغداد و کابل میآفریند، و چه به مثابه یکی از طرفین مذاکرهای که دوران طلاییاش به پایان رسیده و سیر نزولی را طی میکند، یک بازنده تمام عیار است. جهان آنچه را جمهوری اسلامی با سرسختی خود در مذاکرات پیشین باخته است، به حساب درستی سیاستهای آمریکا در جیب خود گذاشته و به رژیم ایران نخواهد داد. باختی که پس از رد پیشنهادات و امتیازات میآید همواره ذلیلانهتر است. ذلت تمام عیار اما زمانی است که هم در مذاکره باخت و هم در مرکز هدفی قرار گرفت که سرانجام به آن شلیک خواهد شد.<BR/><BR/>از همین رو انتظار کسانی که به امید انتخابات مجلس اسلامی هشتم و ریاست جمهوری دهم و رفتن احمدی نژاد و هم چنین تقریبا همزمان منتظر تغییر رییس جمهوری آمریکا هستند نه تنها مضحک بلکه (اگر نخواهیم بگوییم خائنانه) به شدت غیرمسئولانه مینماید. درست مثل این است گلولهای به سوی شما شلیک شده و شما به فکر تعویض لباس خود هستید. آن هم غافل از اینکه با تغییر افراد و احزاب در جمهوری اسلامی به دلیل ساختار و سرشت قانون اساسی دینی و غیردمکراتیک آن همانگونه تغییری در سیاستهای کلان آن حاصل نخواهد شد که با تغییر افراد و احزاب در آمریکا به دلیل ساختار و سرشت قانون اساسی سکولار و دمکراتیک آن هیچ گونه تغییری در سیاستهای کلان آن پدید نخواهد آمد. جمهوری اسلامی چه در مذاکره و چه در مقابله به مثابه هدف به تدریج شفاف و «زوم» میشود. معلوم نیست چرا همه فراموش میکنند و یا نمیخواهند ببینند هدف از مذاکره با جمهوری اسلامی همان چیزیست که در صورتی که تأمین نشود، با مقابله باید به دست آید. یعنی هدف مذاکره و مقابله یکیست: عقب نشینی جمهوری اسلامی (با هر مجلس اسلامی و با هر رییس جمهوری) از آنچه سرشت و ساختار آن را میسازد. میز و تفنگ تنها شکلی از ابزار رسیدن به این هدفند. شاید از همین رو باید این سخن خانم هیلاری کلینتون نامزد حزب دمکرات آمریکا برای ریاست جمهوری نوامبر 2008 را جدی گرفت و از خواب خرگوشی مراسم رأیگیری جمهوری اسلامی بیرون آمد که با خشنودی گفت نوبت برخورد با جمهوری اسلامی به دمکراتها نخواهد رسید.<BR/><BR/>20 ژوئن 07Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-87480283192599078552009-03-25T01:17:00.000-04:002009-03-25T01:17:00.000-04:00آیا جمهوری اسلامی در تلهٔ پیام نوروزی پرزیدنت اوبا...آیا جمهوری اسلامی در تلهٔ پیام نوروزی پرزیدنت اوباما گیر افتاده است؟ خودتان قضاوت کنید.لطفا به تاریخ خبر نیز توجه فرمایید<BR/><BR/><BR/><BR/>27 ربيع الأول 1430 / چهارشنبه 05 فروردين 1388 / Mar 25 2009<BR/> مروري بر ديدگاههاي حضرت آيتالله خامنهاي در قبال رژيم صهيونيستي/<BR/>مقام معظم رهبري: ملت اسرائيل، اراذل و اوباش، غاصب و بي هويت هستند<BR/>خبرگزاري فارس: مقام معظم رهبري، حضرت آيتالله خامنهاي بارها تأكيد كردهاند كه ملت اسرائيل، يك ملت جعلي و دروغين، اراذل و اوباش، غاصب و بي هويت هستند.<BR/><BR/>به گزارش خبرگزاري فارس، جعليبودن رژيم غاصب صهيونيستي و پروژه ملتسازي از سوي سردمداران صهيونيسم بينالملل، موضوعي است كه بارها از سوي مقام معظم رهبري، حضرت آيتالله سيد علي خامنهاي در مناسبتهاي مختلف طرح و از زواياي گوناگون به آن پرداخته شده است. <BR/>موجوديت ساختگي و دروغين رژيم موهومي به نام اسرائيل كه اختاپوسوار بخش اعظم كشور اسلامي فلسطين را در نورديده است، پيش از رهبري آيتالله خامنهاي نيز همواره از سوي بنيانگذار انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(س) مورد موشكافي و بررسي قرار ميگرفت و آن بزرگوار نيز در مناسبتهاي متعدد چه در بدو شكلگيري شعلههاي انقلاب اسلامي در سال 1341 و 42 و چه پس از آن، همواره مسأله فلسطين و موجوديت جعلي رژيم اشغالگر قدس و نيز فرايند ملتسازي اين رژيم را مطرح و خطر آن براي مسلمانان و كشورهاي اسلامي را گوشزد ميكردند. <BR/>سيد حسن نصرالله، دبيركل حزبالله لبنان پنج سال پيش در ديدار با جمعي از طلاب حوزه علميه قم، مقام معظم رهبري را " كارشناسترين كارشناسان درباره مسائل اسرائيل " ذكر كرد و از ايشان به عنوان بلندپايهترين رهبر مقاومت اسلامي عليه رژيم صهيونيستي نام برد. <BR/>به همين مناسبت در ادامه بخشي از ديدگاههاي معظمله درباره ملت بيهويت، جعلي و دروغين اسرائيل را مرور ميكنيم. <BR/>مقام معظم رهبري در هشتم ارديبهشت سال 1372 در ديدار مسؤولان و كارگزاران حج به مرور سير تاريخي اشغال كشور فلسطين پرداختند و تصريح كردند: «درباره مسأله فلسطين، آنچه بنا دارم عرض كنم اين مطلب است كه در اين قضيه، نكته بسيار تلخي وجود دارد. اگر چه همه مسائل مربوط به سرزمين فلسطين تلخ است، اما اين نكته، انصافاً گزنده است كه در تبليغات جهاني، در تمام اين چهل و پنج سال كه از اشغال فلسطين ميگذرد بخصوص در اين يك، دو دهه اخير سعي شده است نشان داده شود كه يهودياني كه آمدهاند و فلسطين را گرفتهاند، مردمي مظلوم، داراي حق و مورد فشار و تعدّي هستند. <BR/>وقتي صهيونيستها و يهوديانِ روسي ميخواستند به فلسطين مهاجرت كنند، نميگفتند اينها غاصبند؛ اينها اهل فلسطين نيستند كه به آنجا ميروند؛ اينها اهل روسيهاند، اهل اوكراينند، اهل كشورهاي اروپايي و اهل امريكايند كه هر كدام در سرزمين خود، جايي، مكاني، خانهاي، ثروتي، پولي و زندگياي دارند. با اين حال به فلسطين ميروند تا حق يك فلسطيني را بگيرند، خانه او را صاحب شوند، ثروت و سرزمين او را غصب كنند و امكان تشكيل خانواده را از او بگيرند. اين را كه نميگفتند... <BR/>اين كاري است كه از شصت، هفتاد سال پيش تا به امروز انجام دادهاند؛ يعني بيست و پنج سال قبل از آنكه فلسطين را رسماً اشغال كنند، همين روش را انجام دادند. اينها ابتدا كه وارد فلسطين شدند، نگفتند "ما مهاجر به فلسطين ميآوريم. " مردم فلسطين تعجّب ميكردند كه اينها چهكساني هستند كه ميآيند؟! به دروغ گفتند "متخصّص ميآوريم! " مطالبي كه ميگويم، مستند است؛ در اسناد وزارت خارجه انگليس بوده كه افشا شده است. بعضي از وزارتخانههاي امور خارجه دنيا، اسناد قديمي و كهنه را منتشر ميكنند و در اختيار همه قرار ميگيرد. اسنادي كه عرض ميكنم، امروز بعد از شصت، هفتاد سال در اختيار ما قرار گرفته است. در اين اسناد، افسر انگليسياي كه در فلسطين مسؤول كاري بوده، در گزارش خود مينويسد: ما به مردم فلسطين گفتيم كساني كه وارد فلسطين ميشوند، متخصّص و مهندسند؛ دكترند و فلان و بهمانند كه ميآيند كشور شما را آباد كنند! وقتي هم سرزمين شما را آباد كردند، ميروند. <BR/>همين افسر انگليسي در نامهاي نوشته است: ولي ما به اين مردم، دروغ ميگوييم! يهوديان فاقد تخصّص و بيهنر را از اطراف دنيا جمع كردند به فلسطين بردند و امكانات و زمين و همه چيز در اختيارشان گذاشتند؛ چون ميخواستند صاحبان اصلي فلسطين را از آن كشور بيرون كنند... ميخواهند يك ظلم را تثبيت كنند؛ ميخواهند يك ظلم را قانوني و رسمي كنند. البته كه ما مخالفيم! همه جوانمردان عالم بايد مخالف باشند. همه مسلمانان بايد مخالف باشند و با آن مخالفت كنند. خانه ملت فلسطين را از آنها گرفتهاند و يك عدّه غاصب را در آنجا جا دادهاند، پشتيباني كردهاند و به دست آن غاصبين، صاحبخانهها را به فجيعترين شكل، سركوب كردهاند.» <BR/>معظمله در ديدار مسؤولان نظام و سفراي كشورهاي اسلامي در سالروز مبعث پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) در روز چهارم آبانماه 1379 نيز تصريح كردند: «فلسطين باقي مانده است؛ ملت فلسطين، باقي مانده است. در كنار وجود ملت فلسطين، يك غصب بزرگ هم وجود دارد. عدّهاي را از اطراف دنيا جمع كردند، يك ملت جعلي و دروغين تشكيل دادند، اسمي هم روي آن گذاشتهاند، با ابزارهاي قدرت هم آن را مجهّز كردهاند؛ اين در كنار واقعيت ملت فلسطين، امروز خودنمايي ميكند.» <BR/>مقام معظم رهبري همچنين در ديدار فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در 25 شهريور 1372 نيز خاطرنشان كرده بودند: «در قضيه فلسطين، آنچه حقيقت قضيه است، همين مطلبي است كه سالهاي متمادي است جمهوري اسلامي علناً و مستدلاًّ آن را بيان كرده است. يك باند و گروه وابسته و مزدور به قدرتهاي جهاني، با اتّكا به همين وابستگيشان، آمدند سرزمين فلسطين را غصب كردند. آيا كسي ميتواند منكر اين بشود؟! از اين چند ميليون صهيونيستي كه امروز در سرزمينهاي اشغالي ما در فلسطين هستند، چند نفرشان فلسطينياند؟ پدرشان در فلسطين بوده يا خودشان متولّدِ فلسطيناند؟! بيگانههايي هستند كه با اهدافي شوم، از جاهاي مختلف به اينجا آورده شدند، تا اينجا را پايگاهي قرار دهند، و نفوذ قدرتهاي استكباري را در منطقه، راحت گسترش دهند. آيا اين غصب نيست؟! آيا اين ظلم نيست؟! آيا اين محكوم نيست؟! اگر گروهي بروند خانه ديگري را، شهر ديگري را بگيرند، اين در نظر آزاديخواهان و مردم عادّي و منصف اهل هر دين و مذهبي مردود نيست؟» <BR/>ايشان همچنين در ديدار با شركتكنندگان در كنفرانس بينالمللي حمايت از انقلاب اسلامي مردم فلسطين كه در روز 27 مهرماه سال 1370 در حسينيه امام خميني(س) برگزار شد خاطرنشان كردند: «ما از كساني كه امروز ميگويند ميخواهيم در قضيه فلسطين راهحل عادلانه پيدا كنيم، سؤال ميكنيم كه اين راهحل عادلانه چيست؟ فلسطين متعلق به كيست؟ جز اينكه متعلق به فلسطيني است؟ آيا شما با تغيير اسم ميتوانيد يك ملت را از اوليترين حقش يعني حقِ داشتن سرزمين خود محروم كنيد؟ آيا با تبليغات ميتوانيد يك مليت دروغين به نام مليت اسرائيلي به وجود بياوريد؟ آيا چنين چيزي مقبول است؟ آيا چنين چيزي مطابق با انصاف است؟ آيا چنين چيزي عادلانه است؟ مسأله غير از اينهاست... چرا شما افرادي را با مليتهاي مختلف روسي، انگليسي، امريكايي، آفريقايي، آسيايي، از هند و از مناطق ديگر دنيا در اينجا جمع كردهايد، تا مردمي را از خانهي خودشان بيرون كنيد؟ اگر شما صلح ميخواهيد، صلح به اين است كه افرادي كه متعلق به كشورهاي ديگرند، به خانههاي خودشان برگردند و فلسطين را به فلسطينيها بدهند.» <BR/>مقام معظم رهبري همچنين در خطبههاي نماز جمعه تهران در روز بيست و دوم ماه مبارك رمضان و روز قدس مصادف با دهم ديماه 1378 درباره اخراج ملت فلسطين از سرزمين خود و وارد كردن غاصبان از نژادهاي مختلف به اين كشور فرمودند: «در ميان زشتيهايي كه در اين قرن بر ما گذشت كه البته در كنارش محسّناتي هم در اين قرن اتّفاق افتاده است كه حالا مورد بحث ما نيست؛ يكي از زشتترين، يا شايد بشود گفت زشتترين آنها، مسأله فلسطين بود. چرا؟ چون در اين قضيه، يك ملت را از كشور خودش بيرون كردند. من خواهش ميكنم جواناني كه با مسأله فلسطين خيلي آشنايي و سابقه ذهني ندارند، روي اين كلمات تأمّل و درنگ كنند. يك ملت را از خانه و از كشور خود بيرون كنند و يك عدّه آدمهايي را از اطراف دنيا جمع كنند و به جاي آن افراد در آن كشور بگذارند. چرا؟ چون آن جماعتي كه از اطراف دنيا جمع كردند، از يك نژادند؛ نژاد اسرائيلي، نژاد يهودي! يعني يك حركت نژادگرايانه زشت كه هر جاي دنيا بهوسيله هر كسي در ابعاد كوچكتر از اين پيش ميآمد، مايه ننگ و سرافكندگي بود؛ اما اين را در ابعاد يك كشور بهوجود آوردند... <BR/>اينطور نيست كه شما خيال كنيد تا ابد بايد فلسطينيها - صاحبان سرزمين - خود و اولادشان بيرون از سرزمين خودشان باشند؛ يا اگر در آن داخلند، بهصورت يك اقليّتِ مقهور زندگي كنند و آن بيگانههاي غاصب در اينجا بمانند؛ نه، چنين چيزي نيست... <BR/>اصل ماجراي فلسطين چيست؟ اصل ماجرا اين است كه يك عده از يهوديان متنفّذ در دنيا به فكر ايجاد يك كشور مستقل براي يهوديها افتادند. از فكر اينها دولت انگليس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آنها قبلاً به فكر بودند به اوگاندا بروند و آنجا را كشور خودشان قرار دهند. مدّتي به فكر افتادند به طرابلس، مركز كشور ليبي بروند؛ لذا رفتند با ايتالياييها كه آن وقت طرابلس در دست آنها بود صحبت كردند؛ اما ايتالياييها به اينها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگليسيها كنار آمدند. انگليسيها آن وقت در خاورميانه اغراض بسيار مهمِّ استعماري داشتند؛ ديدند خوب است كه اينها به اين منطقه بيايند. اوّل به عنوان يك اقليت وارد شوند، بعد بتدريج توسعه پيدا كنند و گوشهاي را، آن هم گوشه حسّاسي را بگيرند - چون كشور فلسطين در نقطه حساسي قرار دارد - و دولت تشكيل دهند و جزء متّحدين انگليس باشند و مانع شوند از اين كه دنياي اسلام - بخصوص دنياي عرب - در آن منطقه اتّحادي بهوجود آورد. درست است كه اگر ديگران هوشيار باشند، دشمن ميتواند اتّحاد ايجاد كند؛ اما دشمني كه از بيرون آنطور حمايت ميشود، با ترفندهاي جاسوسي و با روشهاي گوناگون ميتواند اختلاف ايجاد كند كه همين كار را هم كرد: به يكي نزديك شود، يكي را بزند، يكي را بكوبد، با يكي سختي كند. بنابراين، در درجه اوّل كمك كشور انگليس و بعضي كشورهاي غربي ديگر بود. بعد اينها بتدريج از انگليس جدا و به امريكا متّصل شدند. امريكا هم اينها را تا امروز زيربال خودش گرفته است. اينها به اين معنا كشوري بهوجود آوردند و آمدند كشور فلسطين را تصرّف كردند. تصرّفشان هم اينطوري بود: اوّل با جنگ نيامدند؛ اوّل با حيله آمدند، رفتند زمينهاي بزرگ فلسطين را كه زارعان و كشاورزان عرب روي آنها كار ميكردند و خيلي هم سرسبز و آباد بود، با قيمتهاي چند برابر قيمت اصلي، از صاحبان و مالكان اصلي اين زمينهاي بزرگ كه در اروپا و امريكا بودند خريدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمينها را به اين يهوديها فروختند. البته دلاّلهايي هم داشتند كه نقل كردهاند يكي از دلالهايشان همين "سيّدضياء " معروف، شريك رضاخان در كودتاي 1299 بود كه از اينجا كه به فلسطين رفت، آنجا دلاّل خريد زمين از مسلمانان براي يهوديها و اسرائيليها شد! زمينها را خريدند؛ زمينها كه ملك اينها شد، با روشهاي واقعاً بسيار خشن و همراه با سبعيّت و سنگدلي، بتدريج شروع به اخراج زارعان از اين زمينها كردند. در جايي ميرفتند، ميزدند، ميكشتند و در همين هنگام افكار عمومي دنيا را هم با دروغ و فريب به طرف خودشان جلب ميكردند. <BR/>اين تسلّط غاصبانه صهيونيستها بر فلسطين سه ركن داشت: يك ركنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلي، با قساوت و با سختي و خشونت شديد همراه بود. با اينها هيچگونه مدارا نميكردند. <BR/>ركن دوم، دروغ به افكار عمومي دنيا بود. اين دروغ به افكار عمومي دنيا، يكي از آن حرفهاي عجيب است. اين قدر اينها بهوسيله رسانههاي صهيونيستي كه دست يهوديها بود، دروغ گفتند - هم قبل از آن و هم بعد از آن، اين دروغها گفته ميشد - كه به خاطر همين دروغها بعضي از سرمايهداران يهودي را گرفتند! خيليها هم دروغهاي آنها را باور كردند. حتّي اين نويسنده فيلسوف اجتماعي فرانسوي - "ژان پلسارتر " - را نيز كه خودمان هم در جواني چندي شيفته اين آدم و امثال او بوديم، فريب دادند. همين "ژان پلسارتر " كتابي نوشته بود كه بنده در سي سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: "مردمي بيسرزمين، سرزميني بيمردم "! يعني يهوديها مردمي بودند كه سرزميني نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزميني بود و مردم نداشت! يعني چه مردم نداشت؟ يك ملت در آنجا بود و كار ميكرد. شواهد زيادي هم هست. يك نويسنده خارجي ميگويد در سرتاسر سرزمين فلسطين، مزارع گندم مثل درياي سبزي بود كه تا چشم كار ميكرد، ديده ميشد. سرزمين بيمردم يعني چه؟! در دنيا اينطور وانمود كردند كه فلسطين يك جاي متروكه مخروبه بدبختي بود؛ ما آمديم اينجا را آباد كرديم! دروغ به افكار عمومي!» <BR/>معظمله در چهارم تيرماه سال 1375 نيز در جمع مردم مشهد و زائران حضرت علي بن موسيالرضا عليه السلام خاطرنشان كردند: «پليدتر از آمريكا، دولت صهيونيست در فلسطين اشغالي است. چرا؟ چون بالاخره دولت آمريكا، يك دولت و متّكي به يك ملت است. در صورتي كه اساساً دولت غاصب صهيونيستي، متّكي بر يك ملت نيست! ملت ساكن آن مناطق، ملتي است كه امروز آواره است! اسراييل، از اوّل با ظلم و آدمكشي، با دروغ و فريب به وجود آمده است. در آن روز يك عدّه افراد زورگو و متجاوز، با پشتيباني دولت انگليس به منطقه فلسطين آمدند. اهالي آن منطقه را بيرون كردند و فرزندان و بازماندگان آنها - بيش از يك ميليون نفر - هنوز هم در زير چادرها و در شرايط اردوگاهي زندگي ميكنند! زير چادر، يا چيزي شبيه چادر، در كوخها زندگي ميكنند! مردم فلسطين، در خارج از فلسطين، با حال كوخنشيني و اردوگاهنشيني زندگي ميكنند. خانههاي آنها و وطن آنها در اختيار كساني است كه از اروپا، از استراليا، از آمريكا، از آسيا و از آفريقا به آنجا رفتهاند و يك ملت جعلي و دروغين به وجود آوردهاند و در آنجا به نام يك ملت، زندگي ميكنند و دولتي هم دارند! اساساً چنين ملتي، وجود و هويّتي ندارد. <BR/>گناه جمهوري اسلامي اين است كه اين حرف را ميزند! جمهوري اسلامي بر خلاف دولتهاي ديگر كه از ترس يا با تطميع امريكا همين حرف حق را كتمان كرده و پوشيده داشتند، اين حرف را به صراحت ميزند و ميگويد حق، حقّ است و باطل، باطل است. ما نميتوانيم انكار كنيم كه ملت فلسطين وجود داشته، ولي امروز آواره است. نميتوانيم انكار كنيم كه سرزمين فلسطين، از مردم فلسطين غصب شده است؛ آن هم نه با يك روش ظاهراً با نزاكت، بلكه با كشتار و آدمكشي و فريب و دروغ و اعمال زور و سفّاكي و قتل عام. دولت اسرائيل با قتل عام و غدر و فريب و سفّاكي و لگدزدن به ارزشهاي انساني به وجود آمد. حقوق يك ملت در مقابل پاي مهاجرين صهيونيست كه وارد فلسطين اشغالي شدند، قرباني شد.» <BR/>رهبر معظم انقلاب اسلامي همچنين در سخنراني تاريخي خود در مراسم گشايش كنفرانس بينالمللي حمايت از انتفاضه فلسطين در چهارم ارديبهشت 1380 در تهران فرمودند: «دلايلي در دست است كه عدّهاي از اراذل و اوباشِ غيريهودي شرق اروپا را به نام يهودي به فلسطين كوچانيدند... و انگليسيها هم با مجموعهاي از طرحهاي حسابشده، يهوديان را به فلسطين آوردند و مسلمانان را از خانه و كاشانه خويش آواره كردند.» <BR/>ايشان همچنين در خطبههاي نماز جمعه تهران در روز 28 ديماه سال 1375 گفتند: «چه كسي باور ميكرد كه بيايند ملتي را از اين كشور بيرون كنند و يك عدّه را از اطراف دنيا جمع كنند و به اين جا بياورند و به اصطلاح يك كشور تشكيل دهند؟ امر خيلي عجيب و باورنكردنياي است.» <BR/>رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار شركتكنندگان در همايش بينالمللي رسانههاي جهان اسلام در حمايت از انتفاضه فلسطين نيز فرمودند: «در بخش ديگري از دنيا، با تكيه بر داستانهاي ذكر شده در تورات و اين كه اينجا سرزميني است كه به فرزندان اسرائيل بخشيده شده، بسياري از مسيحيان را هم با خود همفكر و همدل كردند. آن طوري كه من در آماري ملاحظه كردم، اينها توانستهاند در برخي كشورها - از جمله عمدتاً در امريكا - به عنوان پشتوانه افكار عمومي، با همين تبليغات، ميليونها صهيونيست غير يهودي درست كنند!» <BR/>ايشان همچنين در ديدار با اعضاي كنفرانس اسلامي فلسطين در سيزدهم آذرماه سال 1369 تأكيد كرده بودند: «در مسأله فلسطين، هدف، محو اسرائيل است و ميان سرزمينهاي اشغالشده قبل و بعد از سال 1967 هيچ تفاوتي وجود ندارد. هر وجب از خاك فلسطين، يك وجب از خانه مسلمين است و هر حاكميتي به جز حاكميت اسلام و مردم مسلمان فلسطين، حكومتي غاصب محسوب ميشود.» <BR/>انتهاي پيام/خ <BR/><BR/>http://password.parsiblog.com/749246.htmAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-12673740406641446932009-03-25T00:05:00.000-04:002009-03-25T00:05:00.000-04:00تفسیر پیام نوروزی پرزیدنت اوباما از زبان خانم کلی...تفسیر پیام نوروزی پرزیدنت اوباما از زبان خانم کلینتون <BR/><BR/><BR/>مجله تايم چاپ آمريكا: هيلارى كلينتون وزير خارجه آمريكا به رهبران كشورهاى خليج فارس كه دو هفته قبل در مصر گردهم آمده بودند گفته است بسيار ترديد دارد كه رژيم ايران از برنامه غنىسازى اورانيوم خود كوتاه بيايد اما اين موضوع را با اين رژيم در ميان گذاشتن نشان خواهد داد كه آمريكا تمامى راههاى ديپلوماتيك را طى كرده تا به اين وسيله متحدينى را كه هنوز مردد هستند قانع نمايد كه فشار بر اين رژيم را بايستى افزايش داد. <BR/><BR/>تايم با طرح اين سؤال در عنوان خود كه: ساعت در حال تيك تاك است اما چقدر سريع؟ نوشت: در اينكه زمان، درحال گذشتن است بحثى نيست، بحث اين است كه چه ميزان به ساعت صفر نزديك هستيم. اگر رژيم ايران از توليد سلاح اتمى خوددارى كند طبعاً زمان براى آمريكا و متحدينش وجود خواهد داشت تا راهحلى ديپلوماتيك بيابند. اما براى اسراييل و بسيارى در واشينگتن ايران با اعلام ناگهانى دستيابى به ظرفيت اتمى شدن، قابل تحملتر از دستيابى آن به سلاح اتمى نيست. آنها همچنين توقع دارند كه هدف هرگونه ديپلوماسى در قبال رژيم ايران بايد روند فعلى غنىسازى را عكس كند و به اينكار فوريت لازم نيز داده شود. … به اين لحاظ براى كار ديپلوماسى زمان كوتاه استAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-70234095823730716752009-03-24T18:38:00.000-04:002009-03-24T18:38:00.000-04:00آقای چارلنگی آنجا که حرف خمینی در مورد اینکه ما را...آقای چارلنگی آنجا که حرف خمینی در مورد اینکه ما رابطه با آمریکا را میخواهیم چکار <BR/>بدرستی فرمودید این سخن تکیه گاه رژیم ولایت فقیه است و تاریخ مصرفی ندارد همچنین اون قسمت دخالت آمریکا از طریق سفارت را هم خوب توضیح دادید البته بیشتر هم میشد مچ آقای حقیقی را گرفت , ایشان مشخصا در لابلای حرفهای خود مسائل دروغی را عمدا به آمریکا نسبت میدهد .royahttps://www.blogger.com/profile/00292132707313483492noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-30947362135200379272009-03-23T07:30:00.000-04:002009-03-23T07:30:00.000-04:00بر خلاف تصور بسیاری از دوستان، بنده بر این گمانم ک...بر خلاف تصور بسیاری از دوستان، بنده بر این گمانم که پیام بسیار هوشمندانه نوروزی پرزیدنت اباما، جمهوری اسلامی را در بنبست کامل قرار داده است و رهبران جمهوری اسلامی در تلهٔ قضاوت جهانی به دام افتاده اند. جمهوری اسلامی به شدت منزوی خواهد شد و در نهایت با تلاش و همیاری مردم ایران و کمک حکومت آمریکا بر جمهوری اسلامی همان خواهد رفت که بر صدام رفت. اوباما بسیار زیرک است و میداند چه میکند، اما ما مردم ایران باید حمایت گسترده خود را به هر طریق ممکن از اقدامات اوباما در جهت آزادی ملت ایران نشان دهیم و حساب خود را از حکومت جدا کنیم. نظر شما چیست؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-66300608581266986582009-03-23T07:12:00.000-04:002009-03-23T07:12:00.000-04:00خودتان قضاوت کنید:بسم الله الرحمن الرحيم جمهوري ا...خودتان قضاوت کنید:<BR/><BR/>بسم الله الرحمن الرحيم <BR/> <BR/>جمهوري اسلامي ايران به دليل ارزش هاي ذاتي خود، دشمن استكبار و در راس آن آمريكا و شبكه صهيونيسم جهاني را به صورت مستمر و دائمي در برابر خود خواهد داشت. رهبر معظم انقلاب اسلامي چندي روز پيش طي سخنان مهمي در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه علم و صنعت، ضمن تبيين و تشريح آرمانهاي انقلاب اسلامي و اهداف جمهوري اسلامي، در مورد علل دشمني ها با نظام اسلامي فرمودند: «علت دشمني عميق و آشتي ناپذير استكبار و در راس آن آمريكا و شبكه صهيونيستي دنيا با جمهوري اسلامي، اين است كه جمهوري اسلامي يك «نفي» با خود دارد و يك «اثبات». معظم له در ادامه، نفي استثمار، نفي سلطه پذيري، نفي تحقير ملت به وسيله قدرتهاي سياسي دنيا، نفي دلبستگي سياسي، نفي نفوذ و دخالت قدرتهاي مسلط دنيا در كشور، نفي سكولاريسم اخلاقي و نفي اباحيگري را به عنوان «نفي هاي» جمهوري اسلامي برشمرده و اثبات هويت ملي، هويت ايراني، اثبات ارزشهاي اسلامي، دفاع از مظلومان جهان و تلاش براي فتح قله هاي دانش را در رديف «اثبات هاي» جمهوري اسلامي ايران كه بر آنها پافشاري مي شود، اعلام كردند.<BR/>مقام معظم رهبري با اشاره به سياستهاي غرب و به ويژه آمريكا در قبال ايران فرمودند، وقتي آنها مي گويند جمهوري اسلامي رفتارش را عوض كند، منظورشان اين است كه جمهوري اسلامي بايد از اين «نفي ها» و «اثبات ها» دست بردارد. از نظر مقام معظم رهبري، ايستادگي بر سر اين نفي و اثبات ها عامل اصلي پيروزي خواهد بود و بايد با حفظ ساخت حقيقي و دروني جمهوري اسلامي، جلوي تغيير هويت كه پديده اي آرام و تدريجي خواهد بود را با هوشياري گرفت. پررنگ كردن شاخص هاي هويت اسلامي از مهمترين راههاي حفظ ساخت حقيقي و دروني جمهوري اسلامي به شمار مي آيد. شاخص هاي هويت اسلامي از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامي عبارتند از: شاخص عدالت طلبي، شاخص ساده زيستي مسئولان، شاخص كار و تلاش، شاخص طلب و پويايي علمي، شاخص ايستادگي در مقابل طمع ورزي و سلطه بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملي. يكي از مهمترين شاخص هاي مورد نظر رهبر معظم انقلاب اسلامي كه در اين سخنراني مورد تاكيد جدي بود، شاخص دفاع شجاعانه كردن از حقوق ملي است. ايشان با تاكيد بر اينكه دفاع شجاعانه كردن و داشتن شجاعت در برابر هيبت دشمن جزو شاخص ها است، فرمودند: «در مقابل دشمن اگر مسئولين كشور احساس رعب و خوف بكنند، بر سر ملت بلاهاي بزرگ خواهد آمد.» نكته بسيار مهم در فرمايشات رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در ديدار با دانشجويان دانشگاه علم و صنعت، اشاره معظم له به حادثه تاريخي و تاثر برانگيز نابودي حكومت صفوي در ايران به خاطر روحيه ضعيف شاه سلطان حسين و هشدار به ملت ايران كه اين روحيه شاه سلطان حسيني مي تواند باعث نابودي مملكت و شكست جمهوري اسلامي گردد. ايشان در اين راستا فرمودند: «آن روزي كه شهر اصفهان در دوره شاه سلطان <BR/> <BR/> <BR/> <BR/> <BR/> حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت با عظمت صفوي نابود شد، خيلي از افراد غيور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود<BR/>اگر جمهوري اسلامي دچار شاه سلطان حسين ها بشود، دچار مديران و مسئولاني بشود كه جرأت و جسارت ندارند، در خود احساس قدرت نمي كنند، در مردم خودشان احساس توانايي و قدرت نمي كنند، كار جمهوري اسلامي تمام خواهد بود.»<BR/>سوال اين است كه آيا اين سخنان رهبري يك بحث كلي و هشدار نسبت به تهديدات بالقوه و بسيار دوردست آينده است كه بايد نسبت به آن هوشيار بود، يا اينكه معظم له با توجه به تهديدات و رجزخواني هاي دشمنان از يك طرف و مرعوب بودن برخي از نيروهاي سياسي داخل كشور در برابر اين تهديدات از طرف ديگر، چنين هشدارهايي را مي دهند؟ مروري بر مسائل سياسي كشور طي سالهاي اخير، به خوبي نشان مي دهد كه دغدغه هاي مقام معظم رهبري ناظر به وضعيت فعلي كشور است. در سالهاي گذشته شاهد حضور مسئولاني در ساختار قدرت سياسي كشور بوديم كه در برابر تهديدات و خط و نشان كشيدن هاي دشمنان از خود ضعف نشان داده و همواره با تحليلهاي نادرست، ملت ايران و نظام اسلامي را در برابر اين تهديدات شكننده ارزيابي مي كردند آنان با روحيه شاه سلطان حسيني، بهترين راه را تغيير در رفتار جمهوري اسلامي كه خواست دشمن است دانسته و با شعار تنش زدايي مي گفتند ما بايد در سياست خارجي خود تجديدنظر كنيم. در چنين شرايطي براي نيروهاي انقلاب شناخت افراد و جريان هاي سياسي فكري كه داراي روحيه شاه سلطان حسيني هستند براي نجات انقلاب و كشور يك ضرورت است. اين ضرورت از آن جهت است كه اينان با نگاه به انتخابات آينده، مصمم براي بازگشت به قدرت هستند. يكي از دلايل استقبال دشمنان و غربي ها از به قدرت رسيدن آنها در ايران، به همين روحيات شاه سلطان حسيني آنها برمي گردد. شناخت اين جماعت هم كار دشواري نيست. تاريخ حافظه خوبي دارد. براي شناخت اين جماعت كافي است به عقب برگشته و رفتار مجلس ششم را كه در اختيار جريان مدعي اصلاحات بود در قبال رجزخواني هاي آمريكا و صهيونيست ها تحليل كنيم. شايد به تحليل رفتار مجلس در يك دوره چهارساله هم نياز نباشد و كفايت مي كند نامه بيش از 210 نماينده دوم خردادي و عمدتا مشاركتي مجلس ششم به رهبر معظم انقلاب اسلامي در خصوص تهديدات آمريكا و احتمال اشغال ايران و ضرورت تغيير در سياست مقاومت و ايستادگي در قبال زورگويي هاي آمريكا را مطالعه نماييم. اين جماعت آن چنان با روحيات شاه سلطان حسيني مرعوب تهديدات و عمليات رواني دشمن شده بودند كه با صراحت از رهبر معظم انقلاب خواستار شدند كه سياستها در قبال غرب و آمريكا تغيير كند، آنان به دليل همين روحيات، اينگونه مي پنداشتند كه آمريكا حمله نظامي خواهد كرد و چون ملت ايران و نظام اسلامي قدرت مقاومت و ايستادگي ندارد، ايران اشغال شده و همه چيز از دست خواهد رفت پس براي اينكه برخي از چيزها از بين نرود بهتر است با تغيير سياستها و رفتارها خودمان را حفظ كنيم البته كدها و مستندات فراواني براي معرفي افراد با روحيات شاه سلطان حسيني وجود دارد كه پرداخت به آنها را به آينده موكول مي كنيم.<BR/> <BR/>يدالله جواني<BR/> <BR/> زير نظر شوراى نويسندگان اداره سياسى ستاد نمايندگى ولى فقيه در سپاه<BR/>http://www.sobhesadegh.ir/1387/0382/sadegh.htmAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-58973718686616012302009-03-23T07:00:00.000-04:002009-03-23T07:00:00.000-04:00آيا استراتژی اصلاحات به بن بست رسيده است؟ يا مسئله...آيا استراتژی اصلاحات به بن بست رسيده است؟ يا مسئله کماکان اين است: انقلاب يا رفرم؟ جمشيد اسدي<BR/>امروز کمتر کسی در اين مورد ترديد دارد که جريان اصلاح طلبی موسوم به دوم خرداد ناشی از هزار و يک اشتباه و ندانم کاری، از توان و رمق افتاده است. آيا از اين می توان نتيجه گرفت که استراتژی رفرم و اصلاح طلبی و هم قدمی آزاديخواهان برون و درون مرز يک سره نابجاست؟ در اين نوشتار در پی بررسی و طرح پاسخی برای همين پرسش ام. فعلا به اختصار بگويم که استراتژی اصلاح طلبی يک چيز است و اجرای آن در دوره ای خاص، چيز ديگر. بعنوان يک رفرميست به اجرای اصلاح طلبی موسوم به دوم خرداد انتقاد فراوان دارم و اما کماکان به رفرميسم و اصلاح طلبی همچون يک استراتژی معتقدم.<BR/><BR/>1. انواع استراتژی های سياسی کدامند؟ پيش از اين گفتيم که درحوزه سياسی، پيروزی، بدون استراتژی ممکن نيست(1). چه تنها راه رسيدن به هدف، آگاهي از طريق رسيدن به آن يا همانا استراتژي است. اما کوشنده سياسی ناراضی از شرايط حاکم، اگر در پی هدف تغيير و بهبودی اوضاع باشد، تنها دو استراتژی عمده در پيش دارد. نه بيش، نه کم : انقلاب يا رفرم. <BR/>- انقلاب بارزترين نمونه استراتژيی است که بر مبنای برانداختن حاکمين و تصاحب قدرت سياسی به عنوان پيش شرط هرگونه تغيير و تحول قوام می يابد،<BR/>- استراتژی رفرم برای تغيير و بهسازی بر اساس بهره گيری از امکانات موجود در درون نظام حاکم پا می گيرد.<BR/><BR/>استراتژی های برانداز (انقلابی) و اصلاح طلب (رفرميستی)، شبيه و در عين حال از يک ديگر متفاوت اند. مورد شباهت در اين است كه هر دو وسيله تقرب به هدف هستند و بدين لحاظ ممکن است از سوی گروه های مختلف برای رسيدن به هدف همساني بکار گرفته شوند. اما تفاوت، در نحوه اجرا و کاربرد آن هاست، بدين ترتيب كه براي تقرب به هدف، رفرم از کوچک ترين امكان موجود در درون نظام حاکم، استفاده و انقلاب آن را نفي مي كند. پس تفاوت اين دو، نه در هدف مورد نظر، بلکه در قبول يا رد اين نکته است كه آيا برای بهبود اوضاع، از امکانات موجود در نظام حاکم استفاده مي كنيم يا نه ؟ بدين پرسش رفرميست ها، پاسخ مثبت می دهند و انقلابيون پاسخ منفی. بدون تعارف بايد گفت، کسانی هم که از اين پرسش می گذرند يا بدان پاسخ دو پهلو می دهند، يا ناآگاهند يا مغرض و يا تركيبي از هردو.<BR/>در طول تاريخ، تفاوت در استراتژي مبارزه، موجد شديدترين برخوردها ميان هواداران رفرم و انقلاب شده است (2). برخورد تعيين کننده ميان رفرم و انقلاب، در جنبش چپ و به هنگام نخستين انترناسيونال کارگری در سال 1864 اتفاق افتاد. از آن پس، انقلابی به کسی اطلاق شد که تصاحب قدرت سياسی را پيش شرط هرگونه بهسازی اقتصادی و اجتماعی می دانست و رفرميست، کسی که به استفاده از ساختار سياسی موجود، برای انجام اصلاحات کوچک و بزرگ تدريجی و گاهی ناگهانی، به منظور بهبودی شرايط اقتصادی و اجتماعی معتقد بود.<BR/>يکی از بارزترين جلوه های اين دعوا، بحث نظری بود که در درون جنبش کمونيستی ميان انقلابيون و اصلاحيون در گرفت و با برخوردهای ميان لنين انقلابی و کائوتسکی رفرميست به اوج خود رسيد. هدف در دو جريان به روشنی نيل به جامعه کمونيستی بود و در اين مورد اختلافی نبود. اختلاف در روش و راهبرد به مقصود بود که موجب يکی از بزرگترين انشعاب های جنبش سوسياليستی شد. انقلابيون بر نفی و برانداختن کل نظام تأکيد داشتند، در حالی که رفرميست ها استفاده از امکانات موجود چون پارلمان و ديگر نهادهای اجتماعی و تحول تدريجی، اما مستدام، برای رسيدن به هدف را تجويز می کردند.<BR/>بتدريج، مخالفت انقلابيون با رفرميست ها شکل حادی به خود گرفت. انقلابيون نه تنها به لحاظ نظری رفرم را محکوم به شکست می دانستند، بلکه عملا با آن نيز مبارزه می کردند. چرا که پيروزی رفرم را، تسکين موقتی دردها و لاجرم موجب عقب افتادن درمان قطعی از طريق انقلاب می دانستند. بعد از اين، انقلابيون، رفرميسم را جريان رنگ پريده و بی رمق انقلاب دانستند و رفرميست ها انقلابی گری را زائده بيمارگونه رفرميسم. <BR/>البته پس از جنگ جهانی دوم، مشی رفرميستی، بويژه به شکل جريان سوسيال دموکراسی، رهبری جنبش های اجتماعی در کشورهای صنعتی را به دست گرفت و بر مشی انقلابی چيره شد. اما در همين مدت جريان انقلابی بويژه مارکسيستی _ لنينيستی، به انواع طرق، در کشورهای جهان سوم گسترش يافت، بدون آن که به دست آوردهای سياسی يا اجتماعی درخوری دست يابد. به نظر می رسد که فقدان دموکراسی در اين کشورها، راهی جز انقلابی گری حاد، برای ناراضيان باقی نگذاشته بود. به همين سب، توهم "انقلاب يعنی تغييرات بنيادی و رفرم يعنی اصلاحات دل خوشکنک"، در خود کشور ما نيز، بويژه پس از کودتای 1332، ريشه دوانيد. استبداد سلطنتی در غلبه ذهنيت انقلابی در ايران پرتقصير بود. همه راه های مسالمت آميز برای اصلاحات، يکی پس از ديگری بسته و مشارکت مردم، حتی صنف های تحصيل کرده، در زندگی اجتماعی کشور با موانع متعددی رو به رو شده بود. بی تدبيری رفرميست ها هم مزيد بر علت شد. بدين ترتيب، پس از کودتای مرداد 1332، به تدريج نوعی ذهنيت قهرگرای انقلابی در ميان فعالان و روشنفکران سياسی رواج يافت. از سال 1342 به اين سو، بخش های رو به گسترشی از دانشجويان هم به اين نوع ارزش ها قرابت و همسويی نشان دادند. انقلاب و خشونت انقلابی به مثابه کليد رستگاری در اين جهان پذيرفته شدند.<BR/>اين مثال های تاريخی را آورديم تا نشان دهيم چگونه دو مشی مبارزاتی، انقلاب و رفرم، از يکديگر متمايز گشتند و حتی در برابر يکديگر قرار گرفتند. آخر امروز هم، در اپوزيسيون ايرانی، اين دو خط در مقابل هم قرار گرفته اند، هرچند که انقلابيون، آگاه و ناآگاه پرچم براندازی خود در جيب می گذارند و پنهان می سازنند، اما کماکان حقه مهر ايشان، به همان مهر و نشان براندازی است که بود! بسياری از رفرميست های ما نيز کمتر از اين دوگويی نمی کنند: در تئوری، رفرم به معنی استفاده از امکانات موجود در نظام را می پذيرند، اما از صحبت با "آخوند جماعت"، "سرکردگان اين رژيم سنتی" يا "اطلاح طلبان حکومتی" سرباز می زنند. چه اشتباهی! مذاکره، همچون جنگ، سياستی مبارزاتی است، در برابر دشمنان، اصلاح طلبان، اولی و انقلابيون دومی را بر می گزينند. بويژه آنکه انتقادگران پاک نهاد، حتی يک بار از خود نمی پرسند که ناکامی اصلاح طلبان در پيشبرد خواست های آزاديخواهی، ناشی از توازن نامناسب قوا بود يا تئوری توطئه؟ به عبارت ديگر، آيا سران حکومتی با هم قرار گذاشته بودند که عده ای به اسم اصلاح طلب، در انتخابات شرکت کنند و کمی آزادی بدهند و بدين ترتيب کسب وجهه بين المللی کنند و رژيم را از سقوط نجات دهند و يکهو بگيرند و ببندند و در را بر همان پاشنه ولايت فقيه بچرخانند؟ يا نه، براستی اختلاف و شکافی بر سر آزادی و مردم سالاری ميان جناح های مختلف موجود بود و بر همين اساس اقتدارگرايان با زور بيشتر و دست بالا، اصلاح طلبان را اگر نکشتند به حبس انداختند و اگر جلوی فعاليتشان را نگرفتند، سد اجرای پيشنهادات و مصوبات قانونی شان شدند. پاسخ انتقادگران هوشمند بدين سئوال چيست؟<BR/>اما به هر حال، جان کلام اين است كه تفاوت ميان رفرم و انقلاب به علت تفاوت ميان هدف های مورد نظر نبود و نيست. چه برای تحقق همان هدف می توان از طريق انقلاب عمل کرد يا اصلاحات. بلکه تفاوت انقلاب و رفرم را می بايستی در چگونگی رسيدن به هدف جست و نه در چگونگی هدف. در نتيجه تصور نادرستی است اگر فکر کنيم كه انقلابی بسيار زياد و رفرميست بسيار کم خواهان تغيير اوضاع اند. چنين چيزي تصوری اشتباه است و در هر حال پشتوانه علمی و استدلالی ندارد. به همين لحاظ و بدون داوری در مورد محتوی برنامه ها، ريگان در آمريکا، مارگارت تاچر در انگلستان، سالوادور آلنده در شيلی و امير کبير در ايران را می بايستی به لحاظ پيگيری در اصلاحات و آرزوهای بزرگ برای تغييرات بنيادی در کشورهای متبوع، خويشاوند سياسی دانست، اين ها خواهان آن بودند که بدون براندازی نظام حاکم، تا سر بزرگ ترين تغييرات بنيادی در کشورهای خود پيش روند.<BR/><BR/>2. خشونت يا مسالمت در مبارزه سياسی؟ در اينجا لازم است از توهمي بسيار رايج در صحنه سياسي امروز ايران. که رفرم را به خطا، به جنبشی عاری از خشونت فرومی کاهد، پرده برافكند. به قولی : "من اصلاح را در رويارويی با انقلاب تعريف نکرده و درکی لگاليستی ... از آن ندارم، بلکه از آن عدم دستيازی به خشونت سازمان يافته برای تغيير وضع موچود را مراد می کنم."(3) چنين تعريفی درست نيست. البته ممکن است رفرمی عاری از خشونت باشد، اما وجه مشخصه و بويژه تفاوت آن با انقلاب، در توسل يا عدم توسل به خشونت نيست. ممکن است هوادار رفرم، خشونت طلب باشد و طرفدار انقلاب، مسالمت جو. عاملان كودتا در عراق و شيلي و ايران، رفرميست هاي خشونت طلب بودند و مهاتما گاندي رهبر استقلال هندوستان، انقلابي مسالمت جو. گاندي خواهان براندازي تام وتمام، نظام استعماري انگلستان در هندوستان بود و در اين مورد حاضر به پذيرش هيچگونه سازشي با آن نظام نبود. اما او اين تغيير و دگرگوني انقلابي را مسالمت آميز مي خواست و در اين كار موفق شد. در مقابل كودتاچی، غالبا غاصب و قانون شکن، خواهان زير و رو كردن نظام سياسي حاكم نيست، بلكه تنها در قصد انتقال حاكميت آن است. مثلا كودتاي عليه مصدق در مرداد 1332 قصدي جز انتقال حاكميت از نخست وزير قانوني به پادشاه نداشت. پادشاهي که بنابر قانون اساسي مسئوليت اجرايي نداشت و می رفت تا از آن پس قدرت اجرايی را در انحصار خود گيرد. <BR/><BR/>بقیه در:<BR/>http://news.gooya.com/columnists/archives/005581.phpAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-22248161267774392982009-03-23T06:53:00.000-04:002009-03-23T06:53:00.000-04:00اغراق نيست اگر بگوئيم رژيم جمهوری اسلامی به يکی از...اغراق نيست اگر بگوئيم رژيم جمهوری اسلامی به يکی از بی ثبات ترين و آسيب پذيرترين رژيم های جهان تبديل شده است.<BR/><BR/>چنان که اين رژيم هيچ يک از عناصر لازم برای بقا يعنی ۱- حمايت ملت ۲- انسجام درونی ۳- قدرت ارعاب جامعه و۴- حمايت بين المللی را در اختيار ندارد. و برعکس همه عواملی که يک رژيم را به سراشيب فروپاشی سوق می دهند، يعنی ۱- مخالفت کموبيش فعال اکثريت عظيم مردم ۲- بحران عميق وشديد درونی ۳- مخالفت فعال قدرت های بزرگ جهانی و۴- بحران و فساد مزمن اقتصادی و بيکاری فزاينده و بی سابقه ميليونها جوان ناراضی. براين اساس جمهوری اسلامی روزبه روز بيشتر در منگنه قرار ميگيرد. مرزبندی های علنی و تند برخی از پايوران و کارگزاران دو دهه گذشته جمهوری اسلامی از جمله آيت الله طاهری، هاشم آقاجری، اکبر گنجی، قاسم شعله سعدی، محسن سازگارا، و برخی ازفعالان جبهه مشارکت ودفتر تحکيم وحدت و غيره که در ماههای گذشته ابعاد تازه و گسترده ای به خود گرفته اند خود از پيامدهای موقعيت بحرانی جمهوری اسلامی است. اين مرزبنديهای تند و پررنگ از يکسو نشانه نوميدی بخشی از اصلاح طلبان از امکان اصلاح رژيم و از سوی ديگر نشانه فرصت شناسی آنها و درک اين حقيقت ساده است که رژيم در حال فروپاشی است و بقای سياسی آنها در ايجاد مرزبندی هرچه عميق تر و پررنگ تر با آن است.<BR/><BR/> <BR/><BR/>دوران حيات ۲۳ ساله جمهوری اسلامی را می توان به سه دوره تقسيم کرد:<BR/><BR/>1- دوره جوانی و پويايی<BR/><BR/>در اين دوره اکثريت مردم نسبت به روحانيت حاکم در توهم بودند. رژيم در صحنه بين المللی دوستان و متحدانی داشت و می توانست در ميدان وسيعی که تضاد ميان بلوک شرق و غرب ايجاد می کرد مانور کند. در اين دوره رژيم هم توانايی حفظ انسجام درونی خود از طريق توسل به طرد و تصفيه دائم ناراضيان و مساله داران از بدنه و راس حاکميت را داشت و هم می توانست بدون تحمل هزينه های زياد در عرصه ملی و جهانی مخالفان خود را قلع و قمع کند. اين دوره از تولد جمهوری اسلامی آغاز می شود و تا روزهای پايان جنگ ايران و عراق ادامه دارد.<BR/><BR/> <BR/><BR/>2- دوره افت و رکود<BR/><BR/>در اين دوره بتدريج اکثريت مردم اعتماد خود را به رژيم از دست می دهند، اما نارضايتی عمومی هنوز جنبه انفعالی دارد. در عرصه جهانی نيز با سقوط بلوک شرق و محدود شدن قدرت مانور بين المللی رژيم انزوای آن تشديد می شود. اين دوره از آغاز رياست جمهوری رفسنجانی تا اواخر آن که با تشکيل دادگاه ميکونوس مصادف است ادامه می يابد. در اين دوره بخشی از کادرها و کارگزاران جمهوری اسلامی به اين نتيجه می رسند که راه بقای رژيم پذيرش فضای باز سياسی و توسل به برخی اصلاحات ساختاری است که بتواند فاصله رژيم و مردم را کم کند. در اواخر دوره رياست جمهوری رفسنجانی نارضايتی های وسيع مردم نسبت به رژيم عميق تر می شود و به موازات آن شکاف ميان جناحهای رژيم تشديد می شود. انتخابات دوم خرداد و واکنش گسترده مردم در نفی نامزد رسمی جناح حاکم و انتخاب محمد خاتمی از نشانه های بارز دوره سوم حيات جمهوری اسلامی است.<BR/><BR/> <BR/><BR/>2- دوره بحرانی و يا حاکميت دوگانه<BR/><BR/>اين دوره که از دوم خرداد تا به امروز ادامه يافته را می توان دوره دائمی شدن بحران سياسی رژيم جمهوری اسلامی ناميد. مهمترين مشخصه اين دوره تشديد تضاد ميان نهادهای انتخابی و نهادهای انتصابی، ناتوانی دو جناح در حذف يکديگرو درهم شکسته شدن بی سابقه اتوريته و نفوذ ولايت فقيه در درون حاکميت و در جامعه ايران است. اين دوره را می توان به دو دوره کوچکتر تقسيم کرد:<BR/><BR/> <BR/><BR/>الف: دوره توهم اصلاحات<BR/><BR/>اين دوره که با نفرت و نارضايتی عمومی از جناح اقتدارگرا به رهبری علی خامنه ای و انباشت نفرت عمومی نسبت به اين جناح مشخص می شود، در عين حال همراه است با توهم نسبت به توان جناح اصلاح طلب و امکان اصلاحات ساختاری در جمهوری اسلامی. از همين رو است که با وجود تشديد شکاف ميان اقتدارگرايان حاکم و ملت، جناح اصلاح طلب هنوز می تواند با ايفای نقش پل واسط ميان رژيم و مردم اين شکاف را پر کند. اما بتدريج جامعه از توهم اصلاح پذيری جمهوری اسلامی و توهم نسبت به ظرفيت اصلاح طلبان در پيشبرد شعارهای انتخاباتی آزاد می شود و به موازات آن اصلاح طلبان پيگير بتدريج حساب خود را از رژيم جدا می کنند.<BR/><BR/> <BR/><BR/>ب: دوره توهم زدايی و آغاز فروپاشی<BR/><BR/>دراين دوره که با معرفی کابينه خاتمی در دروه دوم رياست جمهوری وی تا به امروز ادامه می يابد، اکثريت رای دهندگان وحتی بخشی از اصلاح طلبان حکومتی نسبت به توان اصلاح طلبان و ظرفيت اصلاح پذيری جمهوری اسلامی دچار ترديد می شوند و به موازات آن بی اعتمادی مردم به اقتدارگرايان کم کم به جناح اصلاح طلب نيز امتداد می يابد. در اين دوره همراه با تشديد شکاف ميان جناح های حکومتی شکاف ميان مردم و کليت رژيم جمهوری اسلامی نيز تشديد می شود و به همراه آن فرصتی را که تاريخ برای عقب نشينی آبرومندانه و کم هزينه برای اقتدارگرايان فراهم کرده بود، از ميان می رود.<BR/><BR/>با حمله تروريستی سازمان القاعده به برجهای نيويورک، دولت آمريکا و متحدان آن، بنيادگرايی اسلامی را بزرگترين دشمن ثبات و امنيت خود تلقی می کنند و مبارزه با آن را در محور سياست جهانی خويش قرار می دهند. پس از سقوط طالبان در افغانستان، اقتدارگرايان حاکم بر جمهوری اسلامی به عنوان تنها جريان بنيادگرای اسلامی دارای قدرت سياسی تحت فشارهای سياسی جهانی و حتی تهديدات نظامی قرار می گيرند و جمهوری اسلامی فرصت استثنائی به دست آمده در دوره کلينتون را برای ترميم مناسبات با آمريکا از دست می دهد.<BR/><BR/>از يازده سپتامبر دو هزار و يک به اين سو جمهوری اسلامی چه در عرصه ملی و چه در عرصه جهانی روز به روزمنزوی تر شده و فشارهای داخلی و خارجی عليه آن لحظه به لحظه افزايش يافته است. با سقوط قريب الوقوع صدام درعراق وافزايش حضور نظامی آمريکا در سراسر مرزهای ايران اين فشارها از همه سو افزايش خواهد يافت. با نزديک شدن زمان بازی آخرين کارت های اصلاح طلبان و توهم زدايی کامل جامعه از امکان اصلاح رژيم، ايران بتدريج به ميدان نافرمانی های مدنی و جنبش اعتراضی عمومی عليه استبداد دينی تبديل خواهد شد. حرکات اعتراضی دانشجويان پيش آگهی اين جنبش قريب الوقوع است.<BR/><BR/> <BR/><BR/>پايان کار اصلاح طلبان حکومتی، آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی است. اين روند از هم اکنون آغاز شده است. اقتدارگرايان ناتوان تر از آن هستند که بتوانند در شرايط نوين ملی و جهانی از عهده چالش هايی که از هر دو سو آنان را هدف قرار می دهد برآيند. در عين حال ظرفيت و قالب های ايدئولوژيکی آنها نيز محدودتر از آن است که بتوانند در برابر اين فشارهای فزاينده برای حفظ حکومت خود به اندازه کافی و با سرعت لازم عقب بنشينند. ضمن آن که عقب نشينی نيز ديگر برای حفظ حکومت جمهوری اسلامی کافی نيست. خامنه ای و رفسنجانی درتلاش برای تحميل راه چين به ايران شکست خورده اند وازآنجا که همچنان بر سياستهای پيشين خود اصرارميورزند احتمالا سرنوشتی همچون چائوشسکو و ميلوسويچ ديکتاتورهای رومانی و يوگسلاوی خواهند داشت: سقوط در برابر فشارها و اعتراضات گسترده ملی. <BR/><BR/>پيش از آن اما جريانهای جمهوريخواه از هرگرايش و عقيده ای بايد پيرامون شعار محوری رفراندوم بر سر مطالبات مردم هماهنگ و همسو شوند. چرا که هماهنگی و اتحاد عمل همه مخالفان آزاديخواه جمهوری اسلامی پيش شرط شکل گيری يک جنبش نيرومند اعتراضی و هدايت سازمان يافته آن تا سقوط استبداد و برقراری دموکراسی در ايران است. شعار رفراندوم که می تواند در هر مرحله از جنبش آزاديخواهانه مضمون متفاوتی به خود بگيرد، شعاری است فراگير که می تواند تا لحظه سقوط استبداد شعارمحوری ملت ايران باشد.<BR/><BR/>علی کشتگر<BR/><BR/><BR/><BR/>http://www.mihan.net/57/mihan-57-53-01.htmAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-57674478548770023452009-03-23T06:51:00.000-04:002009-03-23T06:51:00.000-04:00نظام اصلاح پذیر است؟نیست؟![1] آیانظام جمهوری اسلام...نظام اصلاح پذیر است؟نیست؟![1]<BR/><BR/> <BR/><BR/>آیانظام جمهوری اسلامی ایران اصلاح پذیر است؟!<BR/><BR/>آیابااقدامات اصلاح طلبانه،می توان به آنچه که در 22بهمن 57خواست ملت بود،رسید؟یابایداین انقلاب سرنگون شود و روز ازنو،و روزیِ دولتهابه ملتها از نو؟!<BR/><BR/>آیا با این قانون اساسی می شود،انقلاب اسلامی ایران را اصلاح کرد؟<BR/><BR/>فرق اصلاح باانقلاب درچیست؟!آیا اصلاحات نوعی انقلاب است؟!<BR/><BR/>آیا اصلاحات با انقلابِ ایدئولوژیک همخوانی وهمراهی دارد؟!<BR/><BR/> آیا اصلاحات در چانه زنی با بالا و فشار از پائین شدنی است؟<BR/><BR/> اینها پرسشهایی است که «جبهه اصلاح طلبان» باید به آن پاسخ دهند.<BR/><BR/>سؤالاتی که هرکس یا هر گروه سیاسی می تواند به آن واکنش دهد و از ظَنِّ خود،خو یش را مُصلح بداند !<BR/><BR/>بقیه در:<BR/>www.assize.blogfa.com/post-116.aspxAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-66998689905335927552009-03-22T19:30:00.000-04:002009-03-22T19:30:00.000-04:00برنامه دو روز اول با حضور دکتر نوریزاده به صدها بر...برنامه دو روز اول با حضور دکتر نوریزاده به صدها برنامه دیگر میارزد, زنده باد دکتر نوریزاده دلاور خوش سخنAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-45811928338269544802009-03-22T16:57:00.000-04:002009-03-22T16:57:00.000-04:00اقا وفا این خیلی خوبه که شما بیطرفانه با قضایا برخ...اقا وفا این خیلی خوبه که شما بیطرفانه با قضایا برخورد میکنین حتی با یک نفر که با نامهای مختلف مثلا از چند شهر مختلف هر شب تماس میگیره و منو که واقعا کلافه کرده ولی شما خونسردانه برخورد میکنین.دکترAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-1725874227136976222009-03-22T04:06:00.000-04:002009-03-22T04:06:00.000-04:00سلام وفای عزیز . سال نو مبارک متشکرم که بهترین مجر...سلام وفای عزیز . سال نو مبارک <BR/>متشکرم که بهترین مجری صدای آمریکا هستی ! البته در بین جوون ها چون واقعا کسی به این راحتی نمی تونه جای پیشکسوت های کاربلدِ صدای آمریکا رو بگیره اما من از جنس فارسی حرف زدن و لحن کلام ات خوشم می یاد . مرسی و موفق باشی . <BR/>اما می خوام مسله ای رو مطرح کنم که خیلی ممکنه به مجری ها مربوط نشه و در مورد اصول کلی سیاست های صدای آمریک باشه . احساس می کنم از وقتی آقای خامنه ای مبارزه با باندازی های نرم و مخملی و ژله ای و رنگی و همه ی انواع مختلف را به برادران بسیجی واگذار کرده ، برنامه های زندهی شما ، پر از عوامل رژیم شده . در دیگر شبکه های سیاسی به این افراد فحش می دن و تلفن رو قطع می کنن اما صدای آمریکا با قوانین دمکراتیک وفضای بازی که داره ، نمی تونه این برخورد رو انجام بده اما بی شک لازمه که در مقابل این اسپم ها ، که مزاحم برنامه می شن فقط برای این که مردم زنگ نزنن و نظر واقعی مردم منعکس نشه ، یه فکری کرد. وقتی این بسیجی ها با تلفن مجانی وزارت اطلاعات به صدای آمریکا زنگ می زنن و یه هموطن شهرستانی از دورترین نقطهه ی ایران نمی تونه صداش رو به فضای آزادی که شما ایجاد کردین برسونه ، من حرص می خورم . خیلی ساده و خودمانی گفتم چون احساس می کنم شما هم همین حس را دارید اما چکار می شود کرد ؟ <BR/>قطعا این هم تمرین دمکراسی است و باید یاد بگیریم که صدای مخالف را هر چند که از دیکتاتوری و ترور دفاع کند بشنویم اما تو رو خدا در این سال جدید ترتیبی اتخاذ کنید که به جز برادران سپاهی و جان بر کفان بسیجی ، باقی ملت که حدود 96 درصد ایرانی ها هستند هم با حرفهایشان به آنها تمرین دمکراسی بدهند .Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-16578570386165440432009-03-19T11:22:00.000-04:002009-03-19T11:22:00.000-04:00باز هم وابستگی بی بی سی به جمهوری اسلامی روشن تر ش...باز هم وابستگی بی بی سی به جمهوری اسلامی روشن تر شد. در حالی که مهمترین خبر حقوق بشری این چند روز به قتل رسیدن امید رضا میر صیافی بود بی بی سی هیچ اشاره ای به این خبر نکرده و در عوض خبر به اصطلاح هک کردن تعداد زیادی سایت توسط سپاه پاسداران وحشی را یا آب و تاب تکرار میکنن.<BR/>ننگ بر دیکتاتوری اصلاح ناپذیرAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-40161268918842397852009-03-19T06:24:00.000-04:002009-03-19T06:24:00.000-04:00این پستی است که باعث زندانی شدن و فوت امید رضا میر...این پستی است که باعث زندانی شدن و فوت امید رضا میرصیافی در اوین شد. این نوشته چند بار توی بالاترین لینک شده و تکراری است اما از اون جهت که اصل مطلب پاک شده و در دسترس نیست لینک در سایت آرشیو رو قرار دادم تا دوستان مثل من در پیدا کردن اصل مطلب دچار مشکل نشن. و از طرفی تکرار خالی از لطف نیست. زندگی در مملکتی که سید علی خامنه ای رهبرش باشد تهوع آور است . زندگی در مملکتی که محمود احمدی احمدی نژاد رئیس دولتش باشد شرم آور است. زندگی در مملکتی که حداد عادل رئیس خانه ملتش باشد عذاب آور است. زندگی در مملکتی که محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و امنیتش باشد وحشت آور است. زندگی در مملکتی که ستون نظامش هاشمی رفسنجانی باشد خجالت آور است. زندگی در مملکتی که نظریه پرداز و روشنفکرش محمد خاتمی باشد خنده آور است. زندگی در مملکتی که نظام حاکمش جمهوری اسلامی باشد ننگ آور است. با تمام این موارد که خواندید ، هفتاد میلیون نفر در این مملکت زندگی می کنند و جز عده ای محدود صدا از کسی در نمی آید و انگار نه انگار که سرانجام این کاروان ، دره مرگ و تباهی است. تا کی می خواهیم با جملاتی نظیر "ما از نسل کوروش و داریوش هستیم" خودمان را فریب بدهیم ؟ اگر ما واقعا از نسل کوروش و داریوش بودیم امروز محمود احمدی نژاد نماینده ما در جامعه جهانی شناخته نمی شد و سید علی خامنه ای مالک جان و مال و ناموس ما (بنا بر نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی) نبود . این وضعیتی که من میبینم من حتی شک دارم از نسل شاه عباس صفوی هم باشیم چه رسد به بزرگ مردی چون کوروش . آیا نباید به این جمله اعتقاد و ایمان داشت که "هر ملتی لایق همان حکومتی است که بر آن حکومت می کند؟"Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-16082125697898835312009-03-18T21:22:00.000-04:002009-03-18T21:22:00.000-04:00سکوت خبری سایت بی بی سی در برابر خبر مرگ امیدرضا م...سکوت خبری سایت بی بی سی در برابر خبر مرگ امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس زندانی که صبح روز چهارشنبه در زندان اوین درگذشت را بینید در حالیکه سایت صدای آمریکا و رادیو فردا آنرا در صفحه اول اعلام کردن , بی بی سی رادیوی محبوب ولایت وقیح .!Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-3652966247107750607.post-61116154603102033382009-03-18T20:50:00.000-04:002009-03-18T20:50:00.000-04:00OMID REZA MIRSAFAYI raft pishe khoda.... delam ger...OMID REZA MIRSAFAYI raft pishe khoda.... delam gerefte....khoda kojast...chera hichkas be dademun nemirese....nang bar ghateline javanane bigonahe iranAnonymousnoreply@blogger.com